جمعه ها با حافظ
شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۰۹:۵۲ ق.ظ
سلامنمی دونم اولین جمعه ها با حافظ رو کی نوشتم ، ولی فکر می کنم این سی و پنجمین جمعه ها با حافظی باشه که دارم تو وبلاگ کیمیا ثبت می کنم . خاطرات تلخ و شیرین زیادی رو تو این 35 جمعه ، با حافظ در میون گذاشتم و به دیوانش تفال زدم . همیشه کاری هم که حافظ انجام داده ، جز سنگ تموم گذاشتن ، چیز دیگه ای نبوده . توی این کار دوستان زیادی همراه و شریکم هستن و منتظرن – حتی شاید بیشتر از خود کیمیا – که ببینن این هفته ، تو تفال به دیوان خواجه شیرازی ، چه غزلی رو باید بخونن ؛ نیت می کنن و یه سری به وبلاگ کیمیا می زنن . قبلا هم گفتم ، الان هم دوباره عرض می کنم ، جمعه ها با حافظ ، واقعا تفال به دیوان حافظه ( بچه ها یه لطفی کنید و نگید فال ؛ چیزی که از شنیدن این کلمه به ذهن متبادر می شه ، جالب نیست ؛ خواهشا بگید : « تفال » . ممنون ! ) یعنی الان که دارم این مقدمه رو می نویسم ، هنوز خودمم نمی دونم چه غزلی رو باید در ادامه براتون تایپ کنم . به هر حال چیزی که حافظ رو به این نقطه رسونده ، چیزی جز ارتباط پاک و صادقانه و ساده و محکم و استوار با خدا نبوده که صحبت کردن راجع به این موضوع ، وقت زیادی رو می گیره و منو از هدفم که نوشتن یه مقدمه کوتاهه ، دور می کنه . در یک کلام ، الحق و الانصاف ، آرزوی حافظ اینه که همه ما حافظ باشیم . راه رسیدن به این کمال رو هم می شه از حرفهایی که لابلای غزلیاتش آورده ، پیدا و کشف و در اون حرکت کرد .خب بسه دیگه که باز داره طولانی می شه .بریم سر اصل مطلب ...نیت که کردین حتما ؟؟؟ اما اگه هنوز نیت نکردین ، این مقدمه فرصت خوبی رو برای این کار تا قبل از رسیدن به غزل ایجاد کرد ...الان نیت کنید ...بسم الله ...بسم الله الرحمن الرحیم نقدها را بود آیا که عیاری گیرند تا همه صومعه داران پی کاری گیرند مصلحت دید من آن است که یاران همه کار بگذارند و خم طره یاری گیرند خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند قوت بازوی پرهیز بخوبان مفروشکه درین خیل حصاری بسواری گیرند یارب این بچه ترکان چه دلیرند بخونکه بتیر مژه هر لحظه شکاری گیرند رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند حافظ ابنای زمان را غم مسکینان نیست زین میان گر بتوان به که کناری گیرند ***یا علی