دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم؛ حضرت امالبنین (س)؛ محمدمهدی سیار
بسمالله الرحمن الرحیم
دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم
دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر!
دوباره گفتم و گفتی : "به روی چشم عزیز!"
فدای چشمت، چشم تو بیبلا مادر
مدام بر لب من "ان یکاد" و "چارقل" است
که چشم بد ز رخت دور، بهتر از جانم!
بدون خُود و زره نشنوم به صف زدهای
اگرچه من هم "جوشن کبیر" میخوانم...
شنیدهام که خودت یکتنه سپاه شدی
شنیدهام که علم بر زمین نمیافتاد
شنیدهام که به آب فرات، لب نزدی
فدای تشنگیات... شیر من حلالت باد
بگو چه شد لب آن رود، رود تشنهی من
بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من!
بگو که در غم تو رود رود گریه کنم
کدام دست تو را چید میوهی دل من؟!
بگو بگو که به چشمت چه چشمزخم رسید؟
که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟
بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت
بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد...
همین که نام مرا میبرند میگریم
از این به بعد من و آه و چشم تر شدهای
چه نام مرثیهواری ست "مادر پسران"
برای مادر تنهای بیپسر شدهای
محمدمهدی سیار
* منبع: وبلاگ حسینیه