جمعه ها با حافظ (۱۱۳)
السلام علیک یا مولای یا صاحاب العصر و الزمان عجلالله فرجک
سلام! و باز جمعهای دیگر و تفالی دیگر به دیوان خواجه حافظ شیرازی؛ بسمالله...
بسمالله الرحمن الرحیم
چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
روی رنگین را به هر کس مینماید همچو گل
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
گفت میخواهی مگر تا جوی خون راند ز من
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
بس حکایتهای شیرین باز میماند ز من
گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من
دوستان جان دادهام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز میماند ز من
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشهای افسانهای خواند ز من
* این غزل را با صدای استاد موسوی گرمارودی میشنوید که بنده از سایت راسخون آن را دانلود کردم. شما نیز میتوانید با کلیک بر روی دریافت آن را دانلود کنید.