جمعهها با حافظ
سلام
***
دغدغههای زیادی دارم که یکیشون وبلاگ کیمیاست؛ قائلام به اینکه باید دغدغهی نوشتن داشت، اونوقت با حصول شرایط دیگر ِ نوشتن میشه اسم نوشته رو «نوشته» گذاشت؛ وگرنه فارغ از هرگونه تعارف و تکلف، نمیشه نوشت و اگر هم بنویسی به احتمال 99ممیز99 صدم درصد، موفق به نوشتن «نوشته»ای که عرض شد نخواهی شد؛ در نتیجه، جوابِ وقتِ مثلِ طلایی رو که دیگران برای خوندن مطالبت میذارن –اگه بذارن-، رو هم نمیتونی بدی. حالا اگر این وقت، حق دیگران باشه -که هست- که میتونستن جای دیگه خرجش کنن و مطلب دیگهای بخونن که ازش چیزی نصیبشون هم بشه، این حق رنگ «حقالناس» هم به خودش میگیره و اگر خدا از تمام بدیها و سیاهیها و گناهها بگذره – که انشاءالله میگذره – قطع به یقین به دلایل مختلفِ ثابت شده، از این یکی نمی گذره، و – تازه – کیمیا به اندازهی کافی حقوق دیگری غیر از حقالناس هم به گردن داره که تنشو به اندازهی nریشتری بلرزونه و نخواد و نتونه این یکیشو تحمل کنه.
ممکنه بعضی بگن: چه دل خجستهای داره این کیمیا و به اصطلاح چه نوشابهای برای خودش باز میکنه؛ اما از صمیم قلب به دوستانم میگم، به آنچه عرض شد اعتقاد دارم، و معتقدم اگر همهی کسانی که مینویسن به «نوشتن» اینطوری نگاه کنن، شاهد مشکلات بسیاربسیار کمتری در عرصههای مختلف در سطح دنیا خواهیم بود.
***
خستگی زیادی رو تجربه میکنم؛ خیلی زیاد. امیدوارم هیچکس دچار خستگی جسم و خصوصا خستگی روح نشه، و اگر هم –دور از جون همهتون- شد به سرعت، به حالت عادی برگرده. به هر حال همین خستگی مفرط، با توجه به قسمت اول صحبتهام، اجازهی فکرکردنِ منجرِ به کاغذنشستن و نوشتن، همراه با صفتِ به دردِ نت و وبلاگ و وبلاگِکیمیاخوردن رو به کیمیا نمیده و از ترس چرندنوشتن، قرار دارم مدتی در وبلاگ کیمیا مطلبی ثبت نکنم، و در حالت تعمیر قرارش بدم- تلمیحا به تعمیرات داخلی خودم-. البته می دونید که ننوشتن در یک وبلاگ گاهی به قیمت تموم شدن عمر اون وبلاگ تموم میشه، اما به خاطر حال بهشدتخرابم چارهای ندارم و تنها امیدوارم آینده ای روشن در انتظار کیمیا باشه.
البته با توجه به شرایط متفاوت «وبلاگ گروهی کیمیا» - اگر میهنبلاگ و داستان مشکلات نت و فیلترشدنش اجازه بده- و وبلاگ «دارم دنبالش میگردم...» -که به اصرار و پیشنهاد بعضی از دوستان دیده و نادیده ایجاد شد و در اون مطالب کوتاه ثبت میشه- قرار ننوشتن در این دوجا رو ندارم و کمافیالسابق با قید «احتمالا»، در این دو وبلاگ گهگاهی خواهم مطلب ثبت کرد؛ و از دیدنتون در اونجا خواهم خوشحال شد.
البته این به این معنی نیست که دیگه دروازهی نت رو به روی خودم ببندم و حتی به دوستان کیمیایی کیمیا، سر هم نزنم؛ بلکه باید عرض کنم: در این مدت نامعلوم، باز هم از شر کیمیا راحت نخواهید بود.
***
راستی! ممکنه حاشیهی کیمیا –همین گوشه- هم گاهی به روز بشه؛ الله اعلم.
کیمیا رو از دعای خیرتون فراموش نکنید.
منتظرتون در اینجا و اینجا هستم، اگه دوست داشتین.
مراقب خودتون باشین.
تا بعدا
یاعلی
پ . ن :
1. علیرغم تموم آنچه گفتم، به نصیحت و سفارش و توصیهی یکی از دوستانم، حداقل از پست نکردن منصرف شدم. حالا شاید به قلم خودم –تاحالم بهتر بشه- از مطلبی خبری نباشه، اما همون دوستم میگفت: با همهی دغدغهها و مشغلههایی که داری وبلاگت رو، حتی با نوشتن چند بیت شعر تو هر پست، و حتی شده با پست عین یه مطلب که می دونی هم به درد خودت و هم دیگران میخوره؛ به تعطیلی نکشون!
2. اما چون این چند خط رو نوشته بودم، گفتم پستش کنم. حداقلش اینه که یه خورده درد دل –یا دردودل- کردم با دوستانم دیگه!
3. الان یهو به ذهنم اومد که ای دل غافل! امروز جمعه است و شب اول ماه شعبان المعظم؛ هردو بهانهی خوبی هستند برای «جمعهها با حافظ»؛ اونم بعد این همه مدت که از آخریش میگذره. همین هم شد که عنوان این پست از اون چیزی که می خواست باشه به «جمعهها با حافظ» تغییر کرد. به هر حال خیره انشاءالله... . حالا نیت کنید و...
بسم الله الرحمن الرحیم
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گرچه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا
چشم دارم که سلامی برسانی ز منش
به ادب نافهگشایی کن از آن زلف سیاه
جای دلهای عزیز است بهم بر مزنش
گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد
محترم دار در آن طرهی عنبرشکنش
در مقامی که به یاد لب او می نوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش
عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هرکه این آب خورد رخت به دریا فکنش
هرکه ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش
شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
باز هم التماس دعا
یاعلی