قوی زیبا
پنجشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۸۴، ۰۳:۰۱ ق.ظ
شنیدم که چون قوى زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ، تنها نشیند به موجى
رود گوشهاى دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهى برآنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقى کرد، آنجا بمیرد
شب مرگ، از بیم، آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم قویى که به صحرا بمیرد
چو روزى ز آغوش دریا بر آمد
شبى هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریاى من بودى، آغوش وا کن
که مىخواهد این قوى، زیبا بمیرد
* این پست توسط خانم نگین توسلیان در کیمیای میهنبلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: جمعه ۱۳۹۸/۰۱/۰۹