محدودهی آزادی و اختیار در اسلام در چه زمینههایی است؟
پرسش
از نظر اسلام و تشیع، انسان در چه زمینههایى اختیار و آزادى دارد؟
پاسخ اجمالی
با مراجعه به متون دینى و دقت در مضمون آیات و روایات، مختاربودن انسان فهمیده میشود. معناى این سخن آن نیست که انسان، مختار محض است و هیچ عامل و قدرتى نمیتواند بر رفتار و اعمال او تأثیر و حاکمیت داشته باشد، بلکه منظور آن است که علیرغم همهی عوامل و شرایط با حفظ حاکمیت قدرت و ارادهی الهى، بشر قادر به انجام افعالى است که اگر اراده میکرد، میتوانست آنها را انجام ندهد و به گونهاى دیگر رفتار کند. پس انسان مسئول اعمال ارادى خویش است و جبر مطلق بر او حکمفرما نیست.
بدیهى است که انسان در عین اینکه موجودى مختار و آزاد است، براى ساختن اندامهاى روانى خویش و تبدیل محیط طبیعى به صورت مطلوب خود و ساختن آیندهی خویش آنچنان که خود میخواهد، محدودیتهاى فراوانى دارد و آزادیاش آزادى نسبى است. و اگر چه انسان نمیتواند رابطهاش را با وراثت، محیط طبیعى، محیط اجتماعى و تاریخ و زمان به کلى قطع کند، اما میتواند تا حدود زیادى علیه این محدودیتها طغیان نموده، خود را از قید حکومت این عوامل آزاد سازد. انسان به حکم نیروى عقل و علم از یک طرف، و نیروى اراده و ایمان از سوی دیگر، تغییراتى در این عوامل ایجاد میکند و آنها را با خواستهی خویش منطبق میسازد و خود مالک سرنوشت خویش میگردد.
پاسخ تفصیلی
با مراجعه به متون دینى و دقت در مضمون آیات و روایات، مختاربودن انسان فهمیده میشود. معناى این سخن آن نیست که انسان، مختار محض است و هیچ عامل و قدرتى نمیتواند بر رفتار و اعمال او تأثیر و حاکمیت داشته باشد، بلکه منظور آن است که علیرغم همهی عوامل و شرایط و با حفظ حاکمیت قدرت و ارادهی الهى، بشر قادر به انجام افعالى است که اگر اراده میکرد میتوانست آنها را انجام ندهد و به گونهاى دیگر رفتار کند. پس انسان مسئول اعمال ارادى خویش است و جبر مطلق بر او حکمفرما نیست.[۱]
صدرالمتألهین در این زمینه میگوید: پدیدههاى هستى با همهی تفاوتهایى که از نظر ذات و صفات و افعال با یکدیگر دارند، و نیز با همهی اختلافاتى که از نظر قُرب و بُعد به مبدأ آفرینش دارند، در یک چیز شریکاند و آن اینکه یک حقیقت الهى همهی آنها را در برگرفته است، این حقیقت الهى (هستى مطلق) در عین بساطت و وحدت، همهی ابعاد عالم وجود را شامل است و هیچ ذرهاى در گسترهی حیات از سیطره و احاطهی این حقیقت الهى و نورالانوار بیرون نیست.
بنابراین، همانگونه که در نظام آفرینش، شأن و هستى هر پدیدهاى، شأن و هستى خدا است، فعل هر پدیدهاى هم فعل خدا است. البته مقصود این نیست که مثلاً فعل زید از او صادر نشده است، بلکه مقصود این است که فعل او در عین اینکه حقیقتاً فعل او است، حقیقتاً فعل خدا هم هست.
در نتیجه همانگونه که هستى زید و حواس و ویژگیهایش به او نسبت داده میشود، فعل و ایجاد نیز به او نسبت داده میشود و این هر دو نسبت حقیقى میباشد، پس اندیشهی جبر نادرست است. همانگونه که هستى زید در عین اینکه هستى او است و حقیقتاً به او نسبت داده میشود، به خدا نیز نسبت داده میشود؛ چون فیض وجود از خدا اعطاء میگردد، علم و اراده و حرکت و سکون و همهی آنچه از او صادر میگردد، در عین اینکه حقیقتاً به او نسبت داده میشود، به خدا نیز نسبت حقیقى دارد، پس انسان حقیقتاً فاعل و پدیدآورندهی کارهاى خویش است.[۲]
بدیهى است که انسان در عین اینکه موجودى مختار و آزاد است، براى ساختن اندامهاى روانى خویش و تبدیل محیط طبیعى به صورت مطلوب خود و ساختن آیندهی خویش آنچنان که خود میخواهد، محدودیتهاى فراوانى دارد و آزادیاش آزادى نسبى است؛ یعنى آزادى در داخل یک دایرهی محدود است.
محدودیتهاى انسان از چند ناحیه است:
۱. وراثت
انسان با طبیعت انسانى به دنیا میآید و از آنجایى که پدر و مادرش انسان بودند، او هم قهراً و جبراً انسان به دنیا میآید. و از طرف دیگر پدر و مادرش یک سلسله صفات موروثى مانند رنگ، پوست، رنگ چشم و دیگر خصوصیتهاى جسمى که احیاناً از چند پشت به ارث میرسد [دارند] که هیچیک از اینها را خود انتخاب نکرده است، بلکه جبراً وراثت اینها را به او داده است.
۲. محیط طبیعى و جغرافیایى
محیط طبیعى و جغرافیایى انسان و منطقهاى که در آن منطقه رشد و نمو میکند، خواهناخواه یک سلسله آثار قهرى بر روى اندام و روحیهی انسان میگذارند. منطقهی سردسیر یا گرمسیر و همچنین کویر یا کوهپایهاى بر اندام و اخلاق و روحیهی انسان مؤثر است.
۳. محیط اجتماعى
محیط اجتماعى انسان عامل مهمى است در تکوین خصوصیات روحى و اخلاقى انسان، زبان انسان، آداب عرفى و اجتماعى، دین و مذهب، غالباً همان چیزى است که محیط اجتماعى بر انسان تحمیل میکند.[۳]
قرآن کریم در عین اینکه براى جامعه، طبیعت و شخصیت و نیت و نیرو و حیات و مرگ و اجل و وجدان و طاعت و عصیان قایل است، و جامعه را در رفتارهای انسان مؤثر میداند، صریحاً فرد را از نظر امکان سرپیچى از فرمان جامعه توانا میداند.
در سورهی نساء آیهی ۹۷ دربارهی گروهى که خود را «مستضعفین» در جامعه مینامیدند، میفرماید: به هیچوجه عذر آنها پذیرفته نیست؛ زیرا حداقل امکان مهاجرت براى آنها هست.
و یا در جاى دیگر میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم»؛[۴] اى کسانى که ایمان آوردهاید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافتهاید، گمراهى کسانى که گمراه شده اند، به شما زیانى نمیرساند.
۴. تاریخ و رخدادهای گذشته
زمان گذشته و وقایع و حوادثى که در گذشته رُخ داده است نیز در ساختن انسان تأثیر بهسزایى دارد. به طور کلى میان گذشته و آیندهی هر موجودى رابطهی قطعى و مسلّم برقرار است، گذشته نطفه و هستهی آینده است.
در نهایت اینکه اگرچه انسان نمیتواند رابطهاش را با وراثت، محیط طبیعى، محیط اجتماعى و تاریخ و زمان به کلى قطع کند، اما میتواند تا حدود زیادى علیه این محدودیتها طغیان نموده خود را از قید حکومت این عوامل آزاد سازد. انسان به حکم نیروى عقل و علم از یک طرف و نیروى اراده و ایمان از طرف دیگر تغییراتى در این عوامل ایجاد میکند و آنها را با خواستهاى خویش منطبق میسازد و خود مالک سرنوشت خویش میگردد.[۵]
ما منکر نقش عوامل ژنتیکى، زیستى و طبیعى در شکلگیرى شخصیت و رفتار آدمى نیستیم، اما اینکه تمامى عوامل مؤثر در شخصیت و رفتار آدمى را در عامل ژنتیک و ساختار زیستى انسان منحصر کنیم، دور از حق بوده، و نادیده گرفتن بُعد روحانى و غیر مادى انسان است. با توجه به اثبات وجود نفس مجرد، ارادهی آزاد انسانی از توانهاى روح مجرد است، و با در نظر گرفتن ارادهی آزاد آدمى، هرچند نقش عوامل طبیعى و فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایى پذیرفته میشود، اما بر این نکته تأکید میشود که نقش این امور در حد سلب اختیار آدمى نیست. آیا ما نمیتوانیم با وجود عوامل خارجى و تأثیر آنها در برانگیختهشدن برخى از غرایض و امیال و حصول فعل و انفعالات فیزیک و شیمیایى، در برابر آن عوامل مقاومت کنیم؟ ما در زندگى روزمره ی خود و دیگران نمونههاى فراوانى را در این خصوص تجربه میکنیم.
قانون وراثت نیز مقتضى آن نیست که فرزندى که پارهاى از خصوصیات را از والدین و اجداد خود به ارث برده است، قدرت هیچگونه انتخابى ندارد. انسان نیز میتواند اعمال اختیار کند و برخلاف اقتضاى همهی این عوامل، رفتار دیگرى را در پیش گیرد.[۶]، [۷]
پ.ن:
[۱]. واعظى، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، ص ۱۲، قم، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، ۱۳۷۵ش.
[۲]. صدرالمتألهین، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج۶، ص ۳۷۳ و ۳۷۴، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
[۳]. مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۲۹۱ و ۲۹۲، تهران، صدرا.
[۴]. مائده، ۱۰۵.
[۵]. مطهری، مرتضی، مقدمهاى بر جهانبینى اسلامى، ص ۲۷۲ و ۳۳۰، تهران، صدرا.
[۶]. رجبى، محمود، انسانشناسى، ص ۱۵۱، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
[۷]. براى مطالعه بیشتر، ر. ک: جعفرى، محمد تقى، جبر و اختیار؛ سبحانى، جعفر، سرنوشت از دیدگاه علم و فلسفه؛ صدر، سید محمد باقر، انسان مسئول و تاریخساز؛ مطهرى، مرتضى، انسان و سرنوشت؛ مصباح یزدی، محمد تقى، معارف قرآن (خداشناسى، کیهانشناسى، انسانشناسى).