طبابت
صحنه ، مطب یک پزشک متخصص قلب و عروق است . این را عکس های رنگی نصب شده بر دیوار و ماکت های مختلف قلب نشان می دهد . دکتر پرویز – حدودا پنجاه ساله – پشت میزش نشسته و چهار نفر دیگر در همین محدوده سنی با لباس های شیک و کراوات بر لبه ی تخت معاینه یا صندلی های موجود در اتاق نشسته اند . در همان نگاه اول معلوم می شود که این چهار نفر بیمار نیستند و بعدا معلوم می شود که پزشکند و از دوستان دکتر پرویز .
دکتر پرویز : دکتر مجید ! نگفتی که دوستان هم قراتره بیان . وگرنه یه تدارکی ، پذیرایی ایی ...
دکتر مجید : قرار قبلی نبود . من گفتم دارم می رم دیدن دکتر پرویز ، اینا گفتن ما هم می آییم ، یه حال و احوالی بکنیم .
دکتر پرویز : خوب کاری کردین ، خوش اومدین . ولی ...
دکتر مجید : ولی چی ؟
دکتر پرویز : ( شوخی و جدی و تا حدودی آمیخته با نگرانی ) ولی نیست بی سابقه است ؟ یک کمی مشکوک به نظر می رسه .
دکتر آرش : ( با خنده ) این که چیز تازه ای نیست . تو همیشه نسبت به همه چی مشکوکی !
دکتر کامران : مال حالام نیست . از زمان دانشگاه اگه یادت باشه ...
دکتر مجید : بگذریم . منشی رو مرخص کردی ؟
دکتر پرویز : ( با اکراه ) نه هنوز . کاری باهاش ندارین ؟
دکتر مجید : ( با طعنه ) ما با منشی تو چه کار می تونیم داشته باشیم !؟
دکتر پرویز : ( با اکراه ) یعنی بگم بره !؟
دکتر کامران : آره خب . معطل شه که چی ؟ مریضاتم که همه رو دیدی .
دکتر پرویز : ( گوشی را بر می دارد و دکمه ای را فشار می دهد ) شما می تونی بری عزیزم ! ... نه ، امشب می رم خونه . زیر چایی روشن باشه ، در ورودی رو ببند ... آره کلید دارم ... شب خوش . ( گوشی را می گذارد و به مجید و بقیه ) ولی من یه جورایی نگرانم . احساس می کنم اتفاقی افتاده ... یا قراره بیفته .
دکتر مجید : جای نگرانی نیست دکتر جان ! یه چند تا سواله و زحمت رو کم می کنیم .
دکتر پرویز : ( نگرانتر ) سوال !!؟
دکتر مجید : اولیش اینه که : من تا به حال چند تا مریض برات فرستادم !؟
دکتر پرویز : مریض ؟ خیلی ! خب این یه سیستم متداوله که ما همکارا برای هم ...
دکتر مجید : نه چند تا ؟
دکتر پرویز : آمار دقیقش دستم نیست . ولی درصد تو رو همیشه حساب کرده ام و به موقع هم پرداختم ... نمی فهمم اصلا انگیزه طرح این سوالا چیه ؟
دکتر مجید : انگیزشو بهت می گم . تو فعلا جواب سوال منو بده .
دکتر پرویز : گفتم که ؛ خیلی .
دکتر مجید : یعنی به طور متوسط ماهی چند تا ؟
دکتر پرویز : حدودا سی تا .
دکتر مجید : یعنی تقریبا روزی یکی .
دکتر پرویز : و بلکه بیشتر .
دکتر مجید : چند تاشون احتیاج به بای پس نداشتن ولی تو عمل کردی .
دکتر پرویز : اینطوری نمیشه . تا من انگیزه طرح این سوالا رو نفهمم نمی تونم جواب بدم .
دکتر مجید : گفتم که انگیزه رو بعدا ...
دکتر پرویز : اصلا چه لزومی داره این سوالا جلوی همکارا مطرح بشه !؟
دکتر آرش : ما که غریبه نیستیم .
دکتر کامران : ضمن اینکه مبادله مریض میون همکارا نه تنها خلاف نیست ، که متداوله .
دکتر اسفندیار : مگه خود ما با هم مبادله مریض نداریم ؟
دکتر پرویز : پس برای چی من دارم سین جیم می شم .
دکتر مجید : هر چی زودتر جواب بدی تو هم زودتر به جواب سوالت می رسی .
دکتر پرویز : این که سوال و جواب نیست ، یه جور محاکمه است .
دکتر مجید : از کجای این سوال بوی محاکمه می آد ؟ من تو فضای رفاقت و همکاری ازت می پرسم . چند تا از مریض ها احتیاج به عمل نداشتن تو عمل کردی ؟
دکتر پرویز : هیچ پزشکی به خاطر تشخیص ، حتی اگر اشتبه باشه ، نباید ...
دکتر مجید : این حرف ها واسه مردمه ، نه جایی که همه خودی هستیم .
دکتر پرویز : تو خودت همه ی عمل هایی که رو مععده های مردم کردی ، لازم بوده ؟
دکتر مجید : نه ، لازم نبوده . با شهامت هم می گم که بیش از نود درصدش لازم نبوده ، خیالت راحت شد ؟
دکتر پرویز : از دکتر آرش بپرس تو این سال ها چند تا زایمان طبیعی داشته ؟
دکتر آرش : چرا دکتر مجید بپرسه ، خودت هم بپرسی بهت می گم . هیچی . یک مورد هم زایمان طبیعی نداشتم .
دکتر پرویز : چرا ؟
دکتر آرش : معلومه . حق العمل سزارین پنج برابر زایمان طبیعیه . مگه مغز خر خوردم که از این پول بگذرم !؟
دکتر پرویز : دکتر کامران چی ؟ چند تا از عمل های ...
دکتر کامران : تو دنبال چی می گردی ؟ می خوای از همه اعتراف بگیری ، بعد حرف بزنی ؟
دکتر اسفندیار : ما همه عین همیم . لازم نیست چیزی رو واسه هم ثابت کنیم .
دکتر مجید : حالا جواب می دی ؟
دکتر پرویز : آخه من نمی دونم ته این سوال ها به کجا می رسه !
دکتر اسفندیار : بالاتر از سیاهی که رنگی نیست .
دکتر کامران : پرونده ی هممون یه رنگه .
دکتر مجید : چند درصد از عمل هایی که کردی غیر ضروری بوده ؟
دکتر پرویز : لااقل ده درصدش لازم بوده .
دکتر مجید : تو هر وقت از من مریض خواستی برات نفرستادم ؟
دکتر پرویز : چرا خوب همیشه با هم مبادله مریض داشتیم .
دکتر مجید : مبادله نه ، مقصودم وقتهاییه که بهم زنگ می زدی و می گفتی ، دکتر ! دستم به دامنت . یک کاری بکن .
دکتر پرویز : تو البته همیشه به من لطف داشتی .
دکتر مجید : مجید ! قسط خونه ی لندنم مونده .
دکتر پرویز : تو هم شهرتت بیشتر بود ، هم جات بهتر بود .
دکتر مجید : مجید ! ویلام تو فرانسه داره حراج می شه .
دکتر پرویز : من خیلی چیزامو مدیون توام .
دکتر مجید : مجید ! یه بنز واسه کتی ور داشتم ، توش موندم .
دکتر پرویز : تو هیچوقت رومو زمین نزدی .
دکتر مچید : مجید ! چهار تا بای پس و چند تا خورده آنژیو کارمو راه می اندازه .
دکتر پرویز : من که همیشه ممنونت بودم و واسه چی حالا داری به رخم می کشی .
دکتر مجید : برای این که نامردی . برای این که نمک به حرومی .
دکتر پرویز : این چه طرز حرف زدنه !؟ ما که با هم پدر کشتگی نداریم .
دکتر مجید : اتفاقا این همون چیزیه که داریم .
دکتر پرویز : من که نمی فهمم تو چی می گی .
دکتر مجید : مگه تو جز پول چیز دیگه ای هم حالیت میشه ؟
دکتر پرویز : تو چت شده مجید !؟ من دارم می ترسم .
دکتر مجید : بابام مشکل قلب نداشت . قلبش سالم سالم بود . من فقط یه هفته نبودم ، به خاطر یه نفخ معده که فکر می کرد فشار قلبه ، اومده سراغ تو . به خیال این که چون دوست منی ، لابد ملاحظه شو می کنی . غافل از این که تو دوست و دشمن سرت نمیشه ...
دکتر پرویز : ( وحشتزده ) بابای تو ؟ کی ؟ کدوم مریض ؟ کدوم بیمارستان ؟
دکتر مجید : دیگه هیچ فرقی نمی کنه . چون حالا تو سرد خونه است .
دکتر پرویز : مجید ! من پستم ، پلیدم ، نامردم ، ولی نه اینقدر . به مرگ تنها دخترم اگه می دونستم ...
دکتر آرش با خونسردی از جا بلند می شود و چفت پشت در را می اندازد .
دکتر مجید : اون که بابی من بود . اگه از مرگ دخترتم پول در بیاد ، قطعا ازش نمی گذری .
دکتر کامران در کیفش را باز می کند و سرنگ و آمپولی در می آورد .
دکتر پرویز : ( با التماس ) به من فرصت بده مجید ! قول می دم جبران کنم .
دکتر اسفندیار دستکش به دست می کند .
دکتر مجید : چه جوری جبران کنی ؟ می خوای ببینی پدر دونه ای چنده ، پولشو بدی ؟!
هر چهار نفر به سمت دکتر پرویز هجوم می برند و او را ماسکه می کنند .
دکتر مجید : جون خودت چند ؟ پولشو می ریزم به حسابت .
صحنه تاریک می شود .
استاد سید مهدی شجاعی – از کتاب آئینه زار