عید غدیر خم مبارک !!!
عید غدیر و خطری که مسلمین را از داخل تهدید می کرد !
این سخنرانی در شب عید غدیر سال 1390 هجری قمری برابر با 1347 هجری شمسی در کانون آموزشی دین و دانش نجف در مسجد چهار سوق ایراد شده است .
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد الله رب العالمین باری الخلائق اجمعین و الصلوة و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد و علی اله الطیبین والطاهرین المعصومین اعوذ بالله من الشیطان الرجیم : الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا ( مائده / 3 ) .
قبل از هر چیزی این عید سعید را به شما برادران عزیز و همه شیعیان مولای متقیان علی (ع) تبریک می گویم . برای من موجب خوشوقتی است که در جلسه ای شرکت می کنم که از طرف گروهی از جوانان ، جوانان دانش آموز و دانشجو تشکیل شده است . حقیقتا یگانه چیزی که بیش از هر چیز دیگری موجب خوشوقتی ومسرت است نشانه های یک نهضت دینی و مذهبی است که در عموم مسلمانان و مخصوصا - در کشور خودمان که شاهد و ناظر هستیم - در میان طبقه جوان ما مشاهده می شود . این هم طبقه جوان دانش آموز و دانشجو که دماغشان با مفاهیم علمی آشناست . جوانی و دانشجویی این بسیار موجب خوشوقتی است . اولا جوانان هر کشوری به هر سو باشند آینده آن کشور را از آن می شود پیش بینی کرد چون مردم آینده کشور جوانان هستند . پیرها و کامل مردها طبقه گذشته هستند و وابسته به گذشته اند ولی جوانان وابسته به آینده اند و بالخصوص جوانان تحصیلکرده دانش آموز و دانشجو .
علی رقم فعالیت هایی که بعضی از عناصر ناپاک می کنند که از طرفی کوشش می کنند به هر وسیله ای که هست طبقه جوان را به سوی فساد بکشانند و از این راه میان آنها و مفاهیم عالی و مقدس دینی جدایی بیندازند و از طرف دیگر فعالیت های دیگری می شود که تضاد مصنوعی میان دین و مذهب از یک طرف و علم ودانش از طرف دیگر به وجود بیاورند . طلیعه این نهضتی که در میان جوانان پیدا شده است نشانه این است که این فعالیت های مضر وخطرناک دارد بحمدالله خنثی می شود و از این نظر است که من احساس خوشوقتی و مباهات می کنم که در چنین جلسه ای شرکت کرده ام و با همه کارهای فوق العادة و زیادی که شخصا دارم و در تهران کمتر جلسه ای را شرکت می کنم این جلسه را پذیرفتم و قبول کردم .
زمینه و میدان بحث در این شب مقدس که شب عید سعید غدیر است و تعلق به مولای متقیان علی (ع) دارد بسیار وسیع است . از هر طرفی از این میدان که انسان وارد بشود جای بحث وسخن است چون خود علی (ع) یک موضوع دامنه دار و پر سخنی است . در هر ناحیه ای از نواحی وجود علی (ع) که انسان بخواهد صحبت کند میدان را باز می بیند . راجع به خصوص غدیر و نصب علی (ع) به خلافت و امامت و ولایت باز هم دامنه سخن وسیع است از قسمتهای مختلف می شود صحبت کرد از قبیل اینکه اولا داستان غدیر یک واقعیت و یک حقیقت تاریخی است که در این باره کتابها حتی به فارسی نوشته اند وبه زبان عربی زیاد نوشته شده است از قبیل اینکه مفاد کلام پیغمبر اکرم در روز غدیر که فرمود : من کنت مولا فهذا علی مولا چیست با مقدمات و موخراتش که اول فرمود : الست اولی بکم من انفسکم . آیا من از خود شما بر شما اولویت ندارم ؟ حق ولایت بر همه شما ندارم ؟ اشاره کرد به آیه کریمه قرآن : النبی اولی باالمومنین من انفسهم ( احزاب /6 ) . همه فریاد کشیدند : بلی بلی چرا چرا چنین است . بعد فرمود : من کنت مولا فهذا علی مولا وبعد : اللهم وال من والاه و عاد من عاداه .
این خودش یک موضوعی است که اصلا مفاد این حدیث چیست واین ولایت تا کجا دامنه دارد . سایر نصوصی که در قرآن مجید در این زمینه وارد شده است یا پیغمبر اکرم درباره علی (ع) فرموده است به طور کلی اصلحیت و الیقیت مولای متقیان سایر فضایلش اینها مسائلی است که به تناسب این شب میشود در باره همه اینها صحبت کرد ولی من می خواهم عرایض خودم را به موضوعی اختصاص بدهم که فکر می کنم بحث در این موضوع به حال ما از نظر عمل خود ما نافع تر و مفید تر و آموزنده تر است ، در عین اینکه این یکی از مباحث و فصلهای غدیر است و آن این است :
چرا دستور پیامبر (ص) در باره خلافت علی (ع) اجرا نشد ؟
این سوال برای هر کسی بوجود می آید که چطور شد با آن همه تاکیدات و اصرار هایی که پیغمبر اکرم در زمینه خلافت علی (ع) کرد در عین حال این موضوع به مرحله اجرا در نیامد ؟ از زمان غدیر تا وفات پیامبر اکرم در حدود دو ماه و نیم فاصله شد چطور شد که مسلمانان وصیت پیغمبر اکرم را درباره علی (ع) نادیده گرفتند .
