کیمیا می خونه ... :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

کیمیا می خونه ...

جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۸۷، ۱۲:۴۲ ق.ظ



سلام ! دوستانی که این پست رو دنبال می کنن مخصوصا عزیزانی که نظر دادن ، خاصه نظر مخالف ، این قسمت رو با دقت بیشتی مطالعه کنند . یاعلی

شهره عارفان ( قسمت چهاردهم )
چرا این ‏همه مخالفت ؟!

اصولاً علت پیدایش بسیاری از اختلافات علمی این‏ است که عده‏ای آنچه را نمی‏دانند رد می‏کنند . بسا آنچه را که رد می‏کنند ، عین حقیقت یا مشتمل بر حقیقتی است . اگر هر کس تا آنجا که می‏داند پیش برود و اظهار نظر کند و آنجا که نمی‏داند ، توقف کند و از اظهار نظر بپرهیزد ، بسیاری از اختلاف نظرها از میان خواهد رفت و یا اساساً اختلافی به وجود نخواهد آمد . امیرالمؤمنین علی ‏علیه السلام می‏فرماید : لَو سَکَتَ مَن لایَعلَمُ سَقَطَ الاختلاف (156) : اگر کسی که نمی‏داند سکوت کند اختلاف از میان می‏رود (157) .
علامه حسن ‏زاده آملی به نقل از حکیم متأله سبزواری در دیباچه اسرار الحکم می‏نویسد : تا مشکلی می‏رسد ، تبادر به ردّ و انکار نکنید که مطالب عالیه را فهمیدن هنر است نه ردّ و انکار (158) .
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان‏که این‏کار ندانست در انکار بماند
به هر حال فهم سخن هنر است که نشان درّاک‏ بودن شخص می‏باشد و گرنه بدون تعمق و اندیشه در سخنان دیگران ابراز نظر نمودن و بدون آگاهی از علوم و اطلاعاتی که در حکم آلت ادراک نظریه آن‏ هاست ، به تکفیر پرداختن ، نه کار هر خردمند و نه در خور قبول اهل نظر است .
استاد حسن ‏زاده آملی در جای دیگر ، علت انتقاد مخالفان مشایخ عرفان را جمود بر اثر نرسیدن و ندانستن و آگاه نبودن به معانی و حقایق و معارف دانسته ، به نقل از استاد خود چنین مرقوم نموده است : روزی در حضور باهر النور استاد علامه طباطبایی ‏رحمه الله تشرف داشتم ، سخن از مشایخ علوم عقلی و عرفانی به میان آمد ، فرمود : آن همه مصائب را مشایخ دیدند ، آن همه سنگ حوادث را از جهّال خوردند و ناگواری‏ ها و ناسزا ها و محرومیت‏ ها و ... را تحمل کردند و هزاران حرف‏ های ناگوار را شنیدند ، لیکن دست از عقیدت پاک الهی خود برنداشتند ، از آن گوهر گرانبهای عقیدتشان و آن تفسیر انفسی آیات و روایات دست برنداشتند و با آن همه مشقات و رنج ‏ها و گرفتاریها ، این همه کتب معارف و حقایق را نوشتند (159) .
در اینجا توجه خوانندگان را به کلامی از علامه حسینی تهرانی درباره علت مخالفت بسیاری از مخالفان ابن ‏عربی جلب می‏کنیم ، وی می‏نویسد : آنچه بنده از جمیع اشکالاتی که بر محیی ‏الدین شده است به دست آورده‏ام ، منشأ و ریشه ‏اش قول اوست به وحدت وجود ، که اگر درست فهمیده نشود و حقیقت و مراد از آن به دست نیاید و به لفظ و عبارت تنها اکتفا گردد ، آری مستلزم این اشکالات بلکه بیش از این‏ ها هست (160) .
باید توجه داشت که کلیه مخالفین افکار ابن ‏عربی با انگیزه واحدی به مخالفت با او برنخاسته‏اند ، دسته‏ ای از آن ‏ها به عمق افکار و اندیشه‏های این عارف نامدار دست نیافته و بر ظواهر کلمات او خرده گرفته‏اند . دسته دیگر از روی احتیاط و اینکه این گونه افکار دارای حیثیت متشابه هستند و احیاناً نابالغان در معرفت را دچار لغزش و خطا می‏کنند ، به مخالفت برخاسته‏اند . دسته‏ای دیگر از روی عناد و جهالت به مخالفت برخاسته‏اند . در این میان عده‏ای از منتقدین و مخالفین افکار ابن ‏عربی نیز پاره‏ای از اندیشه‏های او را مطابق کتاب و سنت و عقل نیافته و ضمن احترام به شخصیت علمی او به نقد آن ‏هاپرداخته‏ اند .
اکنون مناسب است نظر حکیم « جلوه » درباره محیی ‏الدین نقل شود . وی نخست از مخالفین ابن ‏عربی بود و سپس متنبه شد و به اشتباه خود پی برد . عارف کامل و فقیه وارسته حضرت آیت ‏الله نجابت شیرازی از استاد خویش نقل نمود : از جمله عادات و سنت‏ های درسی مرحوم جلوه در پایان درس‏ های خود - که تا مدتی ادامه داشت - لعن بر محیی ‏الدین ابن ‏عربی بود ، تا آن‏که چند روزی شاگردان ایشان متوجه شدند که آن سیره مستمرّ ترک شده و ادامه نمی‏یابد ، لاجرم برخی افاضل که جرأت بیشتری داشتند از او علت را جویا شدند . ایشان فرموده بود ( نقل از مضمون ) : من روی جهت حبّ به پیامبرصلی الله علیه آله و اهل بیت ایشان و به تصوّر مخالفت ابن ‏عربی با اهل ‏بیت‏ علیهم السلام لعن او را - که در چند جا بر شیعه طعن دارد - وظیفه می‏دانستم ، امّا چند شب پیش خوابی دیدم که به واسطه آن خواب به اشتباه خود پی بردم . ایشان سپس خواب خود را چنین نقل نمودند :
محضری با شکوه و نورانی از بزرگان بود که بدان راه یافتم و چون وارد شدم دریافتم حضرت ختمی مرتبت ‏صلی الله علیه وآله در صدر مجلس جلوس فرموده‏اند ، برای پابوسی خدمتشان شرفیاب شدم که دیدم روی شریف خود را از من برگرداندند و ناراحتی از سیمای ایشان آشکار بود ، حیرت و شگفتی من هنگامی فزونی یافت که دیدم ابن‏عربی در سمت راست ایشان نشسته است و سپس حضرت ختمی مرتبت‏ صلی الله علیه وآله با عتاب فرمودند : چرا این بنده صالح خدا را لعن می‏کنی ؟ برو از او دلجویی کن ؟ آن‏گاه که برای دلجویی نزدیک ابن‏ عربی رفتم ، او اشاره‏ای به زمین کرد و دریچه ‏ای باز شد و درون چاهی ، تعدادی فراوان گرگ و کفتار و جانوران وحشی و درنده نمایان شدند . من وحشت کردم ، او به من گفت : اگر تو به جای من در بین اینها جای داشتی چه می‏کردی ؟ آن گاه بود که دریافتم سخنی چند که وی احیاناً در مماشات ظالمان یا لعن اهل حق به زبان آورده صرفاً به جهت تقیّه ( حسب دستور ائمه اطهارعلیهم السلام ) بوده است (161) .
در این جا تذکر این نکته لازم است : وحدت وجود از مسائلی است که ( اثباتاً و نفیاً ) سیر عجیبی را در تاریخ تفکر اسلامی طی نموده ‏است . به ‏رغم کوشش محققان عرفا در تثبیت عقلی و توضیح نقلی و تبیین شهودی این اعتقاد بر این نظریه ، از تاریخ ابرازش تاکنون بی‏مهری ‏ها رفته و یا در معرض سوء تفاهم ‏ها و آسیب‏ هایی قرارگرفته که برخی عوامل این مسئله چنین است :
1. غموض مسئله و لزوم استعداد عقلی و قلبی خاص برای دریافت آن از یک طرف و استعمال رمز در تعابیر عرفانی و ادبیات عارفانه از طرف دیگر که عرصه بیان را بر عرفا تنگ و محدود می‏ساخت .
