زود بر می گردد ...
پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۸۸، ۰۸:۵۳ ق.ظ
صدایت بیشتر از من گرفته است
اشکهایت چهره ات را شسته
و نحیف به نظر می آیی
راه رفتنت مال تو نیست
چه سخت حرف می زنی
سکوتت نگران کننده است
نگاهت دنبال واژه می گردد
تو همسفر انتظاری
اصلا پنجره را برای تو ساخته اند
چقدر شبیه زمان شده ای
انگشتانت بند بند تسبیح شده اند
و پیشانی ات مهر سجود
پایت به عقربه ها بسته است
اندکی بمان! شتاب رسم تو نیست
بال هایش در راه است
پنجره ها باز مانده اند
و گلوی صبح
زود بر می گردد
چند قدم مانده است