رمضان گذشت...
يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۸۵، ۰۶:۰۰ ق.ظ
و علیک السلام یا شهر اللّه الاکبر رمضان گذشت از من چه کنم که بینوایمدل من ز حبّ دنیا نگذشت ای خدایم* تبعات هر گناهم شده بود سدّ راهمتو به من عطا نمودی که نباشد ادعایم* چو شدم گدای کویت شدهام خجل ز رویتتو نشستهای کنارم که روا کنی دعایم* متزلزل است بارم به کجا کشیده کارمچه وداع اشکباری، شده آتشین بکایم* به کجا روم خدایا پس از این سحر، سحرهاشب جمعهای بیاید که به سوی تو بیایم* بفدای میزبانی که به وقت میهمانیبه بر گدا نشست و بر خویش داد جایم* چه دعای باصفایی، چه رفیق باوفاییچه خدای آشنایی که نمود آشنایم* چه دعای افتتاحی چه دو چشم پر سلاحیچه توسلی چه ذکری چه بگویم ای خدایم* چه دمی چه نوحه خوانی چه شبی چه گریههاییچه غمی چه روضههایی که تو کردهای عطایم* به صفای لیلة القدر به جمال نیمه بدرتو خریدی آبرویم که گدای هل اتایم* تو از این خمارخانه بنمودیام روانهدل شب مدینه بردی که غلام مجتبایم* به شب نزول قرآن، به شکاف فرق فرقانبه دلم نشست قرآن چو نمود علی صدایم* به علی و زینبینش به محبت حسینشبنویس جان زهرا که شهید کربلایم* بنویس جان مهدی که منم از آن مهدیبخدا قسم خدایا که نشان دهم وفایم