نیمه‌شب تابوت را برداشتند؛ حضرت زهرا (س)؛ علی انسانی :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

نیمه‌شب تابوت را برداشتند؛ حضرت زهرا (س)؛ علی انسانی نیمه‌شب تابوت را برداشتند؛ حضرت زهرا (س)؛ علی انسانی

پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۴۳ ب.ظ

 علی اسانی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

نیمه‌شب تابوت را برداشتند

بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند

 

هفت تن، دنبال یک پیکر، روان

وز پی‌ آن هفت تن، هفت آسمان

 

این طرف، خیل رُسُل دنبال او

آن طرف احمد به استقبال او

 

ظاهراً تشییع یک پیکر ولی

باطنا تشییع زهرا و علی

 

امشب ای مَه، مِهر ورز وخوش بتاب

تا ببیند پیش پایش آفتاب

 

دو عزیز فاطمه همراه‌‌شان

مشعل سوزان‌شان از آه‌‌شان

 

ابرها گریند بر حال علی

می‌رود در خاک آمال علی

 

چشم، نور از دست داده، پا، رمق

اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق

 

دل، همه فریاد و لب، خاموش داشت

مُرده‌ای تابوت، روی دوش داشت

 

آه، سرد و بغض، پنهان در گلوی

بود با آن عدّه، گرم گفت و گوی

 

آه آه ای همرهان، آهسته‌تر

می‌برید اسرار را، سر بسته‌تر

 

این تنِ آزرده باشد جان من

جان فدایش، او شده قربان من

 

همرهان، این لیله‌ی قدر من است

من هلال از داغ و این بدر من است

 

اشک من زین گل، شده گلفام‌‌تر

هستی‌ام را می‌برید، آرام‌تر

 

وسعت اشکم به چشم ابر نیست

چاره‌ای غیر از نماز صبر نیست

 

چشم من از چرخ، پُر کوکب‌ترست

بعد از امشب روزم از شب، شب‌ترست

 

زین گل من باغ رضوان نفحه داشت

مصحف من بود و هجده صفحه داشت

 

مرهمی خرج دل چاکم کنید

همرهان، همراه او خاکم کنید

 

علی انسانی

 

 

* منبع: سایت آستان وصال

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه