قصد کجا کرده یل بوتراب؛ امام حسین (ع)؛ محمدعلی جوشایی
بسم الله الرحمن الرحیم
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
کوفه پُر از سایهی کین است امام!
شومترین شهر زمین است، امام!
زخم جفا بر جگرت، کوفه زد
تیغ به فرق پدرت کوفه زد
کو همه آنها که تو را خواندهاند؟
چند نفر پشت سرت ماندهاند؟
نامه نوشتند، ولی بیاساس
اسم تو بُردند، ولی با هراس
لایق پیغمبر خود نیستند
فکر سری جز سر خود نیستند
خاطر آسوده مکدّر مکن
جامهی احرام به خون تر مکن
خیمه بچین از گذر این بلا
موسم حج است چرا کربلا؟
تیغ برائت ز کمر باز کن
فکر سرانجام و سرآغاز کن
اُمّت خود را به دعا واگذار
کار خدا را به خدا واگذار
دین تو سجّادهی باز است و بس
مرد خدا، مرد نماز است و بس
شهر پُر از شمر، پُر از حرمله
رحم ندارند بر این قافله
مصلحت آن است که جان در بری
عذر به درگاه پیمبر بری
::
کوه خروشید و دهان باز کرد
بال زد آیینه و پرواز کرد
ولوله شد، نورٌ عَلی نور شد
دشت پُر از عطر، پُر از شور شد
گفت ببندید خیام مرا
نیزه و شمشیر و نیام مرا
خمشدهی بار نفس نیستم
مرغ زمینگیر قفس نیستم
گر چه سرم را به سر نی کنند
نامهی تقدیر مرا طی کنند
جان من از غم به لب آید اگر
لشکر شام و حلب آید اگر
گر بنشانم به دل این داغ را
یکسره پرپر کنم این باغ را
این همه ارزانی لبخند دوست
خیمه و خیل و زن و فرزندم اوست
اوست که در خون من افتاده است
در دل مجنون من افتاده است
روز و شبم، مِهر و مَهَم او شده
ماه شب چهاردهم او شده
میروم این راه که بیراهه نیست
غصّهام این کودک ششماهه نیست
داغ کبود دل زهراست این
فرق ترکخوردهی مولاست این
لحظهی قنداقه بغلکردن است
وقتِ به تکلیف عملکردن است
وقت ز خون تر شدن است الوداع
لحظهی پرپر شدن است الوداع
محمدعلی جوشایی
از سایت شعر هیئت