نظریه اول
این را چند جور می توان توجیه وتفسیر کرد . یکی اینکه بگوییم مسلمین یک مرتبه همه نسبت به اسلام و پیغمبر متمرد و طاغی شدند روی تعصبات قومی و عربی به این مسئله که رسید همه آنها یکمرتبه از اسلام رو برگرداندند . این یک جور توجیه و تفسیر است ولی وقایع بعد اینجور نشان نمی دهد که مسلمین یکمرتبه از اسلام و از پیغمبر به طور کلی رو برگردان باشند که نتیجه اش این است که باید به حالت اول جاهلیت خودشان و بت پرستی بر می گشتند .
نظریه دوم
فرض دوم این است که بگو ییم مسلمین نخواستند نسبت به اسلام متمرد شوند ولی نسبت به این یک دستور پیغمبر جنبه تمرد به خودشان گرفتند . این یک دستور به علل و جهات خاصی مثلا کینه هایی که از ناحیه پدر کشتگیها با علی (ع) داشتند یا به قول بعضی از اهل تسنن امروز نمی خواستند که نبوت و خلافت در یک خاندان قرار داشته باشد . تحملش برایشان مشکل بود . یا آنکه آن حالت عدم تساهل و سخت گیری و صلابت و انعطاف ناپذیری علی (ع) خودش عاملی است . بعضی از علمای معاصر اهل تسنن این را یکی از علل ذکر کرده اند ؛ گفته اند حالت صلابت و شدت و انعطاف نا پذیری علی که به این صفت در میان مسلمین شناخته شده بود موجبی بود که مسلمین چشمشان به طرف علی نمی رفت و می گفتند اگر او روی کار بیاید ملاحضه احدی را نمی کند چون تاریخ زندگی علی نشان داده بود .
نمونه ای از انعطاف ناپذیری علی (ع) در اجرای دستور الهی
در همان حجة الوداع یعنی در چند روز قبل از حادثه غدیر خم علی (ع) به امر پیامبر اکرم مامور شده بود که به یمن برود برای تعلیمات دادن به تازه مسلمانهای یمن و برای تبلیغ اسلام به یمن از آن طرف علی از یمن به مکه بر می گشت پیغمبر اکرم هم از مدینه به مکه آمدند . در مکه به یکدیگر ملحق شدند . علی با سپاهش حرکت می کرد همراه سپاهش یک مقدار حله های تازه و نو یمنی بود . اینها را علی می آورد برای اینکه خدمت رسول اکرم بدهد . البته بعد تقسیم می شد و در درجه اول به خود همان سربازها می دادند . علی وقتی می خواست بیاید چند منزل مانده به مکه خودش جلوتر آمد خدمت پیغمبر اکرم تا گزارش کار خودش را بدهد و بعد برگردد میان سپاه و با سپاه با هم بیایند . در این فرصت که علی آمد خدمت پیغمبر اکرم اینها با خودشان فکر کردند حالا که ما وارد مکه می شویم لباسهایمان کهنه و کثیف است خوب است این حله های نو را در بیاوریم بپوشیم و با لباس نو وارد مکه بشویم . با لاخره اینها را به ما خواهند داد . همین کار را کردند . وقتی که علی برگشت و دید چنین کاری کرده اند ؛ فرمود : چرا چنین کاری کرده اید ؟ چرا در بیت المال قبل از آنکه در اختیار شما قرار بگیرد تصرف کردید ؟ گفتند : بالاخره پیغمبر اینها را در اختیار ما می گذاشت فرمود : ولی شما حق نداشتید این خلاف مقررات است فرمان داد همه لباسهایشان را بیرون آورند دوباره لباسهای اصلی خودشان را بپوشند . آمدند مکه . پیغمبر اکرم از آنها سوال کرد علی چطور امیر و فرماندهی برای شما بود ؟گفتند : یا رسول الله ! علی همه چیزش خوب بود ولی یک مقدار سختگیر است . همین جریان را نقل کردند که این جور با ما رفتار کرد . پیغمبر اکرم ظاهرا چهره شان را عبوس کردند و به این مردم ناراحتی نشان دادند که چرا به علی اعتراض می کنید ؟ فرمود درباره علی سخن مگوئید انه لا خشن ( یا لا خیشن ) فی ذات الله . علی آنجا که پای حقیقت و پای دستور خدا در کار بیاید تبدیل به یک موجود بی عاطفه می شود . همین شخصی که سراسر عاطفه است عاطفه را در دستور الهی هرگز دخالت نمی دهد .
به هر حال این هم یکی از جهاتی است که بعضی ها گفته اند . ولی با اینها حادثه به این مهمی را نمی توان توجیح کرد : همه مسلمین یکمرتبه مرتد شدند و از اسلام برگشتند . چطور می شود چنین حرفی را زد ؟! مسلمین همه در این یک مسئله تمرد پیشه کردند . خیلی بعید نیست ولی آیا همه مسلمانها را می شود گفت متمرد شدند یا یک مسئله دیگری در کار است و آن این است که :
نظریه صحیح : مسلمین اغفال شدند
مسلمین در این مسئله اغفال شدند یعنی عده ای متمرد شدند آن عده زیرک متمرد عامه مسلمین را در این مسئله اغفال کردند . آیه ای در اول خواندم . از این آیه ما می توانیم بحث خودمان را شروع کنیم و هم می توانیم از همین آیه استنتاج و نتیجه گیری کنیم . همین آیه ای است که درباره نصب امیرالمومنین یعنی بعد از تعیین امرالمومنین به خلافت نازل شد ایه این است : الیوم یئس الذین کفروا من دینکم . امروز کافران از دین شما مایوس شدند یعنی از امروز دیگر کافران نا امیدند که از راه کفر از خارج حوزه اسلام به اسلام حمله کنند دیگر مایوس شدند که از این راه نتیجه بگیرند . فهمیدند که دیگر اسلام را نمی شود از بیرون کوبید . فلا تخشوهم مسلمانها ! دیگر از کافران بیم نداشته باشید و نگران نباشید . تا اینجا دو جمله هست : جمله اول یک واقعیت تاریخی را بیان می فرماید . در جمله دوم تامین می دهد . در جمله اول می گوید آنها دیگر کاری نخواهند کرد چون نا امیدند دیگر بعد از این فعالیتی نخواهند داشت . در جمله دوم تامین می دهد که خیالتان از ناحیه آنها ناراحت نباشد . قران در آیات زیادی - البته آیاتی که قبل از این آیه بوده است و در سالهای پیش نازل می شد - همیشه مسلمین را از خطر کفار بیم می داد ، اما در اینجا بعد از حادثه نصب علی (ع) به خلافت می گوید دیگر بعد از این بیمی نیست از ناحیه آنها نگرانی نیست .
جمله بعد خیلی عجیب است : و اخشون از ناحیه آنها بر دین خودتان نگران نباشید اما از من بترسید . معنایش این می شود که از ناحیه من نگران باشید . یعنی چه از ناحیه خدا نگران باشیم ؟ از ناحیه دشمن نگران نباشیم اما از ناحیه دوست و صاحب دین از ناحیه خدا نگران باشیم ! بر عکس از ناحیه خدا باید امیدوار باشیم . پس چرا قرآن می گوید از ناحیه خدا نگران باشید ؟ نکته و جان کلام همین جاست این مطلب را در نظر داشته باشید تا به آن برگردیم .
الیوم یئس الذین کفروا من دینکم ( یک جمله ) فلا تخشوهم ( جمله دوم ) و اخشون ( جمله سوم ) الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا در این روز من دین شما را به سر حد کمال رساندم آنچه که کمال این دین به آن است در این روز من به شما عنایت کردم . آن چیزی که نعمت خودم را آن وسیله به پایان رسانده ام امروز به پایان رساندم . امروز من دین اسلام را برای شما به عنوان یک دین می پسندم . یا آن اسلامی که ما در نظر داشتیم اسلام کامل و تمام این است که امروز ما به شما عنایت کردیم .
توضیح مختصری راجع به این آیه عرض بکنم . اینجا دو تعبیر داریم یکی اینکه اکملت لکم دینکم دیگر اینکه اتممت علیکم نعمتی دین شما را به سر حد کمال رساندم نعمت خودم را - که همین نعمت دین است - به اتمام رساندم .
فرق اتمام و اکمال
فرق است میان اتمام و اکمال . پس دین را هم اکمال کردم وهم اتمام کردم . اتمام در جایی گفته می شود که یک ساخته ای ناقص است به معنی اینکه بعضی از اجزایش هنوز نا تمام است . مثلا اگر یک ساختمان را بسازند قبل از اینکه همه کارها تمام بشود که بتوان از آن استفاده کرد . مثل اینکه سقفش مانده باشد یا درهایش را هنوز کار نگذاشته باشند به آن نا تمام می گویند . اما مسئله اکمال چیز دیگری است : یک شی ممکن است پیکره اش درست و تمام باشد اما از باب اینکه روح ندارد و آن واقعیتش و آثاری که منتظر است بر آن مترتب شود مترتب نمی شود می گویند کامل نیست . مثلا اگر بگویند کمال علم به عمل است معنایش این نیست که تا عمل نیامده است علم یک جزئش ناقص است خیر علم علم است . علم با علم تمام می شود ولی علم با عمل کامل می شود . یعنی آن آثاری که از علم باید گرفت با عمل گرفته می شود . ان کمال العلم با لعمل و کمال العمل بالنیة و کمال النیة بالاخلاص کمال علم به نیت است و کمال نیت به اخلاص است . نیت جزء عمل نیست ولی اگر نیتی همراه عمل نباشد بی اثر است . اخلاص هم جز نیت نیست ولی اگر اخلاص نباشد نیت اثر ندارد .
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی . این دستور [ یعنی نصب علی (ع)به امامت ] به اعتبار اینکه یک جز از اجزا دین و یک دستور از دستورهای دین است پس نعمت نا تمام بود تمام شد . باز این دستور به اعتبار اینکه اگر نبود همه دستور های دیگر نا کامل بود کمال همه آنها به این است . این است که ما می گوییم روح دین ولایت و امامت است . اگرانسان ولایت وامامت نداشته باشد اعمالش حکم یک پیکر بدون روح را پیدا می کند .
حال می پردازیم به آن جمله ای که در قسمت پیشین بود که وعده دادم آن را توضیح بدهم : الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون امروز کافران از دین شما مایوس شدند از آنها نگران نباشید و نترسید از من نگران باشید و بترسید . این دو جمله را مفسرین مخصوصا [ صاحب ] تفسیر المیزان خوب معنی کرده و توضیح داده اند که معنی جمله (( از انها بر دینتان نترسید از من بر دینتان بترسید )) چیست . مقدمه ای با ید عرض کنم تا مطلب روشن بشود و ضمنا آن سوال تاریخی هم حل بشود و آن این است :
چگونگی مشیت الهی
قرآن کریم اولا یک اصل کلی دارد و آن این است که می گوید همه چیز بر مشیت الهی است هیچ چیزی در عالم واقع نمی شود مگر به مشیت الهی : و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین ( انعام / 59 ) یا در آیه دیگر : الا فی کتاب من قبل ان نبراها (حدید /22 ) . یا :تعز من تشا و تذل من تشا ( آل عمران /26 ) . اما معنی اینکه هر چیزی به مشیت الهی است چیست ؟ مشیت الهی آیا یک حقیقتی است که همین جور گزاف و گتره مثل قرعه کشی یک چیزی اینجا انتخاب می کند یک چیزی آنجا ؟ آیات دیگری این را توضیح می دهدکه مشیت الهی در این جهان سنت وقانون حسابی دارد چطور ؟ در دو آیه از آیات قرآن با یک اختلاف لطیفی میان این دو آیه هست این جور می فرماید : ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم ( رعد /11 ) خدا نعمتی را که بر قومی عنایت می فرماید از آنها نمی گیرد مگر آنکه قبلا خود آن مردم خودشان را عوض کرده باشند . یعنی اگر از قابلیت و صلاحیت این نعمت خودشان را انداخته باشند آن وقت است که خدا نعمتش را سلب می کند . یعنی اینکه ما می گوییم هر چیزی به مشیت الهی است معنایش این نیست که هچ چیزی شرط هیچ چیزی نیست ما -که همه چیز به مشیت ماست - برای عالم قانون و قاعده قرار دادیم سبب ومسبب قرار دادیم شرط و مشروط قرار دادیم نعمتها از جمله (( و اتممت علیکم نعمتی )) [ بی حساب نیست ] ای قوم مسلمان ! من نعمت خودم را بر شما اتمام کردم به حد تمام نعمت خودم را به شما ارزانی داشتم این نعمت آیا در میان شما پایدار است یا نا پایدار ؟یکی از نعمت ها اسلام است ( و اتممت علیکم نعمتی ) آیا این نعمت پایدار است یا نا پایدار ؟ آیا آسیب پذیر است یا آسیب ناپذیر ؟ قرآن جواب میدهد : الیوم یئس الذین کفروا من دینکم از ناحیه خارج و بیرون . از ناحیه دشمنی که به صورت دشمن وکافر است دیگر اسلام آسیبی نمی پذیرد از آنها بیم و نگرانی نیست از چه نگرانی است ؟ از ناحیه من یعنی چه از ناحیه من ؟ از ناحیه مشیت من . چطور از ناحیه مشیت من ؟ من به شما گفته ام که من هرگز نعمتی را از مردمی سلب نمی کنم مگر اینکه آن مردم خودشان عوض شده و تغییر کرده باشند پس ای مسلمین ! بعد از این هر چشم زخمی که به شما بخورد از داخل خود شما خورده است و هر آسیبی که به جامعه اسلامی برسد از داخل جامعه اسلامی می رسد نه از بیرون . بیرون به کمک داخل استفاده می کند . این یک اصل اساسی است : دنیای اسلام هر آسیبی که دیده است و می بیند تا عصر ما از داخله خودش است . نگویید از بیرون هم دشمن دارد . من هم قبول دارم که از بیرون هم دشمن دارد ولی دشمن بیرون از بیرون نمی تواند کار بکند دشمن بیرون هم از داخل کار می کند . این است معنی (( واخشون )) از من بترسید . از من بترسید به اینکه اخلاق و روح معنویات و ملکات و اعمال شما عوض بشود و من به حکم سنتی که دارم که اگر مردمی از قابلیت و صلاحیت افتادند نعمت را از آنها سلب می کنم این نعمت را از شما خواهم گرفت .
دو حدیث از پیغمبر اکرم
حال من اینجا دو حدیث از پیغمبر اکرم می خوانم که مفاد این جمله (( و اخشون )) را بیشتر توضیح می دهد . اگر بپرسید که جامعه اسلامی چگونه از داخل خودش آسیب می بیند . من با آن دو حدیث این مطلب را برایتان تا اندازه ای توضیح می دهم . یک حدیث این است : پیغمبر اکرم فرمود : انی لا اخاف علی امتی الفقر و لکن اخاف علیهم سوء التدبیر چه جمله عالی و بزرگی ! می فرمود که من بر امت خودم از ناحیه فقر اقتصادی بیم ندارم فقر امت من را از پای در نخواهد اورد ولی از یک چیز دیگر بر امت خودم بیمناکم و ،ن کج فکری ، بد فکری ، بد اندیشی ، جهل و نادانی است . اگر مردم مسلمان روشن بینی و دور بینی و آینده بینی و عمق بینی و ژرف اندیشی را از دست بدهند و ظاهر بین بشوند آن وقت است که برای اسلام خطر پیدا می شود . خوارج چه کسانی بودند ؟ خوارج مردمی بودند ظاهر بین مردمی بودند اساسا عمق را نمی دیدند . ،ینده را درک نمی کردند شعاع دیدشان بسیار کوتاه بود ولی متعبد ومتدین ومعتقد و عابد و زاهد بودند . علی (ع) آنها را ریا کار نمی دانست . این همه انتقادی که از آنها کرده است نگفته اینها در عبادتشان ریا کار بودند می گوید اینها کج فهم وکج اندیشه بودند .
حدیث دیگر از پیغمبر اکرم را امیر المومنین علی (ع) در فرمانی که به محمد ابن ابی بکر نوشته اند و در نهج البلاغه است آورده اند . محمد ابن ابی بکر از اسماء بنت عمیس است.مادرش اسماء بنت عمیس قبل از ابوبکر زن جناب جعفرابن ابی طالب بود که از او عبدالله ابن جعفر به دنیا امد بعد ابوبکر او را گرفت و از او محمد ابن ابی بکر به دنیا امد که بسیار مرد پاکی بود.بعد از ابوبکر امیرالمومنین با اسماء ازدواج کردند.محمد ربیب امیر المومنین یعنی پسر زن امیر المومنین شد وچون خیلی کوچک و شاید دو ساله بود که ابوبکر مرد.در خانه علی (ع)بزرگ شد .می گویند علی (ع) میفرمود ابنی من صلب ابی بکر .او فرزند من است هر چند از صلب ابی بکر است.به هر حال بسیار مرد صالح ومتقی پاکی بودو در راه علی (ع) هم شهید شد.امیر المومنین این مرد را قبل از مالک اشتر نامزد حکومت مصر فرمود که در همان جا هم شهید شد .در اخر فرمانی که به نام او صادر کرده است می فرماید که من از پیغمبر شنیدم:انی لا اخاف علی امتی مومنا و لا مشرکامن نه از مومن بر امت خودم نگرانم و نه از مشرک اما المومن الله بایمانه اما مومنهمان ایمانش کافی است که مانع این بشود که آسیبی از ناحیه او به اسلام برسد ( نگویید پس خوارج هم مومن بودند . ایمانی که از بصیرت جدا باشد اسلام آن ایمان را واقعی نمی داند . عابد بودند اما مومنی که اسلام می خواست که المومن کیس فطن نبودند ) . مومن را خدا به موجب ایمانی که مومن دارد منع می کند و جلویش را می گیرد یعنی ایمان او رداع و مانع است . پس از ناحیه مومن آسیبی نیست . و اما المشرک فیقمعه الله بشر که . اما مشرک و کافران که از ظاهر و باطنش کفر می ریزد خدا او را هم به موجب شرکش قلع و قمع می کند . ( این همان مفاد الیوم یئس الذین کفروا من دینکم است ) و لکنی اخاف علیکم منافق الجنان عالم اللسان یقول ما تعرفون و یفعل ما تنکرون ( نهج البلاغه نامه 27 ) اما آن که من از ناحیه او بیمناک و نگرانم منافقها و دو رو هاست . آنهایی که زبان و ظاهرشان رو به یک سو و قلب و باطنشان رو به سوی دیگر است . متظاهر های بی دین : عالم اللسان زبانشان عالم است به زبانش مومن و مسلمان است . چون عالم است زبانش خوب می گردد اما قلبش پر از نفاق و دورویی است . یک جور می گوید ویک جور دیگر عمل می کند : یقول ما تعرفون و یفعل ما تنکرون حرف می زند ، آن طور که شما با آن آشنا هستید و می شناسید و لو به معروف حرف می زند نیک وعالی . وقتی حرف میزند شیفته فلسفه اش می شوید می گویید به به ! واقعا باید افتخار کرد به وجود یک چنین مسلمانی . اما اگر به عمل این آدم دقیق بشوید می بینید عملش همه بر خلاف آن چیزی است که شما می شناسید ، یعنی درست بر ضد است و همه منکر است . قولش معروف و عملش منکر است . پس حالا که نگاه می کنیم می بینیم پیغمبر اکرم از دو دسته بیمناک وخائف است . یک دسته عالم زیرک ولی منافق . ظاهر ، مسلمان باطن ، کافر و یک عده دیگر مسلمان عابد اما بی بصیرت و جاهل .
حدیث دیگر
حدیث دیگری از پیغمبر هست فرمود : ( قصم ظهری رجلان عالم متهتک و جاهل متنسک . ) این حدیث هم مضمون این دو حدیث را بیان می کند . فرمود دو دسته کمر مرا شکستند . شکستن کمر پیغمبر یعنی چه ؟یک وقت یک کسی گناهکار است اما یک گناهکاری که اثر سوء گناهش فقط به خودش میرسد ، شرش فقط متوجه خودش میشود . ولی یک کسی هست که انحرافش سبب می شود که راه بر پیغمبر بسته بشود ، یعنی مردم را گمراه می کند و از راه بیرون می برد . این است که پیغمبر اکرم فرمود دو دسته کمر مرا خرد کردند و شکستند یعنی این دو دسته سد راه اسلامند ، نه تنها خودشان عاصی و گناهکار و بدبخت و شقی و جهنمی هستند ، بلکه سد راه اسلامند ، سبب گمراهی مسلمین دیگر هستند : عالم پرده در و جاهل متعبد و متنسک . این هم همان مضمون است .
جامعه اسلامی را خطر از داخل تهدید می کند
حال از این ها چه می فهمیم ؟ از این ها این را می فهمیم که قرآن در درجه اول و بعد کلمات پیغمبر اکرم ، همیشه به ما اینجور می گوید که جامعه اسلامی را خطر از داخل خود تهدید می کند ، از ناحیه یک اقلیت منافق زیرک و یک اکثریت جاهل ساده دل ولی متعبد . آن زیرک ها اگر این جاهل ها نباشند ، کاری نمی توانند بکنند ، آن جاهل ها هم اگر این زیرک ها نباشند ، کسی آنها را به راه کج نمی برد .
حال شما از اینجا می توانید بفهمید که چطور شد جامعه اسلامی از ناحیه یک اقلیت منافق متمرد و یک اکثریت ساده دل ولی مومن و با ایمان به این روز افتاد یعنی اینها سبب شدند که این تاکیدها و اصرارهایی که پیغمبر اکرم کرد در عمل بی نتیجه بماند ، یعنی آن عده منافق ، مردم را از راه منحرف کردند ، بدون آنکه خود مردم بفهمند که از راه منحرف شده اند ، اغفال کردند .
مشکلات امیر المومنین
از همین جا شما می توانید ببینید که مشکلات امیرالمومنین علی (ع) چقدر زیاد بود . میگفت پیغمبر به تنزیل می جنگد و من به تاویل . و واقعا کار پیغمبر آسانتر از کار علی (ع) بود . چه کسانی با پیغمبر طرف بودند ؟ کافران ؛ آنهایی که کافر بودند وکفر خودشان را هم در زیر یک پرده مخفی نکرده بودند . ابو سفیان با پیغمبر اکرم طرف است. و تاریخ نشان می دهد هر وقت کفر یعنی کفر عریان ، کفری که ماسکی به چهره ندارد ، با اسلام روبرو شده از اسلام شکست خورده است . اسلام هرگز از ناحیه کفر مطلق و صریح ، خطری نخواهد داشت . ولی آنجا که کفر لباس اسلام می پوشد ، خطرناک است . پیغمبر اکرم با ابو سفیان طرف است با ابو سفیان مخالف است . ابو سفیان یک آدمی است که کفر صریح است . می گوید من بت هبل را می پرستم و بت هبل را هم می پرستد . بت عزی را می پرستد و همچنین می گوید که من بت عزی را می پرستم . شعار میدهد : اعل هبل اعل هبل ! زنده باد هبل ! زنده باد هبل ! ولی این شعار کجا شعار لا اله الا الله کجا ! این بود که روز به روز ابو سفیان ها تضعیف شدند و از میان رفتند .
اما علی با معاویه طرف است . معاویه ماهیتش همان ماهیت ابو سفیان است ، با این تفاوت که لباس اسلام به تن کرده و ماسک اسلام به چهره زده است . مردمی که با معاویه روبرو می شوند ، حس نمی کنند که الان هم با بت هبل باید بجنگند ، چون معاویه دیگر شعارش اعل هبل اعل هبل نیست ؛ شعارش یک آیه از قرآن است : و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل ( اسراء /33 ) . این مردی که به قول امیر المومنین - که امروز تاریخ هم صد در صد تاکید می کند - خودش بیش از هر کس دیگری در قتل عثمان دخالت داشت .
موجبات قتل عثمان را معاویه و خود امویها فراهم کردند ، برای اینکه از قتل عثمان بهره برداری کنند . عثمان خودش اموی است . فکر کردند تا حالا از زنده عثمان بهره برداری می کردند ، اکنون نوبت این است که از مرده عثمان بهره برداری کنند . خودشان بیشتر کوشش کردند تا موجبات قتل عثمان فراهم بیاید یعنی کوشش می کردند ، اسباب نارضایی فراهم کنند ، تا مردم بریزند و عثمان را بکشند . عثمان از معاویه استمداد کرد . معاویه لشکر فرستاد ولی دستور داد در نزدیکیهای مدینه در فلان نقطه توقف کنید و به مدینه نروید و اگر به چشم خودتان دیدید عثمان را دارند می کشند ، تا من دستور نداده ام اقدام نکنید . مخصوصا گفت مبادا تحت تاثیر احساسات خودتان قرار بگیرید ، ببینید دستور من چیست . مامورین خودش را فرستاد داخل خانه عثمان که همان ساعتی که عثمان را کشتند ، شما پیراهن عثمان را و هر چه که می توان از آن استفاده کرد بردارید بیاورید . تعجب است ! انسان می گوید پیراهن عثمان در شام بدست معاویه چه میکند ؟! این یک امر تصادفی و اتفاقی نبود ، یک امر پیش بینی شده بود . عثمان زنی دارد به نام نائله که اتفاقا این زن نصایح خوبی به عثمان کرد . به او می گفت تو حرف علی را بشنو ! علی را دشمن خودت خیال نکن ! علی هر چه که می گوید حقیقت را می گوید ، خیر تو را می گوید و خیر مسلمین را ؛ حرف مروان را گوش نکن ! ولی او حرف مروان را گوش می کرد ، وقتی ریختند و می خواستند عثمان را بکشند ، این زن خودش را انداخت روی بدن عثمان که مانع بشود ؛ یک شمشیری که می آمد ، یک انگشت این زن هم بریده شد . همان انگشت را هم بردند شام برای معاویه . بعد این پیراهن را برد از کنار منبر خودش آویزان کرد ، آن انگشت بریده را سنجاق کرد ، شروع کرد های های گریه کردن : خلیفه مظلوم کشته شد . ایها الناس ! انتقام انتقام . و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا . حالا جهالت هم کمک می کند : یک کسی هم نپرسید که قرآن می گوید هر کسی مظلوم کشته شد ، ما به ولی او اختیار می دهیم که بیاید خونخواهی کند به تو چه ؟! تو که ولی دم عثمان نیستی ! اما باز جهالت و نادانی . مردم هم آمدند . چقدر پای منبر معاویه بر عثمان مظلوم به قول خودشان گریه کردند ! چقدر از مردم اشکها گرفت !
حالا علی با چه کسی باید بجنگد ؟ با یک کسی که ماسک اسلام به چهره به چهره زده و جامه اسلام پوشیده است ، با یک کسی که همواره دم از اسلام می زند ، با یک مردی - به تعبیر پیغمبر اکرم - منافق الجنان یقول ما تعرفون و یفعل ما تنکرون . این است که کار علی را مشکل میکند . اکابر اصحاب امیرالمومنین در جنگیدن با اینها شک می کردند . می گفتند چطور ما با مردمی بجنگیم که اهل قبله هستند ، مثل ما نماز می خوانند ، مثل ما روزه می گیرند ، مثل ما قرآن می خوانند ، مثل ما زکات می دهند ، مثل ما فریضه حج انجام می دهند ؟! ربیع بن خثیم - همین خواجه ربیع که مقبره او در مشهد است و مردم به زیارت او می روند - از زهاد و عباد و از شیعیان امیر المومنین است ، اما یک شیعه کم بصیرتی ؛ خیلی عابد بود ، اما کم بصیرت . با یک عده ای می آمدند خدمت امیر المومنین : یا امیر المونین ! انا شککنا فی هذا القتال . حقیقت این است که ما شک داریم با اینها بجنگیم . از طرفی هم نمی خواهیم از تو جدا بشویم ، به ما یک ماموریت دیگری غیر از جنگیدن با اینها بده . این بود که امیرالمومنین به او ماموریت یک سر حد داد .گفت بسیار خوب آنجا با کافران می جنگیم ، خیالمان راحت است ، ولی اینجا با مسلمین باید بجنگیم ، شک داریم و در دل ما وسوسه است . مردی مثل ربیع بن خثیم چنین می گوید . افراد دیگری حتی مثل هاشم بن عتبه بن مرقال در رکاب علی بودند ولی دستشان می لرزید .
البته در این میان مردمی هم بودند با بصیرت کامل . در راس آنها جناب عمار بن یاسر بود . عمار می جنگید و می گفت دیروز بر تنزیل قرآن می جنگیدیم ، امروز بر تاویل قرآن می جنگیم . وقتی که پرچم معاویه با شعارهای ظاهری قرآن نمایان شد ، عمار گفت شهادت می دهم که میان این پرچمها و پرچمهایی که در بدر و احد با آنها می جنگیدیم ، هیچ تفاوتی نیست . این مرد وزنه ای بود در سپاه امیر المومنین . وقتی که عمار شهید شد عده ای بیشتر ایمان پیدا کردند ، چون عمار کسی بود که همه روایتی را درباره او می دانستند و این روایت میان اصحاب پیغمبر و تابعین و مردم کوفه و شام متواتر بود . در روزی که مسجد مدینه را می ساختند و پیغمبر اکرم تازه به مدینه آمده بودند و عمار تازه از مکه آمده بود عمار به سبب آن شوق و شور و ایمانی که داشت ، در سنگ کشی برای بالا بردن دیوار مسجد ، دو برابر دیگران سنگ بر می داشت . عرق کرده وخسته بود و در عین حال شعار می داد و شعر می خواند و می آمد ؛ پیغمبر اکرم نگاهی به او کردند و تبسمی فرمودند بعد فرمودند : ویهک یا عمار تقتلک الفئة الباغیة . خوشا به حال تو ای عمار که گروهی سرکش تو را می کشند . اشاره به آیه قران : و ان طائفتان من المومنین اقتتلو فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفی الی امر الله ( حجرات / 9 ). معنایش این بود که پیغمبر از آینده خبر داد که در آینده میان دو دسته از مسلمین جنگ می شود و یک دسته سرکش است و باید آن دسته دیگر را علیه این دسته سرکش حمایت کرد . عمار که کشته شد آنهایی که شک داشتند ، گفتند امروز بر ما یقین شد که معاویه بر باطل است و علی بر حق . هاشم ابن عتبه بن مرقال یکی از کسانی بود که بعد از شهادت جناب عمار دیدند که حملاتش شدید شد ، رفت تا کشته شد .
پس ببینید کار علی تا کجاست ! علی با مردمی طرف است که اکثریتشان جاهل و نادانند و یک اقلیت منافق و دو رو .
نتیجه
از عرایض خودم نتیجه گیری بکنم . از این جمله آیه قرآن که در همان موضوع حادثه وحدیث غدیر خم نازل شده است و آن احادیثی که پیغمبر اکرم فرمود ما می فهمیم که این حادثه مخصوص آن زمان نیست ، همیشه چنین است ، همیشه اگر آسیبی به مسلمین رسیده و می رسد از همین جاست .
شما الان می بینید آسیبی که مسلمین در فلسطین می بینند ، آیا آن اندازه ای که خود مسلمان ها دخالت دارند بیشتر است یا اسراییل که یک دشمن خارجی است ؟ الان خطر سربازهای اردن برای چریک های آواره بیشتر است یا خطر سرباز اسراییلی ؟ و همیشه چنین بوده و چنین است .
عرض کردم آن چیزی که برای ما اسباب خوشحالی و خوشوقتی است این است که در طبقه جوان ما در طبقه روشنفکر و روشن بین ما در طبقه دانش آموز و دانشجوی ما یک نهضت دینی به پا شده است و امید واریم که اینها بینش و دین را توام با یکدیگر داشته باشند ، تحویل جامعه بدهد که بعد ما دوباره برگردیم ، به همان عزت و شوکت اصلی خودمان . مسلمان باشیم ، مسلمان کامل و با بینش ، شیعه باشیم اما شیعه حقیقی ، شیعه علی شناس ، شیعه ای که هم علی شناس باشیم هم پیرو علی (ع) .
شب عید است شب جشن سرور شب ذکر نیست چند کلمه دعا می کنم :
نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله ......
خدایا تو را قسم می دهیم به حقیقت قرآن به باطن ولایت وبه حق وجود مقدس امیر المومنین علی (ع) که همه مسلمانها را از غفلت متنبه بفرما . خدایا ما را مسلمانانی آگاه و عامل به دین مقدس اسلام قرار بده . خدایا ما را شیعه حقیقی مولای متقیان علی (ع) قرار بده ، نور ولایت او را در قلب همه ما بتابان ، خیر دنیا و آخرت به همه ما کرامت بفرما . خدایا جوانان ما را توفیق روشن بینتی و عرفان به حقایق اسلامی ، عمل به دستور های اسلامی ، عنایت بفرما . آنها را موید و منصور بدار . علمای ما را محفوظ و موید بدار . خدایا اموات همه ما را ببخش و بیامرز .
رحم الله من قراء الفاتحة مع الصلوات