2. وجود شطاحان و عارفانی که تعبیری مناسب برای یافته‏های خود پیدا نکرده و با الفاظی عامیانه و نسنجیده معارف بلند الهی را تنزل دادند .
3. اختلاف در تعابیر در بین معتقدان به وحدت وجود ، که گاه تفسیرهای متفاوتی را همراه با نزاع ‏هایی برمی‏ انگیخت .
4. طعن و تکفیر برخی علما یا مقدسان ؛ که به دلایلی چند جریان عرفان را کلاً یا بعضاً مورد تکفیر قرار داده‏اند .
5. ظهور متصوفه و متشبهان به عرفا که بدون اهلیت علمی یا تزکیه و ریاضت عملی ، به تکرار دعاوی متقدمان پرداخته و گاه به گزاف دعاوی آمیخته با اتحاد و حلول ، یا همه‏ خدایی و ... سر داده و خود را نیز به بزرگان اهل معرفت منسوب می‏نمودند ، تا آنجا که عرفایی مانند ابن ‏عربی و غیره به انتقاد و طرد ایشان پرداخته‏اند (162) .
علامه شهید مطهری پس از بررسی تاریخ عرفان و عارفان در ده قرن اول هجری می‏نویسد : تصوف رسمی از این به بعد بیشتر غرق آداب و ظواهر و احیاناً بدعت‏ ها می‏شود . عده‏ای که داخل در هیچ یک از سلاسل تصوف نیستند ، در عرفان نظری محی‏ الدینی متخصص می‏شوند که در میان متصوفه رسمی نظیر آن ‏ها پیدا نمی‏شود . از قرن دهم به بعد ما به افراد و گروه‏ هایی بر می‏خوریم که اهل سیر و سلوک و عرفان عملی بوده و مقامات عرفانی را به بهترین وجه طی کرده‏اند ، بدون آن‏ که در یکی از سلاسل رسمی تصوف وارد باشند و بلکه اعتنایی به آن ‏ها نداشته و آن ‏ها را کلاً یا بعضاً تخطئه می‏کردند (163) .
در باره استعمال رمز در تعابیر عرفانی که در مطالب فوق اشاره شد ، سخن بسیار است .
حضرت استاد سعادت ‏پرور در این زمینه نوشته است : بزرگان اهل کمال و کسانی که این‏گونه مطالب را دریافته ‏اند ، از بیم تازیانه تکفیر و یا عدم پذیرش کوته فکران ، جرأت اظهار نداشته و بعضاً آن را در لفافه شعر و یا کلام پیچیده‏ ای بیان کرده‏اند (164) .
شهید مطهری می‏نویسد : ذوالنون مصری اولین کسی است که مسائل عرفانی را با اصطلاحات رمزی بیان کرد تا فقط کسانی که واردند بفهمند و ناواردها چیزی نفهمند . این روش تدریجاً معمول شد و معانی عرفانی به‏ صورت غزل و با تعبیرات سمبولیک بیان شد (165) .
فقیه سترگ و عارف بزرگ ، میرزا جوادآقا ملکی تبریزی می‏فرماید : حکیمی در اصفهان عادتش برآن بود که با مهمانش غذا می‏خورد . روزی یکی از طلبه ‏های اصفهان که با حکیم کاری داشت وقت غذا سر رسید ، حکیم به آن طلبه فاضل فرمود : بسم‏اللّه ، بفرمایید با هم غذا بخوریم . طلبه گفت : نه من غذا نمی‏خورم . حکیم پرسید : غذا خورده‏ای ؟ گفت : نه . حکیم فرمود : اگر غذا نخورده‏ای چرا شرکت نمی‏کنی ؟ گفت: من در هم‏ غذا شدن با شما احتیاط می‏کنم . حکیم فرمود : از چه نظر احتیاط می‏کنی ؟ گفت: شنیده‏ام که شما قائل به وحدت وجودید و این کفر است و مرا جایز نیست که از غذای شما بخورم ، زیرا دست شما که با آن غذا تماس می‏گیرد غذا را نجس می‏کند . حکیم فرمود : تو از وحدت وجود چه تصور کرده‏ای که قائل آن را کافر می‏دانی ؟ گفت: کسی که قائل به وحدت وجود است قائل است به این‏که همه چیز خداست . حکیم فرمود : اشتباه فهمیده‏ای ، زیرا من یکی از قائلین به وحدت وجودم و هرگز چنین فکری نمی‏کنم ، و یکی از آن‏ همه چیز جناب شما هستی و من تو را الاغی هم تصور نمی‏کنم تا برسد به خدا بودنت ، بیا غذایت را بخور و این احتیاطها را کنار بگذار (166) .
آیت ‏اللّه جوادی آملی می‏گوید : قضاوت در مورد شخص محیی‏ الدین و عقاید او نمی‏توان کرد . آثار او مثل فصوص و فتوحات واقعاً پر از علم و حکمت است . یک وقت یکی از همین آقایانی که از دور دستی بر آتش دارند ، در مورد محیی‏ الدین چیزهایی گفته‏ بود . یادم نیست حضرت امام یا علامه طباطبایی بودند که گفتند : این آقایان اگر ادعایی دارند بیایند همین مقدمه فتوحات را فقط فهرست کنند تا بفهمند چقدر مطلب دارد . علامه طباطبایی در مورد کتاب فتوحات می‏ فرمودند : بعضی از کتاب‏ های خوب ، مشت مشت مطلب دارند ، ولی فتوحات دامن دامن مطلب دارد (167) .
شهید مطهری می‏نویسد : در اطراف مسئله‏ ای که در عرفان اسلامی به نام « وحدت وجود » معروف است ، چه حرف ‏ها که زده نشده است ، فقط جای یک چیز خالی است و آن این‏که وحدت وجود چیست و قهرمان آن در عرفان اسلامی ، محیی ‏الدین عربی چه تصوری از وحدت وجود داشته (168) ؟
علامه طباطبایی ‏رحمه الله می‏فرمود : در اذهان عوام از مردم ، وحدت وجودی از کافر بدتر است ، یهودی باش !  مسیحی باش ! اما وحدت وجودی نباش  ! (169)

علت مخالفت‏ ها از دیدگاه امام خمینی ‏رحمه الله‏ [ علیه ]

اکنون بجاست نظر امام خمینی ‏رحمه الله [ علیه ] درباره این مخالفت‏ ها ذکر شود . ایشان در جای جای تألیفات و نیز سخنانشان به مناسبت‏ های مختلف در این زمینه مطالب ارزشمندی نوشته یا گفته‏اند که از آن جمله می‏فرماید : اختلافاتی که بین اهل نظر و اهل علم حاصل می‏شود ، برای این است که زبان‏ های یکدیگر را درست نمی‏دانند . هر طایفه ‏ای یک زبان خاصی دارند . نمی‏دانم این مثل را شنیده‏اید که سه نفر بودند ، یکی فارس بود ، یکی ترک بود ، یکی عرب ؛ این‏ ها راجع به ناهارشان که چه بخوریم بحث کردند ، فارس گفت : « انگور می‏خوریم » ، عرب گفت : « خیر ، عِنب می‏خوریم » ، ترک گفت : « خیر ، ما این ‏ها را نمی‏خوریم ما ازوم می‏خوریم » . این ‏ها اختلاف کردند برای این که زبان یکدیگر را نمی‏دانستند . بعد می‏گویند یکی آمد و رفت انگور آورد ، همه دیدند که یک چیز است .
فلاسفه ، مثلاً یک زبان خاص به خودشان دارند ، اصطلاحاتی [مخصوص ] خودشان دارند ، زبان عرفا هم خاص به خودشان است و اصطلاحات [ آن‏ها ] خاص خودشان است . فقها هم اصطلاحات خاص به خودشان دارند . شعرا هم یک زبان خاص شعری دارند . و زبان اولیای معصومین علیهم السلام هم یک طوری است که باید ببینیم این سه - چهار طایفه که با هم اختلاف دارند ، کدام زبانشان نزدیکتر به زبان اهل عصمت است ، و کدام زبانشان نزدیکتر به زبان وحی است .
