همینجوری کم هدف ... :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

همینجوری کم هدف ...

يكشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۸۴، ۰۳:۵۹ ق.ظ
سلامآقایی که شما باشین ( شایدم خانوم ) جای شما خالی ! اهل خونه به ما گفتن پاشو برو ترمینال (3) جنوب یه چیزی قراره از مشهد بفرستن , از طرف می گیری و سه سوت بر می گردی . منم که گردنی ندارم که بخوام بگم باریک تر از موه گفتم : چشم . سوار ماشین شدم و رفتم ترمینال . حالا بماند که توی راه دوتا مسافر کنار من , مثل تمام ایرانیهای عزیز , از وقتشون نهایت استفاده رو می کردن و گرم پرداختن به تخصصشون یعنی تحلیل و بررسی کارهای انجام شده در نظام , مخصوصا در دولت بودند (4) . به هر حال رسیدم به ترمینال .زیاد شلوغ نبود ولی از اونجایی که کار آدمیزاد همیشه یه جاییش لنگ می زنه , با اجازه شما مجبور شدم یه چیزی حدود یک ساعت و نیم تا دوساعت , برا یه جعبه کوچولو که اگه شما هم می دیدنش احساس چگونگی بهتون دست می داد , تو ترمینال الاف  ( علاف ) شم . ملت همش نیگانیگا می کردن . آخه می دونین که ترمیناله دیگه !!! (5)  منم که همچین ... ( بماند ) . ولی من سفت و قرص رو صندلی نشستم , یه جوری که کسی اصلا « فکر » نکنه , چه برسه به اینکه از اون فکرا بکنه (6) . جونم برات بگه که همینطور که مشغول تلف کردن وقت از نوع به شدت بودم (7) , چشمم افتاد به یه کتاب فروشی . رفتن تو کتابفروشی با جیب بی پول رو , به نشستنِ تابلو , رو صندلی و ادامه وقت تلف کردن , ترجیح دادم و قدم زنان تا کتابفروشی رفتم و کتابارو نیگاه کردم .اوه ! عجب کتاب جالبی ! کتاب با این موضوع دیده بودم , اما اینجوری که محور کارش اینی باشه که هست , نه !!!آقای احمد حبیبیان زحمت وافر کشیدن و یه کتاب نوشتن با عنوان تبیین اصطلاحات و واژه های غزلیات عرفانی که  در توضیح اونها از آیات و روایات استفاده کردن . با بی پولی و کم پولی هر چه تمام تر , خریدمش و آوردمش خونه (8) . حالا از این به بعد , اگه تونستم و حالشو داشتم , هر چند وقتی که یه بهانه ای باعث بشه برم سراغ این کتاب , سعی می کنم , ازش برا شما هم بگم تا به این وسیله دونسته هامونو با هم تقسیم کنیم .یا علی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنتایج اخلاقی : 1- اصلا این همه قصه سر هم کردم که بگم اهل ادبیات و شعر , اگه دوست دارن این کتاب رو بخرن با این مشخصات :نام کتاب : تبیین اصطلاحات و واژه های غزلیات عرفانیمولف : احمد حبیبیانناشر : مطبوعات دینی – قمنوبت و چاپ : دوم , قدسشمارگان : 3000قطع و صفحه : رقعی , 328تاریخ چاپ : زمستان 1382تایپ و صفحه آرایی : یاسین – قمقیمت : 1500قم – خیابان ارم – شماره 285 – مطبوعات دینیتلفن : 7749361 – 7742847دور نگار : 77493622 – همیشه همه چیزا و کارها الاف ( علاف ) ی , نیست . بلکه ممکنه وشاید همیشه توکارهایی که به آدم محول میشه , یه چیزی هست به اسم  « برکت » . بنابراین کاری که به شما محول شده رو با تمام وجود و به نحو توپ انجام بدین .3- منظور من از به کار بردن واژه نامانوس , نازیبا و ناهمگون ترمینال همون « پایانه » بوده .4- اضافه کنید به تخصص ایرانیان هموطن , پزشکی و مکانیکی را .5- ترمینال و یا همون پایانه , اصلا جای بدی نیست , می دونین اگه ترمینال نبود , اونم ترمینال جنوب , چقدر دیگه مردم , مسافرت نمی رفتن !!!!!!!؟؟؟6- منظور نگارنده از فکر کردن به اون فکرها  ( کدوم فکرا ؟؟؟!!! ) است .7- یادم رفت بگم که در اون روز مورد اشاره , هوا خیلی سرد بود .8- بی پولی , اصلا و ابدا , نباید جلوی کتاب خریدن شما رو بگیره !!!9- نتیجه اخلاقی دیگه ای فعلا به ذهنم نمی رسه ! ( اینا رو هم با بدبختی و سعی و تلاش شبانه روزی از دل این داستان کشیدم بیرون )
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه