شب پره
پنجشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۸۴، ۱۲:۵۳ ق.ظ
سفرهی دل من با آتش تزویر نسوخته
دنبال بهانه نگرد شبپره، خودت خوب میدانی پیش اغیار هم نگشادهام
مار خانگی بود و آتش خانمانسوز که دامن من را هم گرفت
کم کم
ایمان میآورم که عصای موسی هم مار میشد اژدها پیکر و آتشکام
ایمان میآورم به اختیار در طول ارادهی خالق
ایمان میآورم که دو به اضافهی دو میشود چهار...
ولی پس شهریار چه میگفت:
”که گفته دو با دو میشود چهار!؟ دو دست معشوق با دو دست عاشق میشود یک“
بیا!
من آشفتهام، بیا، کنارم آرام بگیر شبپره، چون من هم دیگر نمیخواهم بخوابم.
* این پست توسط آقای اسماعیل مصفا در کیمیای میهنبلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۰۷