عادت
جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۸۸، ۰۷:۵۰ ب.ظ
چقدر سرد مرا در آغوش می گیری و چقدر زود به دوریم عادت کردی و چقدر زود تر فراموشم نمودی .
انگار از اول ، خواب آشنایی با تو را دیده بودم !
دستهایت یادت هست ؟
چه گرم خود را آماده می کرد تا هم صحبت بزممان باشد !
سینه ات را چطور ؟
می خواست همیشه جایش گرم باشد !
گامهایت می خواستند همیشه همراهمان بمانند !
قلبت می گفت : بدون تو هرگز !
گونه هایت را که نگو و نپرس ، عاشق سینه سوخته ی سینه سرخ
...
خوابم چه زود پاره شد ! .