شرح مناجات شعبانیه (به بهانهی ماه عزیز شعبان)- قسمت یازدهم
چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۱، ۰۱:۴۴ ق.ظ
اِلهی قَدْ جُرْتُ عَلی نَفْسی فِی النَّظَر(54) لَها فَلَها الْوَیْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها. الهی لَم یَزَلْ بِرُّکَ علیَّ ایّامَ حَیاتی فلا تَقْطَع برَّکَ عنّی فی مَماتی، الهی کیفَ آیِسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لی بعدَ مَماتی و اَنْتَ لم تُوَلِّنی الاّ الجمیلَ فی حیاتی.
معبود من بر نفس خویش ستم کردم در اینکه برای تکاملش، امروز و فردا نمودم، پس وای به حالش اگر او را نیامرزی. معبود من، خیر گستردهات، همواره در ایام حیاتم بر من جریان دارد، این خیرگستردهات را بعد از موتِ من، از من دریغ مدار! معبود من! چگونه از احسان تو پس از مرگم ناامید گردم و حال آنکه در زمانِ حیاتم جز به نیکی رفتار نکردهای.
نکاتی از این فراز
1. ارتکاب معاصی، ظلم به خود؛
2. -برای تکامل نفس- امروز و فردا نگفتن؛
3. وای از آمرزیدهنشدن ما از جانب خدا؛
4. تقاضای استمرار نیکی خداوند، تا بعد از مرگ.
«اِلهی قَدْ جُرْتُ عَلی نَفْسی...».
گناه، ظلم به خویش است
چنانچه از آیات و اخبار استفاده میشود، گناه و خطا، قبل از آنکه، آسیبی به دیگران رساند، دامنگیر خود شخص خواهد شد. و در واقع، آدمی با انجام معاصی، به خود ستم کرده است و بنیان سعادت خود را متزلزل ساخته است. در این رابطه، مناسب است به چند شاهد مثال اشاره شود.
قالا رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وِ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ.(اعراف: 23): آن دو گفتند: پروردگارا! «به واسطهی ارتکاب گناه، به خویشتن ستم کردیم، واگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی، البته از زیانکاران خواهیم بود.
وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ.(نحل: 118): برای کسانی که یهودی شدهاند، آنچه را از پیش برای تو نقل کردیم، حرام کردهایم. ما در حق آنها ستم روا نداشتیم، بلکه آنها خود به خویشتن ستم میکردند.
در فتاد اندر چهی کو کنده بود
زانکه ظلمی بر سرش آینده بود
اینکه تو از ظلم چاهی میکَنی
از برای خویش دامی میتنی
مولانا
در اخبار نیز از نافرمانیها، به عنوان ظلم در حق خویش یاد شده است، همانگونه که از حضرت علی علیهالسلام نقل است که: «ظَلَمَ نَفْسَهُ مَنْ عَصَی اللّهَ وَ اَطاعَ الشَّیْطانَ؛ آنکه خدا را نافرمانی نماید و از شیطان اطاعت کند، در حق خویش، ستم نموده است.»(55)و(56) باز از آن حضرت است که: «مَنْ اَهْمَلَ الْعَمَلَ بِطاعَةِ اللّهِ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛ هرکه طاعت خدا را فروگذارد، به خود ستم کرده است.»(57)
و در حکایت است که: «مردی به ابوذر نوشت: ای اباذر مرا بهرهای از تازههای دانش بخش، ابوذر به او نوشت: در حق کسی که دوستش داری، بدی مکن. مرد به او گفت: مگر کسی به کسی که دوستش دارد، بدی میکند؟ ابوذر گفت: آری. تو خودت را بیش از همه دوست داری و اگر خدا را نافرمانی کنی، به خودت بدی کردهای».(58)
همچنین در حکایتی دیگر آمده است که: درویشی در راه میرفت و میگفت:
هر چه کنی به خود کنی
گر همه نیک و بد کنی
پیرزنی این گفته را شنید و گفت: من به این درویش ثابت میکنم که این حرف، درست نیست. پیرزن، نانی پخت و در آن زهر ریخت. هنگامی که درویش به خانه آمد، نان را به او داد. درویش نان را گرفت و روانه شد. نزدیک خانهی پیرزن، پسری به درویش رسید و گفت: من از راه دور آمدهام، گرسنهام. درویش، نان را به پسر داد. پسر تا لقمهای از نان را خورد، فریاد زد: سوختم. مردم از خانهها بیرون ریختند و پیرزن هم بر اثر سر و صدای آنها، داخل جماعت شد و دید، کسی که نان را خورده، پسر اوست که پس از مدتها از سفر آمده بود. پیرزن با مشاهدهی این صحنه، بیاختیار با خویش گفت:
هر چه کنی به خود کنی
گر همه نیک و بد کنی(59)
از دست دادن فرصت: ظلم به خویشتن
امام علیهالسلام در فرازی که ذکر شد در مقام اهتمام به فرصتها به خدایش عرض میکند: «من با امروز و فردا کردن و از دستدادن فرصتها، در حق خویش ظلم نمودم».
از این عبارت معلوم میشود که ضایعنمودن فرصتها نیز، نوعی ستم در حق خویشتن است. در توضیح باید گفت:
آنها که به جایی رسیدهاند و به آرزوهایشان دست یافتند، از سلسله قوانینی پیروی کردند که در راهماندگان و ناکامان در آرزوها، آن قوانین را زیر پا گذاشتند. از جملهی آن قوانین، در یافتن فرصتها و استفادهی کامل از آنها میباشد. در قاموس انسانهای بزرگ و موفق، چیزی به نام «هنوز فرصت هست»، و واژهی نامأنوسی به نام «امروز و فردا کردن» وجود ندارد. آنها با تمام وجود دریافتند که:
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
حافظ
انسانهای ناموفق و ملت ناکام کسانی هستند که فرصتها را یکی پس از دیگری از کف داده و در نتیجه یا دوباره، روی فرصت را ندیدند و یا توانی برای استفاده از فرصتها برایشان نمانده است.
باری:
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
حافظ
عزیز الدّین نَسَفی در کتاب اَلْاِنسان الْکامل چنین میگوید: حیات را به غنیمت دار، و صحت را به غنیمت دار، و فراغت و یاران موافق و دوستان مشفق را به غنیمت دار، که هر یک نعمتی عظیمند، و مردم از این نعمتها غافلند و هر که نعمت را نشناسد، از آن نعمت برخورداری نیابد. و این نعمتها هیچ بقا و ثَبات ندارند، اگر درنیابی خواهند گذشت. و چون بگذرد، هر چند پشیمان شوی، سود ندارد. امروز که داری، به غنیمت دار، و هر کار که امروز میتوانی کردن، به فردا مینداز، که معلوم نیست که فردا چون باشد.(60)
سهلانگاری و ضایعنمودن فرصتها یکی پس از دیگری تا آنجا میتواند خطرناک باشد که در نهایت، آدمی را از رهیابی به بهشت ابدی محروم سازد. ملاّمهدی نراقی در کتاب جامعالسّعادات چنین میگوید: «قَدْ وَرَدَ اَنّ اَکْثَرَ اَهْلِ النّارِ صِیاحُهُمْ مِنْ سَوْفَ، یَقُولُون واحُزْناه مِنْ سَوْفَ؛ روایت شده است که نالهی بیشتر اهل جهنم از فردا گفتن و به تأخیر انداختن فرصتها است وصدای واحزناه از آنها به خاطر این سهلانگاریها بلند است».(61)
صوفی اِبنُ الوقت(62) باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
مولانا
در این قسمت مناسب است که چند روایت نیز دربارهی غنیمت شمردن فرصت ذکر کنیم:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: «مَنْ فُتِحَ لَهُ بابُ خَیْرٍ فَلْیَنْتَهِزْهُ، فَاِنَّهُ لا یَدْری مَتی یُغْلَقُ عَنْهُ؛ کسی که درِ نیکی و خیری بر او گشوده شود، باید آن را غنیمت شمارد، زیرا نمیداند که چه وقت بر روی او بسته خواهد شد».(63)
چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان
که دوران، ناتوانیها بسی زیر زمین دارد
حافظ
امام علی علیهالسلام فرمود: ماضِی یَوْمِکَ فائِتٌ وَ آتیهِ مُتَّهَمٌ، وَ وَقْتُکَ مُغْتَنَمٌ فَبادِرْ فیهِ فُرْصَةَ الْاِمْکانِ! وَ اِیّاکَ اَنْ تَثِقَ بِالزَّمانِ.(64) دیروزت از دست رفته، و فردایت مشکوک است، و امروزت غنیمت. پس امروزت را دریاب و در بهرهبرداری از فرصت ممکن شتاب کن، و از اطمینانکردن به روزگار بپرهیز.
