و علیک السلام یا شهر الله الاکبر :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

و علیک السلام یا شهر الله الاکبر

يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۸۵، ۰۶:۳۲ ق.ظ
ای بندگان پاک و مقرب خداقدر بدانید لحظاتی را که :انفاسکم فیه تسبیح و اعمالکم فیه مقبولپس بشتابیم که فرصت اندک است و حاجت بسیار.خدای من چقدر زود گذشت!!انگار همین چند روز پیش بود که داشتم پیشت درد و دل میکردم.تنهای تنها، یه جا که فقط من بودم و تو.زمزمه میکردم و اشک میریختم.غصه نشندین آوای خوش دعای سحر غم تموم شدن یه مهمونی که صاحبخونش تو بودی و مهمون و عزیز کردش من .....و ترس.ترس از دست دادن تمام موهبت هایی که توی این ماه به عنایت تو و با عزم کردن تمامیت ارادم بدست آوردم و ترس از اسیر شدن توی چنگال روزمرگی.با خودم زمزمه میکردم ومیگفتم:رمضان... داری میری؟چطور دلت میاد تنهام بذاری؟پشت سرت آب میریزم،اشک چشمامو نثار قدمهات میکنم تا زود زود برگردی.وحالا دوباره...خدا جونم شکرت.شکرت که بهم اجازه دادی زنده باشم و تک تک لحظات قشنگ و ملکوتیت رو زندگی کنم.ممنونم که بهم لیاقت دادی باشمو توی کوچه باغ دعا و نیایش سحرت قدم بزنم.شکرت که دوباره سر سفره ضیافت باشکوهت دعوتم کردی.حالا که لایقم دونستی،ازت یه خواهش دارم.اونم اینه که کمکم کنی و نذاری دست خالی برگردم.درک تک تک لحظات آسمونی این ماه قشنگتو بهم عطا کن.آمین!
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه