روزی که بر سر نی، دیدم سر تو بابا؛ حضرت رقیه (س)؛ محمدعلی شهاب
شنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۸۹، ۰۴:۱۰ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی که بر سر نی، دیدم سر تو بابا
خون شد ز غصه قلب نیلوفر تو بابا
آن روز روی نیزه، با من تو وعده کردی
امشب در این خرابه، آمد سر تو بابا
خوش آمدی ولی پس، تنها چرا به یک سر
برگو چه کرده دشمن، با پیکر تو بابا
پیشانیات چرا با سنگ جفا شکسته
خون از چه میچکد از چشم تر تو بابا
رفتی و تازیانه شد مرهم تن من
دشوارتر از این بود تشت زر تو بابا
آن خیزران به یکسو، شمر و سنان به یکسو
از زجر ناله دارد این دختر تو بابا
شرح سفر نگویم، از حالتم بخوان خود
گردیده دختر تو، چون مادر تو بابا
محمدعلی شهاب