شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت؛ هوشنگ ابتهاج (سایه) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت؛ هوشنگ ابتهاج (سایه) شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت؛ هوشنگ ابتهاج (سایه)

پنجشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۲:۳۳ ق.ظ

 هوشنگ ابتهاج - سایه

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت

دوباره گریه‌ی بی‌طاقتم بهانه گرفت

 

شکیب درد خموشانه‌ام دوباره شکست

دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت

 

نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست

صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت

 

زهی پسند کماندار فتنه، کز بن تیر

نگاه کرد و دو چشم مرا نشانه گرفت

 

امید عافیتم بود روزگار نخواست

قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت

 

زهی بخیل ستمگر که هر چه داد به من

به تیغ باز ستاند و به تازیانه گرفت

 

چو دود بی‌سر و سامان شدم که برق بلا

به خرمنم زد و آتش در آشیانه گرفت

 

چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت

از این سموم نفس‌کُش که در جوانه گرفت

 

دل گرفته‌ی من همچو ابر بارانی

گشایشی مگر از گریه‌ی شبانه گرفت

 

هوشنگ ابتهاج (سایه)

 

 

* منبع: وبلاگ غزل معاصر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه