شهید ستار ابراهیمی هژیر (شهید دفاع مقدس) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

شهید ستار ابراهیمی هژیر (شهید دفاع مقدس) شهید ستار ابراهیمی هژیر (شهید دفاع مقدس)

يكشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۰۰ ب.ظ

سال ۱۳۳۵ در یکی از روستاهای رزن به نام قالیش همدان چشم به جهان گشود. در دامن پاک خانواده‌ای کشاورز و محروم پرورش یافت و در سن هفت سالگی وارد دبستان شد. تا کلاس ششم ابتدایی تحصیل کرد ولی از آن‌جایی که خانواده سخت به نیروی بازوان پر توان وی محتاج بود ترک تحصیل کرد و در کنار پدر و همدوش او به کار کشاورزی پرداخت. در سن ۱۶ سالگی برای کار راهی تهران شد و به کارگری مشغول شد تا بتواند کمک بیشتری به خانواده نماید.

سال ۱۳۵۵ به خدمت سربازی رفت و در پایگاه نوژه (شاهرخی سابق) همدان در کنار خدمت سربازی توانست مدرک تحصیلی سوم راهنمایی را اخذ نماید.

بر این باور بود که انسان برای رسیدن به کمال مطلوب و شکوفا ساختن و به فعالیت در آوردن استعدادهای بالقوه‌ی خویش علاوه بر کار بدنی به پرورش روح و عقل هم نیازمند است.

پس از اتمام دوره‌ی سربازی در سال ۱۳۵۷ ازدواج نمود. این دوران هم‌زمان شده بود با اوج‌گیری مبارزات مردم بر علیه حکومت شاه خائن. او نیز با این سیل خروشان همراه شد تا همدوش مردم ایران به پیروی از امام بزرگوار ندای رهایی مستضعفین از زیر ظلم وستم مستکبرین را سر دهد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته‌ی انقلاب اسلامی(سابق) رزن به پاسداری از دستاوردهای انقلاب پرداخت.

روزی که امام(ره) دستور تشکیل سپاه پاسداران را صادر کرد او بی‌درنگ به سپاه پیوست و از طرف سپاه ماموریت یافت تا در دادگاه انقلاب اسلامی همدان مشغول خدمت شود.

در روزهای اول انقلاب که گروهک‌ها مانند قارچ در گوشه و کنار ایران می‌روییدند و مخالفت با احکام الهی را زمزمه می‌کردند، او با کمال قدرت در برابر توطئه‌های شوم شیطانی آنان ایستادگی می‌کرد. در سال ۱۳۶۰ وقتی یکی از منافقین را دستگیر و به دادگاه منتقل می‌کردند بر اثر انفجار نارنجک همراه منافق، شدیدا مجروح و یکی از هم‌رزمانش به نام احمد مسگریان به شهادت رسید. مدتی در بیمارستان اکباتان همدان بستری بود و پس از بهبودی دوباره به محل ماموریتش برگشت.

با آغاز تجاوز حاکمان بعثی عراق به میهن اسلامی ایران، او خواستار حضور در جبهه برای دفاع از کشور بود و پس از پیگیری‌های زیاد توانست در سال ۱۳۶۰ عازم مناطق جنگی سر پل ذهاب شود. در این منطقه از ناحیه‌ی دست مجروح شد.

بعد از آن در اکثر عملیاتی که ایران برای مقابله با تجاوز ارتش عراق که به نمایندگی از دنیای ظلم و ستم بود، شجاعانه شرکت داشت. عملیات ۱۱ شهریور، ثارالله، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، والفجر مقدماتی، رمضان، والفجر ۲، والفجر ۵، میمک، خیبر، والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵ را می‌توان نام برد.

او در این مدت ۶ بار مجروح شد و ۳ بار در محاصره‌ی سخت مزدوران بعثی افتاد که با تدبیر و شجاعت بی‌نظیر موفق به شکستن حلقه‌ی محاصره شد. از سال ۱۳۶۱ به صورت کادر ثابت لشکر انصارالحسین(ع) در آمد و در واحدهای مختلف خدمات شایانی را از خود به یادگار گذاشت.

پس از مدتی به فرماندهی گردان ۱۵۵ لشگر انصارالحسین انتخاب شد که گردان تحت فرماندهی‌اش در اکثر عملیات‌ها شرکت جست و برگه‌های زرینی از فتوحات سپاه اسلام را به خود اختصاص داد...

در عملیات کربلای ۴ مجروح می‌شود و مدت ۷۲ ساعت بدون آب و غذا در آن طرف اروندرود در داخل قایقی در منطقه‌ی دشمن به محاصره می‌افتد. وقتی شب‌هنگام یکی از مزدوران بعثی قصد نزدیک‌شدن به قایق را داشت وی با کلت کمری او را از پای در می‌آورد و موفق به فرار می‌گردد. با وجود زخم‌هائی که در تن رنجور خویش داشت حاضر به انتقال به پشت جبهه نمی‌گردد.

در عملیات کربلای ۵ گردان ۱۵۵ به فرماندهی او پنج مرحله در عملیات شرکت می‌کند و بالاخره لحظه‌ی موعود و دیدار یار فرا می‌رسد. لحظه‌ی وصال فرا می‌رسد و در تاریخ ۱۳۶۵/۱۲/۱۲ بر اثر ترکش گلوله‌ی توپ به آرزوی دیرینه‌اش که سال‌ها به دنبال او بود نائل می‌گردد و بر جام سرخ شهادت عاشقانه بوسه می‌زند.(برگرفته از سایت جامع دفاع مقدس)

 شهید ستار ابراهیمی هژبر

کلام شهید:

اسلام برای محکم‌شدن ریشه‌هایش نیاز به فداکاری و جانبازی و از خودگذشتگی روحانیون و جوانان و تمام اقشار مسلمین دارد و به خاطر اسلام است و مطهری‌ها و بهشتی‌ها و رجایی‌ها و باهنرها و... هزاران شهید والامقام دیگر را از دست می‌دهیم تا اسلام پابرجا باشد؛ با این اوصاف دیگر چه چیز باعث درنگ ما شده است و نمی‌گذارد خود را به قافله‌ی آن‌ها برسانیم. خداوندا ما را جزء سربازان خودت قرار بده که سربازان تو همیشه پیروز هستند.(برگرفته از وبلاگ حاج ستار)

 

خاطره‌ای از شهید:

در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۴ نیروهای غواص گردان‌های جعفر طیار، قاسم بن الحسن(ع) و علی اصغر(ع) از لشگر 32 انصارالحسین(ع)، در عملیات کربلای 4 در منطقه‌ی اروندرود وارد عمل می‌شوند. سردار شهید حاج ستار ابراهیمی فرمانده‌ی دلاور گردان ۱۵۵ حضرت علی اصغر(ع)، با قایق خود را به منطقه‌ی نبرد می‌رساند. به دلیل لو رفتن عملیات و آمادگی نیروهای عراقی، عملیات با مشکل مواجه می‌شود و ادامه‌ی عملیات مقدور نیست.

حاج ستار به همراه تعدادی از نیروهایش که زنده هستند باید به عقب برگردند. اما عبور از اروند و بازگشت به منطقه خودی امری محال است. او دستور می‌دهد نیروهای باقی‌مانده به سمت کشتی سوخته و به گل‌نشسته در ساحل دشمن بروند و در داخل آن پناه بگیرند. در حین حرکت صمد برادر کوچک حاج ستار به شهادت می‌رسد. نیروها به حاج ستار می‌گویند: صمد را هم با خود ببریم، اما او از این کار خودداری می‌کند.

وارد کشتی می‌شوند، حاج ستار تنها با یک ارتباط بی‌سیم خبر از گیر افتادن خود و تعدادی از بچه‌ها در داخل کشتی را به قرارگاه می‌دهد و از ارتباط بیشتر به جهت شنود دشمن خودداری می‌کند.

نیروهای عراقی که احتمال می‌دهند تعدادی از نیروهای ایرانی در داخل کشتی هستند، کشتی را به شدت زیر آتش می‌گیرند و سپس یک تیم گشتی غواص به داخل کشتی اعزام می‌کنند.

فرمانده‌ی تیم گشتی عراق، با نزدیک‌شدن به نیروهای عراقی، توسط سلاح کمری حاج ستار به هلاکت می‌رسد و الباقی نیروها پا به فرار می‌گذارند و حجم آتش بر روی کشتی بیشتر می‌گردد.

یکی از مداحان لشگر انصارالحسین(ع) با قرائت بخشی از دعای صباح و تکرار فراز یا ستار العیوب از طریق بلندگو به حاجی می‌فهماند که ما مطلع از وضع شما هستیم و جهت نجات شما اقدام خواهیم کرد.

در شب دوم، یک تیم غواص از نیروهای اطلاعات و عملیات لشگر انصارالحسین، جهت آوردن حاجی و همراهان به آب می‌زند، اما شدت جریان آب مانع از رسیدن آن‌ها به کشتی می‌شود.

در شب سوم، تیمی از غواصان لشگر ۳۳ المهدی(عج)، موفق به ورود در کشتی و نجات حاج ستار و همراهان می‌شوند و آن‌ها را به ساحل خودی می‌آورند..(برگرفته از وبلاگ حاج ستار)

 

شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۱۲؛ شلمچه

مزار شهید: همدان

 

* منبع: نرم‌افزار روزنگار شهدا(کانون گفتگوی قرآنی)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه