دیدی همه تنهات گذاشتن ؟؟؟! :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

دیدی همه تنهات گذاشتن ؟؟؟!

جمعه, ۹ اسفند ۱۳۸۷، ۰۳:۳۸ ب.ظ
        بعد از اون  همه فریاد ، اون همه استغاثه ، اون همه زاری ، فقط تو صدا مو شنیدی ، تو دستامو گر فتی ؛ می دونی! احساس می کردم منو از خودم در آوردی ، من داشتم تو خودم غرق می شدم ، تو نجاتم دادی ، داشتم دستی دستی خودمو شکنجه می کردم ، چه خوب شد که رسیدی . نه نه تو بودی ! من پیدات نمی کردم ، ولی این بار اگه دستامو نمی گرفتی خودمو خفه کرده بودم ؛ می بینی چقدر تنهام ! نه باید به خودم بگم ، دیدی هیچ کس غیر اون کمکت نکرد ! دیدی همه فقط مال خودشونن ! دیدی هیچ کس اون لحظه خطر در دسترس نیست ! دیدی ! هیچ امیدی به کمک کسی نداشتم ، صبر مال همه بنده هات نیست ، ما برا خودمون فقط عجله بریدمی و عصبانیت دوختیم ، تو که صدامو همیشه می شنیدی ، همه بدو بیراهامو می شنیدی ، چرا خفم نمی کردی ؟ چرا وقتی بین خزعبلات ، آب می پرید تو گلوم می زدی پشتم ؟ دوستام که یه عمر خدمتشونو کرده بودم تنهام گذاشتن ، حالا بعد از یه عمر تو ذهنم جلوه کردی که از خجالت آبم کنی  ؟  می خوای اشکامو دربیاری ؟ منی که دلم یه عمر رنگ اشک به خودش ندیده  ، می ذاشتی همونجوری بمونه ، می ذاشتی خودمو از بین ببرم ، که قیامتم صفم ازت جدا باشه ،  می رفتم یه عمر دیگه قاطی غفلت خودم می سوختم بهتر از این بود که با شرم قاطی مهربونیات بسوزم و باز هم ببینم که برای غصه خوردنم دلتو غم می گیره ؛ کاش منو می ذاشتی به حال خودم که دهنم باز باشه باهات حرف بزنم ، تا اینکه از شرم روم نشه سرمو بالا کنم  ، ولی حالا که دستمو گرفتی ولش نکن ، به خودت قسم اگه بازم رها بشم گمت می کنم ، بازم اسمای دیگه میاد سر زبونم ؛ خدیا ! مردم از تنهایی ، دیدی بنده هات چقدر بی وفان ، دستمو ول نکنی!!         
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه