ساعت دو شب است که با چشمِ بیرمق؛ نجمه زارع
جمعه, ۱۵ دی ۱۳۹۱، ۰۱:۵۶ ب.ظ
بسمالله الرحمن الرحیم
ساعت دو شب است که با چشمِ بیرمق
چیزی نشستهام بنویسم بر این ورق
چیزی که سالهاست تو آن را نگفتهای
جز با زبان شاخهگُل و جلدِ زرورق
هر وقت حرف میزدی و سرخ میشدی...
هر وقت مینشستی به پیشانیاَت عرق...
من با زبانِ شاعریام حرف میزنم
با این ردیف و قافیههای اَجَق وَجَق
اینبار از زبان غزل کاش بشنوی
دیگر دلم به اینهمه غم نیست مستحق
من رفتنی شده؛ تو زبان باز کردهای
آن هم فقط همین که: برو در پناه حق!
نجمه زارع