خزان عمر مرا نوبهار باید و نیست؛ مشفق کاشانی
سه شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۰، ۱۱:۵۶ ب.ظ
بسمالله الرحمن الرحیم
خزان عمر مرا نوبهار باید و نیست
بهار عاطفه را برگ و بار باید و نیست
به جز دو دیدهی اخترفشان که من دارم
نشان ز اختر شبزندهدار باید و نیست
غزالههای غزل در کمند بیهنری است
دلی به داغ غزل داغدار باید و نیست
چراغ صاعقه، فانوس آفتاب شکست
شهاب بارقه در شام تار باید و نیست
نفیر زاغ و زغن، در چمن نباید و هست
صفیر مرغ غزلخوان، هزار باید و نیست
کبوتران سحر را نشان چه میجویی؟
که روزنی به شب انتظار باید و نیست
مرا به غربت آیینهها چه میخوانی؟
که دل چو آینهی بیغبار باید و نیست
به روزگار، که عمرم تباه گشت و هنوز
فراغ خاطری از روزگار باید و نیست
مشفق کاشانی
* منبع: وبلاگ غزل معاصر