هم‌چون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت؛ سیمین بهبهانی :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

هم‌چون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت؛ سیمین بهبهانی هم‌چون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت؛ سیمین بهبهانی

چهارشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۰، ۱۱:۲۴ ق.ظ

 سیمین بهبهانی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

هم‌چون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت

من را چو گل دمی به سوی خود کشید و رفت

 

بر دفتر خیال پریشان من شبی

با کلْک عشق، خطّ تمنا کشید و رفت

 

در آسمان خاطرم آن اختر امید

دردا که چون شهاب طلایی دوید و رفت

 

بر گو، خدای را، به دیار که می‌دمد

آن صبح کاذبی که به شامم دمید و رفت

 

یاد شکیب سوز تو -ای آشنا- شبی

در موج عطرِ بستر من آرمید و رفت

 

در آفتاب لطف تو تا دیگری نشست

چون سایه عاشق تو به کنجی خزید و رفت

 

ترسم چو باز آیی و پرسم ز عشق خویش

گویی چو شور مستی‌ام از سر پرید و رفت

 

سیمین! اگر چه رفت و تو تنها شدی ولیک

این بس که در دلت شرری آفرید و رفت

 

سیمین بهبهانی

 

 

* منبع: وبلاگ غزل‌سرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه