شرح مناجات شعبانیه (به بهانهی ماه عزیز شعبان)؛ قسمت پنجم
پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۱، ۰۱:۳۸ ق.ظ
وَ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ تَخْبُرُ حاجَتی وَ تَعْرِفُ ضَمیری وَ لا یَخْفی عَلَیْکَ اَمْرُ مُنْقَلَبی وَ مَثْوایَ وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَی بِهِ مِنْ مَنْطِقی وَ اَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتی وَ اَرْجُوهُ لِعاقِبَتی. وَ قَدْ جَرَتْ مَقادیرُکَ عَلَیَّ یا سَیِّدی فیما یَکُونُ مِنّی اِلی آخِرِ عُمْری مِنْ سَریرَتی وَ عَلانِیَتی، وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتی وَ نَقْصی وَ نَفْعی وَ ضری.
و تو میدانی آنچه را که در دلِ من است و از نیازم آگاهی و ضمیرم را میشناسی و هیچ امری از امور دنیا و آخرتم بر تو پوشیده نیست؛ و نیز میدانی آنچه را که میخواهم بر زبان آورم، و به آن دهان بگشایم، و آگاهی به آنچه که برایِ عاقبتم امیدوارم. و به درستی که آنچه در ظاهر و باطنِ من تا آخر عمر از من سر خواهد زد، از تقدیرِ تو گذشته است و کمی و زیادی و سود و زیانِ من به دستِ تو است، و در دستِ هیچ کس جز تو نیست.
نکاتی از این فراز
1. آگاهی خداوند به تمام اسرار بندگان؛
2. تقدیر الهی بودن تمامی امور در زندگیِ بنده؛
3. در اختیار داشتن سود و زیان در زندگی تمامی مردم.
توضیح این نکات:
«وَ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ تَخْبُرُ حاجَتی...»
علم الهی به اسرار بندگان
خداوند به آنچه در قلبها میگذرد آگاه است و بالاتر از آن، اینکه بر هر چیزی در جهان هستی، علمی کامل دارد. خداوند در قرآن کریم میفرماید: وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ.(یونس: 61) و پنهان نمیماند از پروردگارت، حتّی به اندازهی ذرّهای در زمین و آسمان.
بَرو علمِ یک ذرّه پوشیده نیست
که پیدا و پنهان به نزدش یکی است
بر احوال نابوده، علمش بصیر
به اسرار ناگفته لطفش خبیر
سعدی
همچنین میفرماید: «یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ؛ او به خیانت چشمها و به آنچه در سینهها پنهان است عالم است» (غافر: 19)
هم قصهی نانموده دانی
هم نامهی نانوشته خوانی
نظامی
ذکر این عبارات از دعا در اول نیایش و حقتعالی را آگاهدانستن به نیازهای درونی خویش، هم به معنای ستایش از محبوب است که خود یکی از آداب دعاست و هم گلگشتی است سریع در یکی از زیباترین منازل عالیهی عرفانی.
توضیح آنکه، اولیای الهی در عین حال که اهلِ دعا و خواستن میباشند، گاهی نیز در اوجِ احوال روحانی خویش و در ورود به یکی از مراحل والای سیر و سلوک خویش، دست از دعا نمودن بر میدارند؛ به این زبان حال که «عِلْمُهُ بِحالی حَسْبی مِنْ سُئوالی؛ علم او به حالِ من، مرا کافی است که از او در خواستی نمایم». چنانچه در داستانی از ابراهیم خلیل الرّحمن علیهالسلام نقل شده است:
آن گاه که او را به سوی آتش پرتاب نمودند، جبرئیل به ملاقات او آمد و به او گفت: آیا حاجتی داری تا برآورده سازم؟ ابراهیم علیهالسلام گفت: اما به تو حاجتی ندارم. در این هنگام، جبرئیل به او پیشنهاد کرد و گفت: پس نیازت را از خدا بخواه. ابراهیم علیهالسلام در جواب گفت: «عِلْمُهُ بِحالی حَسْبی مِنْ سُؤالی؛ همین اندازه که او از حالِ من آگاه است، کافی است.(18)
خدا داند که حافظ را غرض چیست
وَ عِلْمُ اللّهِ حَسْبی مِنْ سُؤالی
حافظ
ارباب حاجتیم و زبانِ سؤال نیست
در حضرت کریم تمنّا چه حاجت است
حافظ
غرض آنکه حضرت در این فراز از دعا، خواستند از این حقیقت عالی و زیبا، حظّی برده و از این خرمن خوشهای برداشته و در این عالم روحی نیز گامی بردارند و آن اینکه «عِلْمُه بِحالیِ حَسْبی من سُؤالی».
«وَ قَدْ جَرَتْ مَقادیرُکَ عَلَیَّ یا سَیِّدی فیما یَکُونُ مِنّی اِلی آخِرِ عُمْری مِنْ سَریرَتی وَ عَلانِیَتی»
تقدیرِ الهی
گرچه بحث از «قضا و قَدَر»، از پیچیدهترین مباحثِ علمِ کلام است، ولی به مناسبت این فراز از دعا، که از تقدیر سخن گفته شده است، بهتر دیدیم که به طور مختصر و به دور از پیچیدگی، اشارهای به آن گردد.
