چه کنم با شرم؟
مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلواتاللهعلیهوآله آمد و گفت: «یارسولالله! گناهان من بسیار است. آیا در توبه به روى من نیز باز است؟» پیامبر (ص) فرمود: «آرى، راه توبه بر همگان، هموار است. تو نیز از آن محروم نیستى.»
مرد حبشى از نزد پیامبر (ص) رفت. مدتى نگذشت که بازگشت و گفت: «یارسولالله! آنهنگام که معصیت مىکردم، خداوند، مرا مىدید؟» پیامبر (ص) فرمود: «آرى، مىدید» مرد حبشى، آهى سرد از سینه بیرون داد و گفت: «توبه، جرم گناه را مىپوشاند؛ چه کنم با شرم آن؟»
در دم نعرهاى زد و جان بداد.(1)
***
سلام
شبهای قدر نزدیکه
این پست بهانهای بود برای گفتن «التماس دعا»
خرابم، خراب!!!
ضمنا «دارم دنبالش میگردم...» هم به روز شد
یاعلی
1- از کتاب حکایت پارسایان، رضا بابایی؛ برگرفته از: عزالى، ترجمهی احیاء علوم الدین، ربع منجیات، کتاب توبه، ص 43؛ همو، کیمیاى سعادت، به کوشش و تصحیح حسین خدیو جم، ص 654.