جمعه ها با حافظ
جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۸۵، ۱۰:۵۶ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیمسلام. یه سئوال؟چطوری میشه که یه نفر هم مشهور باشه هم غریب؟هم نزدیک چهار هزار نفر با واسطه و بی واسطه از اون حدیث نقل کنن هم اینکه شبانه عده ای جاهل و فاسق بدون ملاحظه از درو دیوار خونه اش برن بالا و اونو با دستهای بسته پشت سر یه اسب بکشونن و هیچکدوم از اون چهار هزار نفر کمکش نکنن؟تا حالا فکر کردین اگه ما زمان امام صادق علیه السلام بودیم از اصحاب دوات و کاغذی ایشون بودیم یا از یاران از جان گذشته؟یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام میگه یه روز به ایشون عرض کردم :ای پسر رسولخدا چرا اینقدر زیاد از سلمان فارسی یاد میکنید؟حضرت به من فرمودند که : بگو سلمان محمدی نگو سلمان فارسی.آیا تومیدونی چرا اینهمه از اون یاد میکنم؟ من به ایشون عرض کردم نه .حضرت فرمودند به خاطر سه تا خصوصیت که در سلمان بود من اینهمه از اون یاد میکنم:اول اینکه او خواسته ی امیر المومنین علی علیه السلام را همیشه و کاملا بر خواسته ی دل خودش ترجیح میداددوم اینکه فقرا و نیازمندان رو خیلی دوست داشت و همنشینی با اونها رو با همنشینی با ثروتمندها ترجیح میدادسوم اینکه به علم و عالمان علاقه ی شدید داشت. سلمان بنده ی شایسته و معتدل و مسلمان خدا بود و هیچوقت مشرک نشد. بگذریم .جناب کیمیا گفتند که شمع ، جمعه ها با حافظ رو بنویسه و یه مطلبی هم متناسب با شهادت امام صادق علیه السلام بنویسه و شمع هر چی فکر کرد مطلبی که بشه نوشت پیدا نکرد الااون روایت و این سئوال جدی ای که خیلی آدمو توی فکر میبره.دست کم شمع رو که خیلی سوزونده البته اگه بشه شمع رو توی آدمها به حساب آورد.و این هم نتیجه ی تفال این هفته ، یه فال شمعی از دیوان خواجه:گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشودتا ریا ورزد و سالوس ، مسلمان نشودرندی آموز و کرم کن که نه چندین هنر استحیوانی که ننوشد می و انسان نشودگوهر پاک بباید که شود طالب فیضور نه هر سنگ و گلی لو لو و مرجان نشوداسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باشکه به تلبیس و حیل دیو ، مسلمان نشودعشق میورزم و امید که این فن شریفچون هنرهای دگر موجب حرمان نشوددوش می گفت که فردا بدهم کام دلتسببی ساز خدایا که پشیمان نشودحسن خلقی ز خدا می طلبم خوی تو راتا دگر خاطر ما از تو پریشان نشودذره تا نبود همت عالی حافظطالب چشمه ی خورشید درخشان نشود