شرح مناجات شعبانیه (به بهانهی ماه عزیز شعبان)- قسمت هجدهم
يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۱، ۱۲:۵۴ ق.ظ
اِلهی وَ قَد اَفْنَیْتُ عُمْری فی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ اَبْلَیتُ شَبابی فی سُکْرَةِ التَّباعُدِمِنک اِلهی فَلَم اَستَیِقَظْ اَیّامَ اغْتِراری بِکَ وَ رُکُونی اِلی سَبیلِ سَخَطِک. اِلهی وَاَنَا عَبدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ اِلَیکَ.
معبود من! پس بیدار نشدم روزگاری را که مغرور کرمت بودم و به راه سخط و غضب میرفتم. معبود من! من بندهی تو و فرزند بندهی توام که در پیشگاهت ایستادهام و کرم و رحمت خودت را وسیله رهیابی به بارگاه تو قرار دادهام.
نکاتی از این فراز
1. خطر سهو و غفلت از خداوند؛
2. «مستی دوری» از خداوند؛
3. بیدار نشدن بنده، حتی در زمان سخط و غضب معبود؛
4. متوسلشدن به کرم خداوندی به همراه اظهار عبودیت.
«اِلهی وَ قَد اَفْنَیْتُ عُمری فی شِرَّةِ السَّهوِ...».
خطر سهو و غفلت
در این فراز از مناجات، به موضوع سهو و یا همان غفلت از یاد خداوند اشاره شده است. غفلت از یاد خدا، از صفات مذمومی است که میتواند انواع خطرات وسقوطها را به همراه داشته باشد.
مباش غَرّه و غافل چو میش سر در پیش
که در طبیعت این گرگ، گلهبانی نیست
سعدی
قرآن کریم در مقام هشدار به خطر غفلت، آثار ویرانگر آن را تا آنجا میداند که سبب میشود آدمی به مقامی پایینتر از مقام چهارپایان تنزل کرده در نتیجه گرفتار جهنم گردد:
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ. (اعراف: 179) و به تحقیق بسیاری از جن و انس را به جهنم واگذار نمودیم، چه آنکه آنها، قلبهایی داشتند بیادراک و دیدههایی داشتند بینور بصیرت و گوشهایی داشتند که شنوای حقیقت نبوده است. آنان چون چهارپایانند و بلکه گمراهتر از آنها و آنها کسانی هستند که در غفلت به سر میبرند.
چنانچه در پایان این آیهی شریفه اشاره شد، «غفلت و سهو» به عنوان تنها صفتی معرفی گردید که تا این حد، انحطاط آدمی را به همراه خواهد داشت.
بکن سرمهی غفلت از چشم پاک
که فردا شوی سرمه در چشم خاک
سعدی
همچنین در آیهی دیگری خطر سهو و غفلت چنین عنوان شده است.
وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطًا. (کهف: 28) و از کسی که قلبش را از یاد خود غافل ساختیم پیروی مکن که از پی هوای نفس خود میرود و در کارهایش اسراف میورزد.
از اینکه خداوند در این آیه ابتدا موضوع غفلت را عنوان نمود و سپس موضوع پیروی از هوای نفس و اسراف را مطرح ساخت، میتوان دریافت که پیروی از هواهای نفسانی و زیادهروی در زندگی نیز، ریشه در غفلت از یاد خدا دارد. در نتیجه آنها که همواره به یاد خدا میباشند، نه از هوای نفس پیروی میکنند و نه در زندگی خویش گرفتار اسراف میگردند.
بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود
زین سیل دمادم که در این منزل خواب است
حافظ
و به قول مولانا:
کاروان رفت و تو غافل خفتهای
در زیانی در زیانی در زیان
این قسمت از سخن را با نقل چند روایت و ذکر حکایتی به پایان میبریم:
فی حَدیثِ الْمِعْراجِ: یا اَحْمَدُ اِجْعَل هَمَّکَ هَمّاً واحِداً، فَاجْعَل لِسانِکَ لَساناً واحِداً، وَاجْعَلْ بَدَنَکَ حَیّاً، لا تَغْفُل عَنّی، مَنْ یَغْفُلْ عَنّی لا اُبالی بِاَیِّ وادٍ هَلَکَ.(89) در حدیث معراج آمده است: ای احمد! اندیشهات را واحد گردان و زبانت را یکزبان ساز و بدنت را زنده بدار و از من غافل مباش، که هر که از من غافل باشد، اهمیتی ندهم که در کدام وادی هلاک شود.
علی علیهالسلام فرمود: «فَیالَها حَسْرَةً عَلی کُلِّ ذی غَفْلَةٍ اَنْ یَکُونَ عُمرُهُ عَلَیهِ حُجَّةً، وَ اَنْ تُؤَدِّیهُ اَیّامُهُ الی الشَّقْوَة؛ ای دریغا بر هر غافلی که عمرش دلیلی بر ضد او باشد و روزهایش او را به سوی بدبختی کشاند».(90)
و نیز: «وَیْلٌ لِمَن غَلَبَت عَلَیْهِ الْغَفْلَةُ فَنَسِیَ الرّحْلَةَ وَ لَمْ یَسْتَعِد؛ وای بر کسی که غفلت او را فراگیرد و در نتیجه، سفر آخرت را فراموش کند و خود را برای آن آماده نسازد».(91)
و در حدیثی دیگر از آن حضرت، چنین نقل است که: «مِنْ دَلائِلِ الدَّوْلَةِ قِلَّةُ الْغَفْلَةِ؛ یکی از ریشههای پیروزی و دستیابی به دولت، کمی غفلت میباشد».(92)
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
باباطاهر
و اما حکایت:
شخصی به نام ابو اسامه نقل میکند که: زمانی در مسافرتم با امام صادق علیهالسلام همکجاوه بودیم. در اثنای راه، حضرت رو به من کرد و فرمود: قرآن به همراه داری؟ عرض کردم آری. فرمود: بخوان. قرآن را باز کردم و سورهای خواندم: امام علیهالسلام متأثر شد و سپس فرمود: مواظب دلهایتان باشید که غفلت آنها را فرا نگیرد و به یاد خدا باشید. زیرا گاهی در شبانهروز، ساعاتی است که در دل، نه ایمان است و نه کفر، و این دل در این هنگام مانند پارچهی پوسیده و یا استخوانی در حال گرد شدن میباشد. ای ابواسامه، گاهی که به دلت مراجعه میکنی میبینی، نه در حالت خیر است و نه در حالت شر و معلوم نیست در کجا سیر میکند. گفتم: بسیاری از اوقات، دل من این گونه است و در غفلت به سر میبرد، بلکه دیگران نیز چنینند. امام علیهالسلام فرمود: بله، همین طور است، ولی هرگاه دچار این حالت شدید، سعی کنید، خدا را یاد نمایید، تا از خطر غفلت رها شوید.(93)
آن کس که دل به دُنییِ غدّار میدهد
ناپاک و سرد و واهی و غدّار میشود
تیمار(94) کار خویش خور ار عاقلی که دل
تیمار چون نیابد، بیمار میشود
کم خُسب زیر سایهی غفلت که ناگهان
خورشید عمر بر سر دیوار میشود
نجمالدین رازی
«وَ اَبْلَیْتُ شَبابی...».
مستی دوری از خدا
در این فراز دوری از خداوند در ایام شباب و جوانی، به نوعی مستی، تعبیر شده است. گرچه در بدو امر، با شنیدن کلمهی «مستی» اذهان، به طرف مستی حاصل از «شراب» سوق داده میشود، ولی باید اذعان کرد که به تأیید قرآن و اخبار، مستیهای دیگری نیز میباشد که به مراتب خطرناکتر از مستی شراب میباشد.
به عنوان مثال علی علیهالسلام میفرماید: «سُکْرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرورِ اَبْعَدُ اِفاقَةً مِنْ سُکْرِ الْخُمُور؛ مستی غفلت و غرور، دیرتر از مستی انواع خمرها از سر میپرد».(95)
و نیز فرمود: «اِسْتَعیذُوا بِاللّه ِ مِنْ سَکْرَةِ الْغِنی، فَاِنَّ لَهُ سَکْرَةً بَعیدَةَ الاِفاقَةِ؛ از مستی ثروت به خدا پناه برید، که مستی آن به سختی از سر میپرد».(96)
به هر حال آنچه روشن است، تنها شراب، موجب مستی نمیشود، بلکه بسیاری از صفات رذیله در آدمی، ایجاد مستی مینماید.
علی علیهالسلام میفرماید: «اَلسُّکْرُ اَرْبَعُ سُکراتٍ: سُکْرُ الشَّراب، وَ سُکْرُ المالِ وَ سُکْرُ النِّومِ وَ سُکْرُ الْمُلْکِ؛ مستی چهارگونه است: مستی شراب، مستی ثروت، مستی خواب و مستی حکومت».(97)
همچنین فرمود: «یَنْبَغی لِلْعاقِلِ اَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُکْرِ الْمالِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَةِ، وَ سُکْرِ الْعِلْمِ وَ سُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبابِ، فَاِنَّ لِکُلِّ ذلِکَ ریاحاً خَبیثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقار؛ سزاوار است که خردمند از مستی ثروت و مستی قدرت و مستی دانش و مستی ستایش و مستی جوانی پرهیز کند، زیرا هر یک از این مستیها بادهای پلیدی دارد که عقل را میرباید و وقار را از بین میبرد».(98)
قرآن نیز دربارهی یکی از انواع مستی چنین میفرماید: «لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ؛ به جان تو سوگند که اینها در مستی حاصل از شهوت و طغیان خود، سرگردانند». (حجر: 72)
حاصل سخن آنکه امام علیهالسلام در این فراز از مناجات، دوری و هجران از بارگاه خداوند را نوعی مستی تعبیر نمود که میتواند خطرات فراوانی را برای آدمی به همراه داشته باشد.
پروردگارا! به حق دل آگاهان و هشیاران، سوگندت میدهیم که جان و قلب ما را از زنگار مستیها و بیخبریها صیقلی ده و ما را لحظهای از یادت غافل مفرما!
«اِلهی فَلَمْ اَسْتَیْقِظَ اَیامَ اغْتِراری...».
شِکوه از خواب طولانی
یک دم به خود آی و بین چه کسی
به چه دل بستهای به که هم نفسی
زین خواب گران بردار سری
برگیر ز عالم اولین خبری
شیخ بهایی
زرق و برقهای فریبندهی دنیا و وسوسههای دلفریب نفسانی، میتوانند آدمی را تا آنجا در خوابی خوش و عمیق فرو برند که حتی تکانهای شدید حوادث و مصایب زندگی و بیماریها و شدیدترین مواعظ نیز نتوانند او را از این خواب غفلت بیدار نمایند. به فرمودهی حضرت رسول صلی الله علیه و آله ، تنها، حادثهی بزرگ مرگ، آنها را از این خواب گران برخواهد انگیخت. چنانچه فرمود: «اَلنّاسُ نیامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهُوا؛ مردم در خوابند، پس زمانی که مردند، بیدار خواهند شد».(99)
آدمیزاده در مبادی حال
پی نفس و هوا رود همه سال
غیر تنپروری ندارد خوی
سوی دانشوری نیارد روی
خواب غفلت گرفته چشم دلش
نگذشته نظر ز آب و گلش
پی نبرده ز فرط نادانی
جز به لذات جسم و جسمانی
سکناتش برای نفس، تمام
خود نگیرد به غیر نفس آرام
هر چه با او همی کند شیطان
نیست از وی مخالفت، امکان
ای به مهد بدن چو طفل صغیر
مانده در دست خواب غفلت اسیر
پیش از آن کِت(100) اجل کند بیدار
گر نمردی ز خواب سر بردار
جامی
«اِلهی وَ اَنا عَبْدُکَ وَ ابْنَ عَبْدِکَ...».
اظهار عبودیت و توسل به کرم خداوندی
بالاترین افتخار برای آدمی آن است که به مقام «عبودیت» در برابر معبودش برسد، و «عبد» او باشد. علی علیهالسلام در این زمینه میفرماید:
اِلهی کَفی بی فَخْراً اَنْ تَکونَ لی رَبّاً وَ کَفی بی عِزّاً اَنْ اَکونَ لَکَ عَبْداً اَنْتَ کَمااُحِبُّ فَاجْعَلْنی کَما تُحِبُّ.(101) پروردگارا همین افتخار، مرا بس که تو پروردگار من باشی و همین عزت مرا بس که من عبد و بندهی تو باشم، تو همان گونهای که من میپسندم، مرا نیز آنگونه قرار ده که تو میپسندی.
عاشقان کشتهی سودای تو اند
داغ بر دل به تمنای تواند
رسته از خود ز پرستندگیت
خواجگی یافته از بندگیت
جامی
همچنین امام صادق علیهالسلام در مقام بیان برکات «عبودیت» و چگونگی تحقق عبودیت میفرماید:
اَلْعُبُودِیَّةُ جَوهَرَةٌ کَنْهُها الرُّبوبیَّةُ... وَ تَفْسیرُ الْعُبُودِیَّةُ بَذْلُ الْکُلِّ، وَ سَبَبُ ذلِکَ مَنْعُ النَّفْسِ عَمّا تَهْوی، وَ حَمَلُها عَلی ما تَکْرَهُ، وَ مِفْتاحُ ذلِکَ تَرْکُ الرّاحَةِ وَ حُبُّ الْعُزْلَةِ وَ طَریقُهُ الافتِقارِ اِلَی اللّه ِ تَعالی.
عبودیت و بندگی خداوند، گوهری است که حقیقت آن، رسیدن به ربوبیت و شبیه پروردگار شدن است... عبودیت عبارت از بخشیدن همه چیز یا گذشتن از همه چیز -در راه خدا- میباشد و این صفت هنگامی برای انسان تحقق پیدا میکند که نفس خود را از هوی و هوس باز دارد و نفس را با انجام کارهایی وادار بکند که اکراه دارد -مثل عبادت خداوند، انفاق، ایثار و مانند آنها- ؛ کلید تسلط بر نفس این است که راحتی و آرامش را از خود بگیرد و در راه خداوند جهاد و کوشش کند و گوشهنشینی اختیار کند -در ظاهر و بر حسب وظیفه در میان مردم باشد. اما در باطن و قلب خویش همواره با خدا باشد- و بالاخره اینکه در پیشگاه خداوند خویش اظهار فقر و تهیدستی نمایند.
بندهی او شو که به یک التفات
سلطنت هر دو جهانت دهد
متوسل شدن به کرم خداوند نیز خود از ابزار استجابت دعا میباشد، زیرا هیچ خواهندهای، به تعبیر «سعدی» از این در «بیمقصود» و بدون برآورده شدن حوایج، برنخواهد گشت.
کرمش نامتناهی نعمش بیپایان
هیچ خواهنده از این در نرود بیمقصود
سعدی