پرونده‌ام را باز نکن! :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

پرونده‌ام را باز نکن! پرونده‌ام را باز نکن!

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۴۳ ب.ظ

جلسه‌ی دادگاه بود. دو متهم رو که به اتهام ضرب و جرح دستگیر شده بودن وارد جلسه کردن.

قاضی که هنوز پرونده رو باز نکرده بود گفت: «آقایون! من هنوز پرونده‌ی شما رو که از کلانتری -یا آگاهی- فرستادن باز نکردم، پس از محتواش خبر ندارم، فقط عنوان پرونده روش نوشته شده. تا قبل از این‌که پرونده رو باز کنم، خودتون داستان رو صادقانه تعریف کنین، بنده هم قول می‌دم تا جایی که قانون اجازه می‌ده به خاطر صداقت در گفتارتون، بهتون کمک کنم.»

دو متهم شروع کردن به حرف زدن، یکی این می‌گفت یکی اون، گاهی هم هم‌زمان با هم حرف می‌زدن. چند دقیقه به همین منوال گذشت.

وقتی خبره‌ی این کار باشی، طرف تا دهن باز می‌کنه می‌فهمی که چندمرده حلاجه، راست می‌گه یا دروغ، صادقه یا داره پنهان‌کاری می‌کنه.

قاضی حرفشون رو قطع کرد و دوباره جملاتش رو تکرار کرد، تاکید کرد که هنوز لای پرونده رو باز نکرده، این جمله کنایه از اینه که هنوز مستندات پرونده رو ندیده؛ دوباره خواست تو گفتارشون صادق باشن. دو متهم دوباره شروع کردن به حرف‌زدن: یه چیزایی می‌گفتن که تناقض و ساختگی‌بودن توش مشهود بود.

قاضی برای سومین بار حرفشون رو قطع کرد و تذکرش رو تکرار کرد. تاکید کرد تا جایی که قانون اجازه بده، کمکشون می‌کنه، به شرط این‌که در گفتارشون صادق باشن.

نمی‌دونم چرا اما انگار این فرصت رو درک نمی‌کردن، توجهی به حرف قاضی و هنوز بسته‌بودن پرونده‌شون رو میز و جلوی قاضی نداشتن. دوباره حرفاشون رو تکرار کردن، پر از تناقض و متهم‌کردن یکدیگر به خلافی که بابتش دستگیر شده بودند.

فایده‌ای نداشت... صبر هم اندازه‌ای داره... قانون هم محدودیت‌هایی داره... به هر حال پرونده باید باز می‌شد و نهایتاً شد... مستندات رو شد... اعترافاتی که قبلاً مکتوب و امضاء کرده بودند...

هر دو حیرون شدند، شروع کردن به دعوا کردن با هم، عصبانی از هم‌دیگه پته‌ی هم رو -این‌بار صادقانه اما ناخواسته و بی‌فایده- ریختن روی آب. خودشون با زبان خودشون جزئیات پرونده رو از دعوایی که بینشون بر سر مصرف مواد مخدر پیش اومده بود تا ارتباط نامشروع، تعریف و در واقع اعتراف کردند. اما قاضی چطور می‌تونست با سه‌چهار بار اتمام حجت باز هم کمکشون کنه؟ نوش‌دارویی بودن بعد از مرگ سهراب برای خودشون.

سال‌ها از این داستان می‌گذره و من که شاهد این ماجرا بودم سوختم و هنوزم که هنوزه عاجزانه به خدا می‌گم:

خدایای من! عزیزم! من خودم اعتراف می‌کنم، لای پرونده‌م را باز نکن!

نظرات  (۱)

سلام
عالی بود. همون سطر چهارم گرفتم موضوع چیه و تا آخر با ذوق خوندم. ماجور باشید ان شاءالله! سپاس!
پاسخ:
سلام
ممنونم از لطف حضرتعالی

دعا کنید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه