من به یک لیلی محتاجم :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

من به یک لیلی محتاجم

سه شنبه, ۹ اسفند ۱۳۸۴، ۰۴:۳۹ ق.ظ
فواد اگر چه سر و وضعش را به نحو غلط اندازی مرتب کرده بود اما از غبار چهره و غم چشمها میشد فهمید که احوالاتش عادی نیست.بخصوص این غیرعادی بودن وقتی مسلم تر شد که فهمیدیم دیدارش با مصطفی در میدان تجریش و دعوت به خانه و باقی قضایا را هیچ به یاد نمی اورد!!!!من پرسیدم:فواد هیچ معلوم هست کجایی؟انگار نه به من که به خودش جواب میدهد گفت:دروادی تنهایی.مصطفی گفت:این فواد تا ازدواج نکند حال و روزش درست نمیشود.باید یک زن درست و حسابی برایش دست و پا کنیم.فواد اخمهایش را درهم کشید و گفت:بی ربط می گی مصطفی.احساس تنهایی چه ربطی به زن و زندگی و این حرفها دارد.و رو کرد به من و پرسید:مثلا خود تو سید با داشتن اینهمه زن و بچه دیگر احساس تنهایی نمیکنی؟گفتم:کدام همه؟طوری حرف میزنی انگار من....گفت:مقصودم اینهمه سال است.مقصودم مدت طولانی زن و بچه داشتن است.احساس تنهایی چیزی نیست که به زن و بچه و زندگی ربطی داشته باشد.مثل اینکه تو بگویی اگر به مجنون زن میدادند می نشست سر خانه و زندگیش و بدنبال لیلی بازی نمیرفت.اینطور نیست.لیلی یک مفهموم مستقلی است که فقط کسانی می توانند ان رابفهمند که به درجات جنون نائل شده باشند.سعید با دست زد به پشت مصطفی و گفت:فکر میکنم مقصود فواد این است که شما حرف های اضافی نزنید.ما همه خندیدیم ولی فواد خیلی جدی گفت:بله دقیقا.والبته این تایید جدی فواد بیشتر از اصل حرف خنده دار بود.سعید ادامه داد:البته فواد من فکر میکنم تو هم سرنا را از سر گشادش میزنی.اینطور نیست که مجنون اول به درجه جنون رسیده باشد بعد لیلی را پیدا کرده باشد.ظهور لیلی باعث جنون مجنون شد وگرنه این ادم که پیش از این برای خودش قیس عامری معقول و مرتبی بوده است.مصطفی خوشحال حرفش را برید یعنی سعید جان هم حرفهای زیادی میزنند؟فواد گفت:خب بله برای اینکه لیلی یک موجود زیر خاکی نبوده که توسط مجنون کشف شده باشد.پیش از ظهور مجنون هم برای خودش لیلی ای بوده ولی کسی مثل مجنون پیدا نمیشده که دل دوست داشتن و جربزه عاشق شدن داشته باشد.چرا همه ادمهایی که پیش از ان لیلی را دیده بودند هیچکدام مجنون نشدند؟یاسر برای اینکه فضارا از جدیت خارج کن گفت:خب حالا ما باید چکار کنیم؟فواد خیلی جدی پاسخ داد:هیچی بلند شید برید خونه هاتون.و ما همه جا خوردیم و.....
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه