جمعه ها با حافظ
جمعه, ۲۶ خرداد ۱۳۸۵، ۰۶:۵۶ ق.ظ
سلامبه خدا نمی دونم چی باید بنویسم همین قدر بگم که الان حدود یک ساعته که رسیدم مشهدآره مشهد ، شهر امام رضا(ع)والا هنوزم نمی دونم چطور جور شد که بیامدیشب با بچه های کیمیا که یه بار با هم همسفر بودیم خداحافظی کردمهمشون خوشحال شدن اما انگار یه حزن سنگینی تمام حجم صداشو نو گرفته بودبه هر کی گفتم یه بار سنگین رو دوشم گذاشتکاش می شد منم یکیو پیدا می کردم همه این بارو رو دوشش می گذاشتمکاش لیاقتشو داشته باشم کاش صدامو بشنوه ...ازم خواستن که جمعه ها با حافظ این هفته رو من بدمحسب امر نیت کردم و این غزل اومدنوش جونتون ((یا حق))ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را رفیق و مونس شدنگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشتبه غمزه مسله آموز صد مدرس شدبه بوی او دل بیمار عاشقان چو صبافدای عارض نسرین و چشم نرگس شدبه صدر مصطبهام مینشاند اکنون دوستگدای شهر نگه کن که میر مجلس شدخیال آب خضر بست و جام اسکندربه جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شدطرب سرای محبت کنون شود معمورکه طاق ابروی یار منش مهندس شدلب از ترشح می پاک کن برای خداکه خاطرم به هزاران گنه موسوس شدکرشمه تو شرابی به عاشقان پیمودعلم بیخبر افتاد و عقل بیحس شدچو زر عزیز وجود است نظم من آریقبول دولتیان کیمیای این مس شدز راه میکده یاران عنان بگردانیدچرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد