حسی درون توست که دلگیر و مبهم است؛ امام حسین (ع)؛ حامد اهور
بسم الله الرحمن الرحیم
حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
شعر کتیبه دور سرم چرخ میزند
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
انگار دم گرفته کسی در وجود من
«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
یک پردهی سیاه، که سرداده یا حسین
بر نیزهای که خاسته تا عرش اعظم است
پرده کنار میرود و دستهای ماه
یکدست، مشک آب... وَ یکدست پرچم است
یک پرده بعد، دست ز کف داد و گفت: آب...
لب تر کند حسین، برایش فراهم است
دارد گریز میزند از چشم روضهخوان
لبتشنهای که دستی و مشکی از او کم است
با نالهی بُنَیَّ ابالفضل... فاطمه
همنالهاش تمامی ذرّات عالم است
در امتداد پرده، کسی گفت یا اخا!...
حالا قد حسین هم از داغ او خم است
::
سقا به دست، کاسهی آبی گرفت و گفت:
اول شما! که شاعر تکیه مقدم است
قلبی شکست، پردهی آخر وَ حال شعر...
چیزی میان شور و غزل، نوحه و دم است
ای پرده پرده پرده عزا، میکشی مرا
ای رستخیز عام که نامت محرم است...
حامد اهور