جمعه ها با حافظ
جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۸۷، ۰۹:۴۱ ب.ظ
سلام
شبتون بخیر
بدون هیچ معطلی میرم سر اصل مطلب
اگه امشب حالشو دارین یا علی
لطفا نیت کنید :
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفا الله صبا کز تو پیامی میداد
ورنه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شورو شر عشق خبر ، هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
بوفای تو که بر تربت حافظ بگذر
کز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دل غمزده سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی
جامه بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود میدانست
و اتش چهره بدین کار برافروخته بود
گرچه میگفت که زارت بکشم میدیدم
که نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل
در پیش مشعلی از چهره بر افروخته بود
دل بسی خون بکف آورد ولی دیده بریخت
الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یار مفروش بدنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف بزر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یارب این قلب شناسی ز که آموخته بود
التماس دعا