دلم برا بچگیام تنگ شده... :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

دلم برا بچگیام تنگ شده... دلم برا بچگیام تنگ شده...

سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۸۴، ۰۸:۵۲ ق.ظ

چرا ما آدما فکر می‌کنیم هر سال که بزرگتر می‌شیم باید بیشتر از کودکیمون فاصله بگیریم؟

من توی این روزگار جای خیلی از قهرمان‌های دوران کودکیم رو خالی می‌بینم...

من دلم برای صداقت جودی ابوت تنگ شده،

هنوز هم دلم هوای اراده‌ی قوی سوباسا رو داره،

من جای خالی اتحاد خانواده‌ی دکتر ارنست رو به شدت احساس می‌کنم.

خیلی اوقات آرزو می‌کنم کاش نشاط آن شرلی توی آدم‌بزرگای این روزگار پر رنگ‌تر می‌شد.

من هنوز هم که هنوزه گاهی در مقابل مشکلات یاد قدرت وصف‌ناپذیر ملوان زبل می‌افتم.

چرا ما حتی ارزشهامون به اندازه‌ی نام میتی کومان برامون عظمت ندارن که  بخوایم در مقابلشون زانو بزنیم...

چرا صداقت هایدی بین غبار بی‌صداقتیهامون گم شده...

خیلی وقته که دیگه صبر ساراکورو رو توی این عصر آهن و دود نمی‌بینم،

دیگه توی مدرسه‌هامون هم صمیمت مدرسه‌ی موشها وجود نداره.

این روزها فداکاری‌های واتو و واتو افسانه شده.

کاش لااقل دروغ‌هامون بزرگتر از دروغ‌های پینوکیو نمی‌شد...

کاش رقابت‌هامون رنگ نبرد تام و جری به خودش نمی‌گرفت...

کاش...

 

 

* این پست توسط آقای اسماعیل مصفا در کیمیای میهن‌بلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: سه‌شنبه ۱۳۹۸/۰۱/۰۶

  • ناصر دوستعلی

اسماعیل مصفا

کودکی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه