سلام حضرت عالیجناب عزراییل! امیر مرزبان
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام حضرت عالیجناب عزراییل!
روایتی است در اوراق آبی انجیل؛
که مردهای زمین ایستاده میمیرند...
که مردهای زمین مثل جدشان هابیل...
<>
دروغ نیست بگویم که شعرهای شما٫
فقط به مردن این مرد میشود تکمیل.
....
برای ختم کسی که تمام زندگیاش٫
پر است از غزل از ترانه و تمثیل...
...بیاورید دو تا تاج از گلایل سُرخ
که برگ ساقهاش از آتش است از اکلیل
همیشه مرگ و زمستان به روح من جاری
و قطرهقطرهی خونی که میزند قندیل!
((منی)) که متهمم... اتهام: -پاکی محض-
به قولتان شدهام ((زخم قوزک آشیل!))
و نیزه خوردهام از چشم شاعری اینبار
که با نگاه خودش میکند مرا تقتیل!!
چهکار میکند این متن لعنتی با من؟
که فعلهای مرا نیز میبرد تحلیل!
<><>
و قول میدهد اینبار روزهای بهار؛
اواسط ژوئن... یا اواخر آوریل...
...کلاغهای جهان دفن میکنند اینبار؛
-جنازهی غزلم را به دست یک قابیل!!!-
امیر مرزبان
* منبع: وبلاگ دفتر سیاه