سعدیا! دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
در میانِ این و آن فرصت شمار امروز را
سعدی
این بخش را با ذکر اشعاری نغز از شاعر شیرین سخن، پروین اعتصامی به پایان میبریم:
جوانی چنین گفت روزی به پیری
که چون است با پیریَت زندگانی
بگفت: اندرین نامه حرفی است مبهم
که معنیش جز وقت پیری ندانی
تو، بِه کز توانایی خویش گویی
چه میپرسی از دوره ناتوانی
جوانی نکو دار، کاین مرغ زیبا
نماند در این خانه استخوانی
متاعی که من رایگان دادم از کف
تو گر میتوانی، مده رایگانی
هر آن سر گرانی که من کردم اول
جهان کرد از آن بیشتر، سرگرانی
چو سرمایهام سوخت، از کار ماندم
که بازی است، بیمایه بازارگانی
از آن بُرد گنج مرا، دزد گیتی
که در خواب بودم گه پاسبانی
وای بر نَفْسِ مان اگر خداوند او را نبخشد
گرچه ظلم بر نفس و از دستدادن فرصتها، خسارتی بزرگ است، ولی کدام خسارت و بیچارگی است که اگر مشمول عفو و غفران اِلهی شود، جبران نشود. به قول شیخ محمود شبستری:
گدایی گردد از یک جذبه، شاهی
به یک لحظه دهد کوهی به کاهی
به هر حال امام علیهالسلام در فراز مذکور از دعا به طور ضمنی غفران الهی را، موجب جبران گناهان و ستم بر خویشتن میداند؛ و این خود، بشارتی بزرگ است که آدمی تا خدایی دارد در سایهی رحمت و کرم او میتواند، تمام شکستگیهای حاصل از معاصی را جبران و ترمیم نماید. چنانچه در مناجات یازدهم از مناجاتهای خَمْسَةَ عشر میخوانیم:
اِلهی کَسْری لاْ یَجْبُرُهُ اِلاّ لُطْفُکَ وَ حَنانُکَ وَ فَقْری لا یُغْنیهِ اِلاّ عَطْفُکَ وَاِحْسانُکَ وَ رَوْعَتی لا یُمَکّنُها اِلاّ اَمانُکَ وَ ذِلَّتی لا یُعِزُّها اِلاّ سُلْطانُکَ. معبود من! شکستگی مرا چیزی جز لطف و عطایت تدارک نمیکند و فقر و بینواییم را به جز عطوفت و احسانت، بدل به بینیازی نمیکند و ترس و اضطرابم را جز امان تو ایمنی نمیبخشد و ذلت و خواریم را غیر از سلطنتت، بدل به عزت نمیکند.
شکسته چنان گشتهام بلکه خُرد
که آبادیم را همه باد بُرد
تویی کز شکستم رهایی دهی
وگر بشکنی مومیایی دهی
نظامی
دل از نظرِ تو جاودانی گردد
غم با لطف تو شادمانی گردد
گر باد به دوزخ برد از کوی تو خاک
آتش همه آب زندگانی گردد
ابوسعید ابوالخیر
ولی اگر در این ظلم بر نفس، نسیم غفران الهی بر چهرهی گنهکار نوزد، به تعبیر امام علیهالسلام، «وای بر او»
خیالت میکنم مو گاهگاهی
مصیبت بی اگر مو را نخواهی
باباطاهر
برای چنین بندهای، در چنین حالی، هیچ پناهگاهی نخواهد بود:
یا رب قبول کن به بزرگی و فضل خویش
کان را که رد کنی نبود هیچ مُلْتجا
حاصل سخن آنکه:
یا دولتاه اگر به عنایت کنی نظر
واخجلتاه اگر به عقوبت دهد جزا
«اِلهی لَمْ یَزَل بِرُّکَ عَلَیَّ...».
در عالَم دیگر نیز ما را دریاب.
از آنجا که خداوند، «دائمالفضل» است، و همواره فیض او به طرف بندگانش جاری و ساری میباشد، و از آنجا که در عالَم دنیا، جز نیکی و خوبی از او مشاهده نشده است، چگونه میشود که ناگهان، در جهان دیگر، بارش رحمت او کاهش یابد و مهر خویش را از بندگانش دریغ بدارد؟! و به تعبیر امام علیهالسلام در این فراز از مناجات:
چگونه میشود که از رفتار نیک تو در جهان دیگر، مأیوس شوم، در حالی که تو در این جهان، جز به زیبایی و خوبی با من معامله نکردی؟!
باری، آنکه کریم است، همواره کریم است و آنکه بزرگوار است، همواره بزرگوار خواهد ماند. از این سخن که بگذریم، خداوند، اصل رحمت و عمدهی آن را برای جهان دیگر ذخیره نموده است، بر این اساس پیامبر گرامی اسلام میفرماید: اِنَّ لِلّه مِائَةَ رَحْمَةٍ اَنْزَلَ مِنْها رَحْمَةً واحِدَةً بَیْنَ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ وَ الطَّیْرِ وَالْبَهائِمِ وَالْهَوامِّ فَبِها یَتَعاطَفُونَ وَ بِها یَتَراحَمُونَ، وَ اَخَّرَ تِسْعا وَ تِسْعینَ رَحْمَةً یَرْحَمُ بِها عِبادَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ: خداوند، از صد قسمت رحمتش، فقط یک قسمت را در دنیا به جن و انس،پرندگان، حیوانات و حشرات عطا کرده است، تا بین خود با محبت و مهربانی زندگی کنند و نود و نه قسمت دیگر را در آخرت به بندگان خویش اختصاص خواهد داد.(65)
چو ما را به دنیا تو کردی عزیز
به عُقبی همین چشم داریم نیز
سعدی