شاید نخستین سؤالی که با شنیدن نام «قضا و قَدَر» به ذهن آدمی خطور میکند این است که: اگر بنا باشد، هر آنچه که در زندگی آدمی پیش میآید و اتفاق میافتد، بر طبق قضا و قدر الهی باشد، پس چه فایدهای برای دعا میتوان تصور کرد و اساسا تلاش در زندگی بشر چه سودی میتواند داشته باشد؟
در پاسخ به این سؤال مهم، آن هم به اجمال باید گفت:
اولاً قضا و قدر همانند درختی با شاخههای انبوه است. از جمله شاخههای آن این است که: دعا نمودن و به دنبال آن، استجابت دعا، خود از مصادیق قضای الهی است؛ یعنی قضا و تقدیر الهی بر آن تعلق گرفته است که در زندگی آدمی، دعایی باشد و اجابتی. همچنین خداوند اینگونه اراده فرمود و اینگونه قضا و قدر خویش را جاری ساخت که هر که در زندگی، اهل تلاش باشد، به آرزوهایش خواهد رسید و مقدر فرمود که هرکه تقوا پیشه کند، رستگار خواهد شد.
ثانیا در مورد دعا، مطلب بالاتر از این حرفهاست؛ یعنی تأثیر دعا تا آنجاست که میتواند قضایِ الهی را نیز تغییر دهد؛ همانگونه که از امام باقر علیهالسلام چنین نقل شده است که: «اَلدُّعاءُ یَرُدُّ الْقَضاءَ وَ قَدْ اُبْرِمَ اِبْراما؛ دعا، قضای الهی را تغییر میدهد، اگر چه آن قضا، کاملاً محکم شده باشد»؛(19) یعنی در واقع، بنده توسط قضای الهی -که دعا باشد- میتواند قضای دیگری را رفع کند و این یکی از شگفتیهای این شاهکار خلقت، یعنی انسان است که تا این حد میتواند در جهان هستی -به اذن الهی- تأثیرگذار باشد.
در اینجا مناسب است سخنی شیوا و دقیق از استاد شهید مرتضی مطهری در تبیین سخنی که ذکر شد، بیان گردد. ایشان چنین میگوید:
زمانی که با اراده یک پیغمبر یا ولی خدا، کاری خارقالعاده انجام میگیرد، شرایط عوض میشود. یعنی یک روح نیرومند و پاک و متصل به قدرت لایزال الهی، شرایط را تغییر میدهد، و به عبارت دیگر، عامل و عنصر خاصی وارد میدان میشود. در مورد تأثیر دعا و صدقه در دفع بلاها و غیره نیز جریان از همین قرار است. در حدیث آمده است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله سؤال شد با وجود اینکه هر حادثهای که در جهان رخ میدهد به تقدیر الهی و قضای حتمی او است، دعا و دوا چه اثری میتواند داشته باشد؟ در پاسخ فرمودند: دعا نیز از قضا و قدر است.(20)
ایشان همچنین میگوید:
آیا ممکن است عالَم انسانی، در نظامِ عُلوی (یعنی عوالِم بالا) و علمی اثر بگذارد و سببِ تغییراتی بشود؟ آیا علم خدا تغییرپذیر است؟! آیا حکم خدا قابلِ نقض است؟! آیا دانی میتواند در عالی اثر بگذارد؟! جوابِ همهی اینها مثبت است. بلی، علمِ خدا تغییرپذیر است، یعنی خدا علم قابل تغییر هم دارد. حکم خدا قابل نقض است، یعنی خدا حکم قابل نقض هم دارد. بلی دانی میتواند در عالی اثر بگذارد، نظامِ سُفلی -و پایینتر-، و مخصوصا اراده و خواست و عمل انسان، بلکه اختصاصا اراده و خواست و عملِ انسان، میتواند عالَم عُلوی -و بالاتر- را تکان دهد و سببِ تغییراتی در آن بشود، و این عالیترین شکل تسلط انسان بر سرنوشت است. اعتراف می کنم شگفتآور است اما حقیقت است.(21)
سخن آخر دربارهی مبحث قضا و قدر، موضوع «بَداء» است که در واقع، ارمغانی بزرگ از ناحیهی اهل بیت علیهمالسلام برای انسانهاست.
بَداء به زبان ساده یعنی «اصل تغییرپذیری تقدیرات الهی و اینکه هیچ یک از امور عالم جز به تقدیر خداوند تحقق نمییابد، و البته این تقدیر، حتمی نیست.»
ناگفته نماند که «بَداء» از آن دسته از اسرارِ الهی است که احدی را جز خدا، بدان راه نیست. چنانچه امام صادق علیهالسلام فرمود: «همانا خداوند را دو علم است:1. علمِ نهفته و در خزانه، که جز او کسی نداند و بَداء از این علم است. 2. علمی که خداوند به ملایکه و رسولان و پیغمبرانش تعلیم داده که ما آن را میدانیم.(22)
و در قرآن نیز که فرمود: «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ؛ خداوند هرچه را که بخواهد محو میکند (گرچه ثبت شده بود) و هرچه را بخواهد ثبت میکند -گرچه قبلاً ثبت نشده بود- و اصل و کتاب مادر، منحصرا نزد اوست». (رعد: 39) اشاره به همین مسئلهی بَداء دارد.(23)
حاصلِ سخن آنکه، با وجود «بَداء» موضوع ناامیدی و افسردگی از میان میرود و منتفی میشود و همواره آنچه در جلوه است، ستارهی امید است؛ چون همواره، احتمال تغییر شرایط موجود میرود. چنانچه حضرت سیّدالشهداء علیهالسلام در دعای عرفه اینگونه زیبا و دلنشین به این موضوع اشاره فرموده که:
اِلهی اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِکَ وَ سُرْعَةَ طَواءِ مَقادیرِکَ مَنَعا عِبادَکَ الْعارِفینَ بِکَ عَنِ السُّکُونِ اِلی عَطاءٍ وَ الْیَأْسِ مِنْکَ فی بَلاءٍ.
خدای من! به درستی که اختلاف و دگرگونی تدبیرات و سرعت تحول تقدیرات تو، بندگان عارف تو را از توقف در عطا و یأس و ناامیدی در بلا باز میدارد.