وداع
دوشنبه, ۴ دی ۱۳۸۵، ۰۵:۳۴ ق.ظ
شمعی را دیدم
رنگ قهوهای را عبا کرده بود
و شعلهای سفید بر سر پیچیده
در وداع با خورشید میسوخت
بادهای خام
با خماری سوزناکش
بد مستی میکردند
چه کسی میداند
شاید این گنبد
لیوان وارونهای باشد تا
به شراب معلقش پی نبرند
***
چقدر میسوزم
* این پست توسط شمع + در کیمیای میهنبلاگ + ثبت شده است؛ در انتقال آرشیو به اینجا نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: یکشنبه ۱۳۹۹/۰۶/۳۰