کجاست پرستوی عاشق؟...
سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۸۵، ۱۰:۵۳ ب.ظ
چه زیباست ان لحظه ای که همه با تو بیگانه انداما تو حس می کنی کسی ان بالا تو را دوست دارداحساس غریبی دارد ...هجوم تنهایی و یک دنیا غروبو هزاران سوال بی جواب ...و انبوه نگاه هایی که می خواهند از میان نگاه تو جواب علامت سوال خود را پیدا کنند و من میان این همه تردید این همه وهم خلوتی را جستجو می کنممی دانم تو زمین را نشانم دادی ...زمینو خستگی هایش را نمی خواهمشاید احساس بی معنایی باشد ...اما زمین من ...همان که روزی دوستش داشتم حالا شبیه اتشی شده که زیر انبوهی از خاکستر پنهان استو هیچ دردی از این پنهانی ندارد ...؟!الهی ...من همانم...ما همانیم که مهربانی تو به ما فرصت زیستن دادو اسمانی برای پرواز ؟...و پرستوهایی که عاشق پرواز بودند ...!!اما نمیدانم چرا ما ادمک ها مثل ان پرستوها جرات پرواز نداریم ؟؟؟