همچون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت؛ سیمین بهبهانی
چهارشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۰، ۱۱:۲۴ ق.ظ
بسمالله الرحمن الرحیم
همچون نسیم بر تن و جانم وزید و رفت
من را چو گل دمی به سوی خود کشید و رفت
بر دفتر خیال پریشان من شبی
با کلْک عشق، خطّ تمنا کشید و رفت
در آسمان خاطرم آن اختر امید
دردا که چون شهاب طلایی دوید و رفت
بر گو، خدای را، به دیار که میدمد
آن صبح کاذبی که به شامم دمید و رفت
یاد شکیب سوز تو -ای آشنا- شبی
در موج عطرِ بستر من آرمید و رفت
در آفتاب لطف تو تا دیگری نشست
چون سایه عاشق تو به کنجی خزید و رفت
ترسم چو باز آیی و پرسم ز عشق خویش
گویی چو شور مستیام از سر پرید و رفت
سیمین! اگر چه رفت و تو تنها شدی ولیک
این بس که در دلت شرری آفرید و رفت
سیمین بهبهانی
* منبع: وبلاگ غزلسرا