غزلواره
سه شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۸۴، ۱۲:۴۶ ق.ظ
این عشق ماندنیاین شعر بودنیاین لحظه های با تو نشستنسرودنی ست این لحظه های ناب در لحظه های بی خودی و مستیشعر بلند حافظاز تو شنودنی ست این سر- نه مست باده،این سر که مستمست دو چشم سیاه توستاینک به خاک پای تو می سایمکاین سر به خاک پای تو با شوق سودنی ست تنها تو را ستودمت که بدانند مردمانمحبوب من به سان خدایان ستودنی ست من پاکباز عاشقم از عاشقان تو با مرگم آزمایبا مرگ اگر که شیوه تو آزمودنی ست این تیره روزگاردر پرده غبار دلم را فرو گرفت تنها به خندهیا به شکر خنده های تو گرد و غبار از دل تنگم زدودنی ست در روزگار هر که ندزدید مفت باختمن نیز می ربایماما چه ؟- بوسه،بوسه از آن لب ربودنی ست تنها تویی که بود و نمودت یگانه بودغیر از تو، هر که بودهر آنچه نمودنیست بگشای در به روی من و عهد وعشق بندکاین عهد بستنی - این در گشودنی ست این شعر خواندنیاین عشق ماندنیاین شور بودنی ست این لحظه های پر شوراین لحظه های ناباین لحظه های با تو نشستن- سرودنی ست***((حمید مصدق))