پرسشها و پاسخها (۱۱)؛ چرا ادعا مىکنید دموکراسى با دین ناسازگار است؟
چرا ادعا مىکنید دموکراسى با دین ناسازگار است؟
براى ورود به هر بحث، در ابتدا باید مفردات آن به خوبى روشن شود. واژهی دموکراسى -که از آن به «مردمسالارى» نیز تعبیر مىشود- همچون واژهی آزادى، توسعه، جامعهی مدنى و... تعریف روشنى ندارد و مفهومى شناور و لغزنده را تداعى مىکند. باید مقصود خود را از دموکراسى مشخص کنیم و به تعریف مشترکى از آن دست یابیم، سپس آن را با دین بسنجیم، تا به نتیجهی درستى برسیم.
اگر مراد از دموکراسى آن باشد که هر قانونى را مردم وضع کردند، معتبر و لازم الاجراست و باید محترم شناخته شود، چنین مفهومى قطعاً با دین سازگار نیست. زیرا از نظر دین، حق حاکمیت و تشریع مختص به خداست: «إِنِ الْحُکْمُ اِلاّ لِلّهِ»(۱).
فقط خداست که همهی مصالح و مفاسد انسان و جامعه را مىشناسد و حق قانونگذارى و تصمیمگیرى براى انسان را دارد و انسانها باید در مقابل امر و نهى الهى و قوانین دینى، فقط پیرو و فرمانبردار بىچون و چرا باشند. زیرا عبودیت خداوند، عالیترین درجهی کمال است و اطاعت از فرامین الهى سعادت آدمى را تأمین مىنماید.
بنابراین دموکراسى و مردمسالارى اگر به معناى ارزش رأى مردم در مقابل حکم خداوند باشد، هیچ اعتبارى ندارد، زیرا آنچه باید در مقابل آن خاضع و مطیع باشیم، فرمان خداست نه رأى مردم.
بنابراین، اگر مردم کشورى در وضعیتى خاص بر امر نامشروعى توافق نمایند و رأى دهند -چنان که در برخى از کشورهاى غربى اینگونه است- در چنین موقعیتى قطعاً فرمان دین مقدّم است، زیرا حکم خدا بر تشخیص مردم رجحان دارد. اگر رأى مردم را بر حکم خدا ترجیح دهیم، عملاً خدا را نپرستیدهایم و تابع فرمان او نبودهایم و ربوبیّت تشریعى خداوند را زیر پا گذاشتهایم، که این عمل با توحید منافات دارد.
دموکراسى غربى به معناى بى نیازى از احکام دین و بسندهکردن به آراى جمعى است، و این دقیقاً سرپیچى از اطاعت پروردگار به شمار مىآید. اهمیّت دادن به رأى مردم در مقابل حکم الهى، روگرداندن از توحید و پذیرش شرک جدید دنیاى معاصر است، که باید با این بتپرستى جدید مبارزه شود .
معنای مورد قبول از دموکراسی
اگر منظور از دموکراسى این باشد که مردم در چارچوب احکام الهى و قوانین شرعى در سرنوشت خود مؤثر باشند، چنین تعبیرى با دین مخالفت ندارد. در قانون اساسى این معنا -به روشنى- تأیید شده و مقصود امام امت که فرمودند: میزان رأى مردم است، بدون تردید همین بوده است؛ نه آنکه هر چه مردم خواستند -حتّى اگر مخالفت حکم خدا باشد- ارزش و اعتبار دارد. میزان، رأى مردم است تا زمانى که از قوانین الهى خارج نشود و با مبانى شرع مخالفتى نداشته باشد؛ در غیر این صورت، رأى مردم ارزشى ندارد.
آیهی شریفهی «وَ اَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ»(۲) به این معنا نیست که مردم در همهچیز مىتوانند نظر بدهند و حلال و حرام خدا را با شور و گفتگو تغییر دهند؛ بلکه طبق آیهی شریفهی «وَ ما کانَ لِمُؤْمِن وَ لامُؤْمِنَة اِذا قَضى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً اَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ اَمْرِهِمْ»(۳) در احکامى که از سوى خدا و پیغمبر صادر شده است، مؤمنان هیچ اختیارى در دخل و تصرف ندارند.
پینوشت:
۱- یوسف، ۶۷: حاکمیت فقط از آن خداست.
۲- شورى، ۳۸: مؤمنان کارشان را با مشورت یکدیگر انجام مىدهند.
۳- احزاب، ۳۶: هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، با آن مخالفت نماید.