کشتی بحر حیا تا در خطر افتاده بود؛ هجوم به بیت ولایت؛ احد صالحی تبریزی :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

فاطمة بضعة منی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

 

کشتی بحر حیا تا در خطر افتاده بود

مرتضی را آتش غم بر جگر افتاده بود

 

مهبط وحی خدا می‌سوخت اندر نار کین

گوئیا بر خرمن گیتی شرر افتاده بود

 

در دل دریای توفان‌زا به امداد غریق

در پی تدبیر، منجی بشر افتاده بود

 

آه از آن شام سیه کاندر گلستان نبی

بر کف زاغ و زغن مرغ سحر افتاده بود

 

طایر افلاک عصمت از هجوم کرکسان

در میان آتش بی بال و پر افتاده بود

 

آن‌چنان از هم نظام آسمان پاشیده بود

بر زمین از آسمان گویی قمر افتاده بود

 

من نمی‌گویم به پیش در چها شد، گویمت

فاطمه در پشت در از ضرب در افتاده بود

 

من نمی‌دانم ولی دارم یقین زآن فاجعه

لرزه بر عذش خدای دادگر افتاده بود

 

آن ابوالایتام و آن کهف الارامل مرتضی

دید یک‌سو مادر و سویی پسر افتاده بود

 

محسنش از جور خار روزگار کینه‌توز

چون گلی پرپر کنار رهگذر افتاده بود

 

وقت رفتن، تکیه بر دیوار زهرا می‌کند

بین نسوان مدینه این خبر افتاده بود

 

یاعلی حال تو چون شد تا که دیدی از جفا

بر کف اهریمنان یکتاگهر افتاده بود

 

صالح از افتادن زهرا به پشت در یقین

نخل گل‌زار ولا از بار و بر افتاده بود

 

 

احد صالحی تبریزی

* متاسفانه تصویری از این شاعر یافت نشد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه