شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود؛ امام حسین (ع)؛ ذبیح‌الله صاحب‌کار :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

 ذبیح‌الله صاحب‌کار

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود

جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود

 

لهیب تشنگی‌ات، روح دشت را می‌سوخت

فرات موج‌زنان گر چه در کنار تو بود

 

به رزم، قصد فنای جهان، گرت می‌بود

نه آسمان، نه زمین، مردِ کار زار تو بود

 

اگر شجاعت و ایثار، جاودانی شد

ز خون  پاکِ دلیران جان‌نثار تو بود

 

به جای ماند اگر نامی از جوان‌مردی

ز پایمردی  یاران نام‌دار تو بود

 

به پیشواز اجل آن‌چنان کمر بستی

که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود

 

شُکوه نام بلند تو، جاودان باقی است

که سربلندی و آزادگی، شعار تو بود

 

به روی دست تو پرپر شد از خدنگ ستم

گلی که از چمن حُسن، یادگار تو بود

 

اگر چه گلشنت ای باغبان به غارت رفت

خزانِ باغِ تو، آغازِ نوبهارِ تو بود

 

درخت عدل و مروّت که آبیاری شد

رهین منّت شمشیر آبدار تو بود

 

به جز دل تو که بود از وصال، خرّم و شاد

جهان و هر چه در او بود، سوگوار تو بود

 

به غیرِ داغ محبت به دل نبود تو را

اگر چه سینه‌ی هر لاله داغدار تو بود

 

ز کاروان تو خاکستری به جای نماند

هنوز دیده‌ی یثرب در انتظار تو بود

 

ذبیح‌الله صاحب‌کار

 

 

* منبع: سایت آستان وصال

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه