کیمیا می خونه ...
سلام ! دوستانی که این پست رو دنبال می کنن مخصوصا عزیزانی که نظر دادن ، خاصه نظر مخالف ، این قسمت رو با دقت بیشتی مطالعه کنند . یاعلی
شهره عارفان ( قسمت چهاردهم )
چرا این همه مخالفت ؟!
اصولاً علت پیدایش بسیاری از اختلافات علمی این است که عدهای آنچه را نمیدانند رد میکنند . بسا آنچه را که رد میکنند ، عین حقیقت یا مشتمل بر حقیقتی است . اگر هر کس تا آنجا که میداند پیش برود و اظهار نظر کند و آنجا که نمیداند ، توقف کند و از اظهار نظر بپرهیزد ، بسیاری از اختلاف نظرها از میان خواهد رفت و یا اساساً اختلافی به وجود نخواهد آمد . امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید : لَو سَکَتَ مَن لایَعلَمُ سَقَطَ الاختلاف (156) : اگر کسی که نمیداند سکوت کند اختلاف از میان میرود (157) .
علامه حسن زاده آملی به نقل از حکیم متأله سبزواری در دیباچه اسرار الحکم مینویسد : تا مشکلی میرسد ، تبادر به ردّ و انکار نکنید که مطالب عالیه را فهمیدن هنر است نه ردّ و انکار (158) .
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه اینکار ندانست در انکار بماند
به هر حال فهم سخن هنر است که نشان درّاک بودن شخص میباشد و گرنه بدون تعمق و اندیشه در سخنان دیگران ابراز نظر نمودن و بدون آگاهی از علوم و اطلاعاتی که در حکم آلت ادراک نظریه آن هاست ، به تکفیر پرداختن ، نه کار هر خردمند و نه در خور قبول اهل نظر است .
استاد حسن زاده آملی در جای دیگر ، علت انتقاد مخالفان مشایخ عرفان را جمود بر اثر نرسیدن و ندانستن و آگاه نبودن به معانی و حقایق و معارف دانسته ، به نقل از استاد خود چنین مرقوم نموده است : روزی در حضور باهر النور استاد علامه طباطبایی رحمه الله تشرف داشتم ، سخن از مشایخ علوم عقلی و عرفانی به میان آمد ، فرمود : آن همه مصائب را مشایخ دیدند ، آن همه سنگ حوادث را از جهّال خوردند و ناگواری ها و ناسزا ها و محرومیت ها و ... را تحمل کردند و هزاران حرف های ناگوار را شنیدند ، لیکن دست از عقیدت پاک الهی خود برنداشتند ، از آن گوهر گرانبهای عقیدتشان و آن تفسیر انفسی آیات و روایات دست برنداشتند و با آن همه مشقات و رنج ها و گرفتاریها ، این همه کتب معارف و حقایق را نوشتند (159) .
در اینجا توجه خوانندگان را به کلامی از علامه حسینی تهرانی درباره علت مخالفت بسیاری از مخالفان ابن عربی جلب میکنیم ، وی مینویسد : آنچه بنده از جمیع اشکالاتی که بر محیی الدین شده است به دست آوردهام ، منشأ و ریشه اش قول اوست به وحدت وجود ، که اگر درست فهمیده نشود و حقیقت و مراد از آن به دست نیاید و به لفظ و عبارت تنها اکتفا گردد ، آری مستلزم این اشکالات بلکه بیش از این ها هست (160) .
باید توجه داشت که کلیه مخالفین افکار ابن عربی با انگیزه واحدی به مخالفت با او برنخاستهاند ، دسته ای از آن ها به عمق افکار و اندیشههای این عارف نامدار دست نیافته و بر ظواهر کلمات او خرده گرفتهاند . دسته دیگر از روی احتیاط و اینکه این گونه افکار دارای حیثیت متشابه هستند و احیاناً نابالغان در معرفت را دچار لغزش و خطا میکنند ، به مخالفت برخاستهاند . دستهای دیگر از روی عناد و جهالت به مخالفت برخاستهاند . در این میان عدهای از منتقدین و مخالفین افکار ابن عربی نیز پارهای از اندیشههای او را مطابق کتاب و سنت و عقل نیافته و ضمن احترام به شخصیت علمی او به نقد آن هاپرداخته اند .
اکنون مناسب است نظر حکیم « جلوه » درباره محیی الدین نقل شود . وی نخست از مخالفین ابن عربی بود و سپس متنبه شد و به اشتباه خود پی برد . عارف کامل و فقیه وارسته حضرت آیت الله نجابت شیرازی از استاد خویش نقل نمود : از جمله عادات و سنت های درسی مرحوم جلوه در پایان درس های خود - که تا مدتی ادامه داشت - لعن بر محیی الدین ابن عربی بود ، تا آنکه چند روزی شاگردان ایشان متوجه شدند که آن سیره مستمرّ ترک شده و ادامه نمییابد ، لاجرم برخی افاضل که جرأت بیشتری داشتند از او علت را جویا شدند . ایشان فرموده بود ( نقل از مضمون ) : من روی جهت حبّ به پیامبرصلی الله علیه آله و اهل بیت ایشان و به تصوّر مخالفت ابن عربی با اهل بیت علیهم السلام لعن او را - که در چند جا بر شیعه طعن دارد - وظیفه میدانستم ، امّا چند شب پیش خوابی دیدم که به واسطه آن خواب به اشتباه خود پی بردم . ایشان سپس خواب خود را چنین نقل نمودند :
محضری با شکوه و نورانی از بزرگان بود که بدان راه یافتم و چون وارد شدم دریافتم حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه وآله در صدر مجلس جلوس فرمودهاند ، برای پابوسی خدمتشان شرفیاب شدم که دیدم روی شریف خود را از من برگرداندند و ناراحتی از سیمای ایشان آشکار بود ، حیرت و شگفتی من هنگامی فزونی یافت که دیدم ابنعربی در سمت راست ایشان نشسته است و سپس حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه وآله با عتاب فرمودند : چرا این بنده صالح خدا را لعن میکنی ؟ برو از او دلجویی کن ؟ آنگاه که برای دلجویی نزدیک ابن عربی رفتم ، او اشارهای به زمین کرد و دریچه ای باز شد و درون چاهی ، تعدادی فراوان گرگ و کفتار و جانوران وحشی و درنده نمایان شدند . من وحشت کردم ، او به من گفت : اگر تو به جای من در بین اینها جای داشتی چه میکردی ؟ آن گاه بود که دریافتم سخنی چند که وی احیاناً در مماشات ظالمان یا لعن اهل حق به زبان آورده صرفاً به جهت تقیّه ( حسب دستور ائمه اطهارعلیهم السلام ) بوده است (161) .
در این جا تذکر این نکته لازم است : وحدت وجود از مسائلی است که ( اثباتاً و نفیاً ) سیر عجیبی را در تاریخ تفکر اسلامی طی نموده است . به رغم کوشش محققان عرفا در تثبیت عقلی و توضیح نقلی و تبیین شهودی این اعتقاد بر این نظریه ، از تاریخ ابرازش تاکنون بیمهری ها رفته و یا در معرض سوء تفاهم ها و آسیب هایی قرارگرفته که برخی عوامل این مسئله چنین است :
1. غموض مسئله و لزوم استعداد عقلی و قلبی خاص برای دریافت آن از یک طرف و استعمال رمز در تعابیر عرفانی و ادبیات عارفانه از طرف دیگر که عرصه بیان را بر عرفا تنگ و محدود میساخت .
2. وجود شطاحان و عارفانی که تعبیری مناسب برای یافتههای خود پیدا نکرده و با الفاظی عامیانه و نسنجیده معارف بلند الهی را تنزل دادند .
3. اختلاف در تعابیر در بین معتقدان به وحدت وجود ، که گاه تفسیرهای متفاوتی را همراه با نزاع هایی برمی انگیخت .
4. طعن و تکفیر برخی علما یا مقدسان ؛ که به دلایلی چند جریان عرفان را کلاً یا بعضاً مورد تکفیر قرار دادهاند .
5. ظهور متصوفه و متشبهان به عرفا که بدون اهلیت علمی یا تزکیه و ریاضت عملی ، به تکرار دعاوی متقدمان پرداخته و گاه به گزاف دعاوی آمیخته با اتحاد و حلول ، یا همه خدایی و ... سر داده و خود را نیز به بزرگان اهل معرفت منسوب مینمودند ، تا آنجا که عرفایی مانند ابن عربی و غیره به انتقاد و طرد ایشان پرداختهاند (162) .
علامه شهید مطهری پس از بررسی تاریخ عرفان و عارفان در ده قرن اول هجری مینویسد : تصوف رسمی از این به بعد بیشتر غرق آداب و ظواهر و احیاناً بدعت ها میشود . عدهای که داخل در هیچ یک از سلاسل تصوف نیستند ، در عرفان نظری محی الدینی متخصص میشوند که در میان متصوفه رسمی نظیر آن ها پیدا نمیشود . از قرن دهم به بعد ما به افراد و گروه هایی بر میخوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بوده و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کردهاند ، بدون آن که در یکی از سلاسل رسمی تصوف وارد باشند و بلکه اعتنایی به آن ها نداشته و آن ها را کلاً یا بعضاً تخطئه میکردند (163) .
در باره استعمال رمز در تعابیر عرفانی که در مطالب فوق اشاره شد ، سخن بسیار است .
حضرت استاد سعادت پرور در این زمینه نوشته است : بزرگان اهل کمال و کسانی که اینگونه مطالب را دریافته اند ، از بیم تازیانه تکفیر و یا عدم پذیرش کوته فکران ، جرأت اظهار نداشته و بعضاً آن را در لفافه شعر و یا کلام پیچیده ای بیان کردهاند (164) .
شهید مطهری مینویسد : ذوالنون مصری اولین کسی است که مسائل عرفانی را با اصطلاحات رمزی بیان کرد تا فقط کسانی که واردند بفهمند و ناواردها چیزی نفهمند . این روش تدریجاً معمول شد و معانی عرفانی به صورت غزل و با تعبیرات سمبولیک بیان شد (165) .
فقیه سترگ و عارف بزرگ ، میرزا جوادآقا ملکی تبریزی میفرماید : حکیمی در اصفهان عادتش برآن بود که با مهمانش غذا میخورد . روزی یکی از طلبه های اصفهان که با حکیم کاری داشت وقت غذا سر رسید ، حکیم به آن طلبه فاضل فرمود : بسماللّه ، بفرمایید با هم غذا بخوریم . طلبه گفت : نه من غذا نمیخورم . حکیم پرسید : غذا خوردهای ؟ گفت : نه . حکیم فرمود : اگر غذا نخوردهای چرا شرکت نمیکنی ؟ گفت: من در هم غذا شدن با شما احتیاط میکنم . حکیم فرمود : از چه نظر احتیاط میکنی ؟ گفت: شنیدهام که شما قائل به وحدت وجودید و این کفر است و مرا جایز نیست که از غذای شما بخورم ، زیرا دست شما که با آن غذا تماس میگیرد غذا را نجس میکند . حکیم فرمود : تو از وحدت وجود چه تصور کردهای که قائل آن را کافر میدانی ؟ گفت: کسی که قائل به وحدت وجود است قائل است به اینکه همه چیز خداست . حکیم فرمود : اشتباه فهمیدهای ، زیرا من یکی از قائلین به وحدت وجودم و هرگز چنین فکری نمیکنم ، و یکی از آن همه چیز جناب شما هستی و من تو را الاغی هم تصور نمیکنم تا برسد به خدا بودنت ، بیا غذایت را بخور و این احتیاطها را کنار بگذار (166) .
آیت اللّه جوادی آملی میگوید : قضاوت در مورد شخص محیی الدین و عقاید او نمیتوان کرد . آثار او مثل فصوص و فتوحات واقعاً پر از علم و حکمت است . یک وقت یکی از همین آقایانی که از دور دستی بر آتش دارند ، در مورد محیی الدین چیزهایی گفته بود . یادم نیست حضرت امام یا علامه طباطبایی بودند که گفتند : این آقایان اگر ادعایی دارند بیایند همین مقدمه فتوحات را فقط فهرست کنند تا بفهمند چقدر مطلب دارد . علامه طباطبایی در مورد کتاب فتوحات می فرمودند : بعضی از کتاب های خوب ، مشت مشت مطلب دارند ، ولی فتوحات دامن دامن مطلب دارد (167) .
شهید مطهری مینویسد : در اطراف مسئله ای که در عرفان اسلامی به نام « وحدت وجود » معروف است ، چه حرف ها که زده نشده است ، فقط جای یک چیز خالی است و آن اینکه وحدت وجود چیست و قهرمان آن در عرفان اسلامی ، محیی الدین عربی چه تصوری از وحدت وجود داشته (168) ؟
علامه طباطبایی رحمه الله میفرمود : در اذهان عوام از مردم ، وحدت وجودی از کافر بدتر است ، یهودی باش ! مسیحی باش ! اما وحدت وجودی نباش ! (169)
علت مخالفت ها از دیدگاه امام خمینی رحمه الله [ علیه ]
اکنون بجاست نظر امام خمینی رحمه الله [ علیه ] درباره این مخالفت ها ذکر شود . ایشان در جای جای تألیفات و نیز سخنانشان به مناسبت های مختلف در این زمینه مطالب ارزشمندی نوشته یا گفتهاند که از آن جمله میفرماید : اختلافاتی که بین اهل نظر و اهل علم حاصل میشود ، برای این است که زبان های یکدیگر را درست نمیدانند . هر طایفه ای یک زبان خاصی دارند . نمیدانم این مثل را شنیدهاید که سه نفر بودند ، یکی فارس بود ، یکی ترک بود ، یکی عرب ؛ این ها راجع به ناهارشان که چه بخوریم بحث کردند ، فارس گفت : « انگور میخوریم » ، عرب گفت : « خیر ، عِنب میخوریم » ، ترک گفت : « خیر ، ما این ها را نمیخوریم ما ازوم میخوریم » . این ها اختلاف کردند برای این که زبان یکدیگر را نمیدانستند . بعد میگویند یکی آمد و رفت انگور آورد ، همه دیدند که یک چیز است .
فلاسفه ، مثلاً یک زبان خاص به خودشان دارند ، اصطلاحاتی [مخصوص ] خودشان دارند ، زبان عرفا هم خاص به خودشان است و اصطلاحات [ آنها ] خاص خودشان است . فقها هم اصطلاحات خاص به خودشان دارند . شعرا هم یک زبان خاص شعری دارند . و زبان اولیای معصومین علیهم السلام هم یک طوری است که باید ببینیم این سه - چهار طایفه که با هم اختلاف دارند ، کدام زبانشان نزدیکتر به زبان اهل عصمت است ، و کدام زبانشان نزدیکتر به زبان وحی است .
گمان ندارم هیچ کس ، هیچ آدم عاقلی که موحد باشد البته ، اختلاف در این معنا داشته باشد که حق تعالی هست و او مبدأ همه موجودات است ، موجودات معلول مبدأ وجودند . احدی قائل نیست به این که شما با این کت و شلوارتان خدایید . هیچ عاقلی چنین تصوری هم نمیکند . یا فلان آدم با عمامه و ریش و عصایش خداست ، این مخلوق است ، در این هیچ اشکالی نیست . لیکن اختلاف از آن تعبیرات و برداشت هایی است که از علت و معلول میشود . باید ببینیم آن هایی که مثلاً از طبقه عرفا بودند ، این ها دردشان چه بوده است که آن جور تعبیر میکردند ، چه وادارشان کرده بود که آن طور تعبیر بکنند (170) .
ایشان می افزاید : بنابراین اختلافی نیست که یک دسته یک دستهای را تکفیر کند ، یک دسته دستهای را تجهیل کند . چرا اختلاف ؟ شما اگر بخواهید این معنا را تعبیر بکنید ، چه طور تعبیر میکنید . بفهمید آن ها چه میگویند ، بفهمید درد دل این آدمی که نمیتواند اظهار بکند الاّ به این که یک چنین تعبیراتی بکند . یک وقت هم که در قلبش آن طور نور واقع میشود ، میگوید همه چیز اوست ، همه اوست ... قرآن و دعا پر از این حرف هایی است که آن ها میگویند ، چرا باید ما سوء ظن پیدا بکنیم به اشخاصی که چنین تعبیراتی کردند . بفهمید او که اینطور تعبیر کرده چه غرضی از این تعبیر داشته ، چه مرضی داشته است که این طور تعبیر بکند ، درد این آدم چه بوده است که دست برداشته از آن تعبیرات عامه مردم . خوب این آدم هم مطلع هست که چه میشود ، مع ذلک از آن حرفش دست برنداشته ، برای این که حقیقت را فدای خودش نکرده ، خودش را فدای حقیقت کرده [ است ] . گمان نکنید هر کس یک مطلب عرفانی گفت ، یک حرف عرفانی زد ، او کافر است . ببینید که چه میگوید . اول آدم بفهمد مطلبی که این آدم میگوید چیست ، بعد از این که فهمید چیست ، آن وقت گمان ندارم که [ ورا انکارکند ] . این همان قضیه انگور و عنب و ازوم است (171) .
عمده این است که به مطلب یکدیگر نرسیدهاند ، چون نرسیدهاند این صحبت ها پیش آمده ، اگر برسند به مطلب یکدیگر ، نزاعی در کار نیست . نه او این آقایی را که تکفیرش میکند ، با ریش و عمامه ، خدا میداند و نه این آقا [ او را ] . این عرفا و شعرای عارف مسلک و فلاسفه هم ، همه یک مطلب میگویند ، مطالب مختلف نیست ، تعبیرات مختلف است (172) .
بسیاری از آنچه آنان گفتهاند در قرآن کریم به طور رمز و سربسته و در ادعیه و مناجات اهل عصمت بازتر آمده است ، و چون ما جاهلان از آن ها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم (173) .
قلوبی هست که این ها جحود دارند ، اصلاً وضع قلبشان جوری شده است که انکاری هستند ، همه چیز را انکار میکنند ، از باب این که نمیتوانند ادراک کنند . و از فطرت انسان هم خارج شدهاند ، که انسان باید یک چیزی را اگر قبول میکند ، با برهان قبول بکند و اگر رد میکند ، به برهان رد بکند و الاّ باید بگوید : خوب ، من نمیدانم ، ممکن است باشد (174) .
من عرض میکنم به همه ، که چیزهایی که اولیا یافتند ، احتمال بدهید درست باشد . ممکن است یک کسی در بین مردم باشد که صریحاً هم نگوید ممکن است ، اما اینکه انسان انکار کند ، بگوید : نه ! مسائل این نیست ، اصلاً این حرف ها همه چرت و پرت است ، این آدم دیگر موفق نمیشود که راه بیفتد . اگر بخواهد موفق بشود ، باید این جحود را بردارد از قلبش (175) .
امام خمینی رحمه الله [ علیه ] در نامه ای خطاب به خانم طباطبائی مینویسد : دخترم ! سعی کن اگر اهلش نیستی و نشدی ، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنی و معاندت با آنان را از وظایف دینی نشمری ، بسیاری از آنچه آنان گفتهاند ، در قرآن کریم به طور رمز و سربسته و در ادعیه و مناجات اهل عصمت بازتر ، آمده است . و چون ما جاهلان از آن ها محرومیم باآن به معارضه برخاستیم . گویند : صدر المتألهین دید در جوار حضرت معصومه علیها السلام شخصی او را لعن میکند ، پرسید : چرا صدر را لعن میکنی ؟ جواب داد : او قائل به وحدت واجب الوجود است ، گفت : پس او را لعن کن ! این امر اگر قصه هم باشد حکایت از یک واقعیت دارد . واقعیت دردناکی که من خود قصه هایی را دیده یا شنیدهام که در زمان ما بودهاست (176) .
چوبشنوی سخناهلدل مگوکهخطاست
سخنشناس نهای دلبرا خطااینجاست
امام خمینی رحمه الله [ علیه ] در نامه ای به فرزند خود مینویسد : پسرم آنچه در درجه اول به تو وصیت میکنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی که این شیوه جهّال است و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزی که اینان قطّاع طریق حق هستند (177) .
گر اهل نه ای ز اهل حق خرده مگیر
ای مرده چو خود زنده دلان مرده مگیر
برخیز از این خوابگران ای مهجور
بیدار دلان خواب گران برده مگیر (178)
پ . ن :
156) بحارالانوار ، محمد باقر مجلسی ، ج 2 ، ص 112 ، کتاب العلم ، ح 45.
157) نک : کتاب پژوهی ، محمد اسفندیاری ، ص 223.
158) هزار و یک کلمه ، ج 5 ، ص 184.
159) قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند ، ص150 ؛ نیز نک : در آسمان معرفت ، ص71 ؛ هزار و یک نکته ، نکته 614 .
160) روح مجرد ، ص352.
161) گلشن جلوه ، به اهتمام غلام رضا گلی زواره ، به نقل از حجتالاسلام والمسلمین سعید رحیمیان ، ص293.
162) وحدت وجود یا وحدت موجود ، علامه محمد حسین کاشف الغطا ، مقدمه سعید رحیمیان ، ص 4 ، با تلخیص .
163) آشنایی با علوم اسلامی ( کلام و عرفان ) ، ص 122 و 123 با تلخیص .
164) جمال آفتاب و آفتاب هر نظر ، ج 1 ، ص 9.
165) آشنایی با علوم اسلامی ( کلام و عرفان ) ، ص 103.
166) رساله لقاء اللّه ، آیت اللّه میرزا جواد ملکی تبریزی ، ترجمه سید احمد فهری ، ص 222 ؛ نیز نک : توحید علمی و عینی ، علامه حسینی تهرانی ، ص 329 و 330.
167) در محضر بزرگان ، محسن غرویان ، ص 184.
168) نظام حقوق زن در اسلام ، ص 31.
169) توحید علمی و عینی ، علامه حسینی تهرانی، ص 329.
170 ) تفسیر سوره حمد ، امام خمینی رحمه الله [ علیه ] ، جلسه پنجم ، ص 175 و 176.
171) همان ، صص 186 - 184 با تلخیص.
172) همان ، ص 191 و 192.
173) ره عشق ، امام خمینی رحمه الله [ علیه ] ، ص 29.
174) تفسیر سوره حمد ، جلسه پنجم ، ص 170.
175) همان ، ص 173.
176) صحیفه امام ، ج 18 ، ص 453 ؛ نامه های عرفانی امام خمینی رحمه الله [ علیه ] ، ص 73 ؛ نک : سرّالصلاة ، امام خمینی رحمه الله [ علیه ] ، ص 64 .
177) صحیفه امام ، ج 20 ، ص 155 ؛ نامه های عرفانی امام خمینی رحمه الله [ علیه ] ، محمد بدیعی ، ص 96 .
178) دیوان امام خمینی رحمه الله [ علیه ] ، ص 216.
ثبت نظر