جمعه ها باحافظ
شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۸۶، ۱۲:۴۲ ق.ظ
جمعه ها با حافظ سلامچند هفته پیش که تونسته بودم با رفع موقت مشکلات ، به نت وصل بشم و پست جمعه ها با حافظ رو بعد از مدتها ثبت کنم ؛ دیدم یکی از دوستان قبل از من این کار رو کرده و وبلاگ رو به روز کرده . اون پست تو کامپیوترم موند و دیگه موفق نشدم ارائش بدم . می شد هفته های بعد ثبتش کرد ، اما دیگه جمعه ها با حافظ نمی شد ( قبلا گفتم که چطور تفال می زنم به دیوان حافظ ) .به هر حال می خواستم این هفته دوباره برم سراغ خواجه شیراز و رفتم اما باز هم به برکت مشکلات نت و تلفن هر چه کردم نتونستم این مطلب رو دیروز ثبت کنم . نمی دونم چه حکمتیه ولی مشکلات اتصال به نت برای کیمیا دقیقا یه نمودار سینوسی رو طی می کنه گاهی خوبه و گاهی هم ... . دیگه الان گو اینکه شنبه است اما جمعه ها با حافظ رو همراه با یه مطلب دیگه خدمتتون ارائه می دم ... نیت که کردین دیگه ؟؟؟بسم الله ... بسم الله الرحمن الرحیم گر بود عمر و به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر خرم آن روز که با دیده گریان برومتا زنم آب در میکده یکبار دگر معرفت نیست درین قوم خدایا سببی تا برم گوهر خود را بخریدار دگر یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت حاش لله که روم من ز پی یار دیگر گر مساعد شودم دایره چرخ کبود هم بدست آورمش باز بپرگار دگر عافیت میطلبد خاطرم ار بگذارند غمزه شوخش و آن طره طرار دگر راز سربسته ما بین که بدستان گفتند هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کندم قصد دل ریش بآزار دگر باز گویم نه درین واقعه حافظ تنهاستغرقه گشتند درین بادیه بسیار دگر ***چند وقتی بود که خیلی کمتر رفته بودم سراغ دیوان حافظمبعد از این مدت با توجه به نیتی که کرده بودمهر بیتش برام کلی حرف داشت ... ***بخشى از پیام حضرت آیت الله خامنهاى (مد ظله العالى) در او لین سالگرد ارتحال رهبر کبیر انقلاب اسلامى :در تاریخ پرماجراى انقلاب ، هیچ روزى مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن مردى از دودمان پیامبران و بر شیوه آنان ، با دستى پرمعجزه و دلى به عمق و وسعت دریا ، در میان مردمى شایسته و چشم به راه ، چون آیه رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید. و هیچ روزى چون چهاردهم خرداد نبود که در آن طوفان مصیبت و عزا بر این مردم ، تازیانه غم و اندوه فرود آورد. ایران یکدل شد و آن دل در حسرتى گدازنده سوخت ، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتى عظیم گریست . در آن روز خورشیدى غروب کرد که با طلوع آن هزار چشمه نور در زندگى ملت ایران جوشیده بود ، روحى عروج کرد که با نفس روح الهىاش پیکر ملت را جان بخشیده بود ، حنجرهاى خاموش شد که نفس گرمش سردى و افسردگى از جهان اسلام زدوده بود ، لبانى بسته شد که آیات الهى عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسون یاس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود . آن روز ، روز عزاى بزرگ عالم اسلام شد . سوزش آن غم به ملت ایران منحصر نماند ، در سراسر جهان ، هرجا دل روشن و جان بیدارى بود مصیبت زده شد ، هرجا مسلمانى آگاه از انقلاب و مسائل آن بود خود را صاحب عزا شمرد پس در روى زمین جایى نماند که در آن دلهایى از این حادثه عظیم ، از اندوه لبریز نشود و انسانهایى از این فقدان بىجبران ، به عزا ننشینند. و اما ایران یکسر عزاخانهاى شد که در هر شهر و روستایش ، شیون حسرتبار از یکایک خانهها سرریز شد و کوى و میدان و خیابان را پرکرد . هیچ کس نتوانست این جرعه درد را خاموش فرو برد ، از دلاوران میدانهاى نبرد تا مادران و پدرانى که غم شهادت جوانانشان نتوانسته بود گره عجز و اندوه بر جبینشان بیفکند ، تا بزرگمردان عرصه علم و عرفان و سیاست و تا یکایک آحاد این ملت عظیم القدر، همه و همه در این مصیبت عظمى زار زار گریستند یا صدا به فغان بلند کردند ، یا بىصبرانه بر سر و سینه زدند. مصیبت فقدان امام ، همان به بزرگى امام بود . و جز خدا و اولیائش کیست که حد و مرز این عظمت را بشناسد ؟ آنجا که دلهاى بزرگ بیتاب مىشوند آنجا که انسانهاى بزرگ دست و پا گم مىکنند ، آنجا که صحنه ، از بیقرارى میلیونها انسان پر است کدام زبان و قلم است که بتواند نمایشگر و صحنه پرداز گردد ؟ من که خود قطره بیتابى در اقیانوس متلاطم آن روز ، و آن روزها بودهام چگونه خواهم توانست آن را شرح کنم . . . ؟ و اما روى دیگر صحنه ، یعنى فضاى ملکوت جهان در آن روز ، تنها براى اصحاب بصیرت و معرفت مشهود بوده است . شاید چشمهاى نافذى که حجاب ملک را مىگشایند و مرغ نگاه را تا ملکوت پرواز مىدهند شگفتیهاى بیشتر و صحنههاى تماشایىترى را آن روز ، در آن عاشورا خمینى ، دیده باشند. عروج نفس مطمئنهاى را به قرارگاه لطف و رحمتخدا ، صعود کلمه طیبه و نفس راضیه و مرضیهاى را بسوى حق ، رجوع جویبارى را به دریا و وصال عاشقى را به معشوق ، استقبال خیل عظیم شهدا ، را از آن میهمان تازه وارد . . . فوز و فلاح جان مزکایى را که بر بال ملائک رحمت نشسته و شمیم حسنات بیشمارش مشام فرشتگان و خزنه بهشت نعیم حق را معطر ساخته ، عمل صالحى را که ردایى از نور گشته و بر سراپاى آن عبد صالح را که از نور گشته و بر پیکر ملکوتى آن روح مجرد پوشانیده شده و باران غفران و فضل خداوندى گشته و بر سراپاى آن عبد صالح فرو ریخته ، و دارالسلام ابدى شدى و آن مشتاق رضوان حق را در خود جاى داده است. افسوس که براى ما خاکیان از آن آیینهبندان جشن ملکوتى، بارقه تسلایى نمىدرخشید و جز اشک دیدگان نمى بر آتش هجران آن قبله دلها افشانده نمىشد . شور عزا در غم پدر مهربان ، معلم دلسوز و مرشد حکیم و دیدهبان همیشه بیدار و طبیب درد و درمانشناس و سروش رحمت خدا بر امت و یادگار انبیا و اولیا در زمین اهل زمین را مىگداخت و غمى بىتسلى بر آنان فرو مىریخت. زمان یگانه خود را از دست داد و زمین گوهرى یکدانه را در خود گرفت . پرچمدار بزرگ اسلام پس از عمرى مبارک که در راه اعتلاى اسلام سپرى شده بود دنیا را وداع کرد و قطب عالم امکان و ولى الله الاعظم ارواحنا فداه در مصیبت خلیفه خود سوگوار شد. اکنون یک سال از آن روزهاى مالامال درد و رنج ، مىگذرد سالى که در آن ، یاد و حضور امام ، لحظهاى ملت ما را ترک نگفته و زنده و برجسته و درخشان در ذهن و زندگى آنان و دیگر مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان برجا مانده است . آنچه پس از حیات پربرکت امام و در این یکسال براى ما و همه دلسوزان امت اسلام بیشترین اهمیت را داشته ، میراث عظیم و تاریخى و بىنظیر او : جمهورى اسلامى، و سلامت و توان و شتاب و جهتگیرى صحیح آن در راه و خط امام بوده است. این همان چیزى است که در دوران زندگى آن بزرگوار نیز مساله اول براى ملت ایران و دوستان آن در سراسر جهان ; بلکه براى هر مسلمانى به حساب مىآمده که به مجد و عظمت اسلام دل بسته بوده است ، و حق نیز همین است. *** ضمنا مطلب قبلی (یک جنازه و چهل قبر ) رو از کتاب بیت الاحزان نوشته آقای محمد رضا زائری انتخاب کرده بودم که متاسفانه فراموش کرده بودم منبعش رو ذکر کنم .کیمیا رو دعا کنید موفق باشینیاعلی