زدم به نام تو ششدانگ شعرهایم را
کلیـد قفـل دلم را بگَـرد و پیـدا کن
و قفل بستهی دل را به روی خود وا کن
بیا زبان قلم را به آیههای شبت
به ارتزاق نگاهی دوباره گویا کن
شبیه شاعر برقَع به گوشهی چشمی
درون قـافیه «طوفـان واژه» برپا کن
قسم به نرگس مستت که یا قبولم کن
و یا که شاعر خود را خراب و رسوا کن
دعـای گربهسـیاهی دلیـل باران نیست
خودت دو دست دعا را به سوی بالا کن
گذشته از سر مان آب، بهر این اموات
سلام و فاتحهای را بخوان و اهدا کن
اگر چه زنده ولی مُردهایم در این شهر
مسـیح من به دمی مُرده را تو احیا کن
میان ثانیههایی که بی تو میگذرد
بـرای دیدهی مـا گریهای مهیّا کن
***
«چموش! ای قلم! ای جوهر! ای مرکّب من!
بیـا کـمی بـه خـدا بـا دلـم مـدارا کن»
***
کجا کشیده مرا این غزل؟ نمیدانم
که گفت قافیهات را نثـار زهرا کن
الا ضمیر منوّر، به فضّـهات سوگند!
به کیمیا، نظری خرج این مطلّا کن
زدم به نام تو ششدانگ شعرهایم را
قبـالهی غزلـم را بگیـر و امضـا کـن
مجید لشکری