غروب بود که از ره رسید مرگی سرخ؛ محمدمهدی سیار
چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۰۰ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
برای شهید محسن فخریزاده
غروب بود که از ره رسید مرگی سرخ
در این زمانهی مرگ سفید، مرگی سرخ!
در این زمانهی منع عبور و منع مرور
خوشا گشایش راهی چنین به قلعهی نور
شکست صولت سرما... مگر بهار شده است؟
که باز دامن البرز لالهزار شده است
چه شعلهای است چنین پر شرر دماوندا!
چه آتشی است تو را در جگر دماوندا!
چقدر لاله دمیده است... داغ تازهی کیست؟
گدازههای پراکندهی جنازهی کیست؟!
چه سرخ میشکفد آتش سرازیرت
گدازههای تن آرش کمانگیرت
تو کوه نور شدی... تو حرا شدی کم کم
دهان گشوده به إقرأ و ربک الأکرم
«احد» شدی تو و رقصید «هند» و عصیانش
که بر کشد جگر حمزه را به دندانش
...
فغان اگر نرمانیم بدسگالان را
برادران سگ زرد را... شغالان را
به قاتل تو چه پیغامی و چه پسغامی؟!
سخن مباد مگر دشنهای و دشنامی
محمدمهدی سیار
از سایت آیات غمزه