گمان ندارم هیچ کس ، هیچ آدم عاقلی که موحد باشد البته ، اختلاف در این معنا داشته باشد که حق تعالی هست و او مبدأ همه موجودات است ، موجودات معلول مبدأ وجودند . احدی قائل نیست به این که شما با این کت و شلوارتان خدایید . هیچ عاقلی چنین تصوری هم نمی‏کند . یا فلان آدم با عمامه و ریش و عصایش خداست ، این مخلوق است ، در این هیچ اشکالی نیست . لیکن اختلاف از آن تعبیرات و برداشت‏ هایی است که از علت و معلول می‏شود . باید ببینیم آن‏ هایی که مثلاً از طبقه عرفا بودند ، این ‏ها دردشان چه بوده است که آن جور تعبیر می‏کردند ، چه وادارشان کرده بود که آن طور تعبیر بکنند (170) .
ایشان می‏ افزاید : بنابراین اختلافی نیست که یک دسته یک دسته‏ای را تکفیر کند ، یک دسته دسته‏ای را تجهیل کند . چرا اختلاف ؟ شما اگر بخواهید این معنا را تعبیر بکنید ، چه ‏طور تعبیر می‏کنید . بفهمید آن‏ ها چه می‏گویند ، بفهمید درد دل این آدمی که نمی‏تواند اظهار بکند الاّ به این که یک چنین تعبیراتی بکند . یک وقت هم که در قلبش آن طور نور واقع می‏شود ، می‏گوید همه چیز اوست ، همه اوست ... قرآن و دعا پر از این حرف‏ هایی است که آن ‏ها می‏گویند ، چرا باید ما سوء ظن پیدا بکنیم به اشخاصی که چنین تعبیراتی کردند . بفهمید او که این‏طور تعبیر کرده چه غرضی از این تعبیر داشته ، چه مرضی داشته است که این‏ طور تعبیر بکند ، درد این آدم چه بوده است که دست برداشته از آن تعبیرات عامه مردم . خوب این آدم هم مطلع هست که چه می‏شود ، مع ذلک از آن حرفش دست برنداشته ، برای این که حقیقت را فدای خودش نکرده ، خودش را فدای حقیقت کرده [ است‏ ] . گمان نکنید هر کس یک مطلب عرفانی گفت ، یک حرف عرفانی زد ، او کافر است . ببینید که چه می‏گوید . اول آدم بفهمد مطلبی که این آدم می‏گوید چیست ، بعد از این که فهمید چیست ، آن وقت گمان ندارم که [  ورا انکارکند ] . این همان قضیه انگور و عنب و ازوم است (171) .
عمده این است که به مطلب یکدیگر نرسیده‏اند ، چون نرسیده‏اند این صحبت‏ ها پیش آمده ، اگر برسند به مطلب یکدیگر ، نزاعی در کار نیست . نه او این آقایی را که تکفیرش می‏کند ، با ریش و عمامه ، خدا می‏داند و نه این آقا [ او را ] . این عرفا و شعرای عارف مسلک و فلاسفه هم ، همه یک مطلب می‏گویند ، مطالب مختلف نیست ، تعبیرات مختلف است (172) .
بسیاری از آنچه آنان گفته‏اند در قرآن کریم به‏ طور رمز و سربسته و در ادعیه و مناجات اهل عصمت بازتر آمده است ، و چون ما جاهلان از آن ‏ها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم (173) .
قلوبی هست که این‏ ها جحود دارند ، اصلاً وضع قلبشان جوری شده است که انکاری هستند ، همه چیز را انکار می‏کنند ، از باب این که نمی‏توانند ادراک کنند . و از فطرت انسان هم خارج شده‏اند ، که انسان باید یک چیزی را اگر قبول می‏کند ، با برهان قبول بکند و اگر رد می‏کند ، به برهان رد بکند و الاّ باید بگوید : خوب ، من نمی‏دانم ، ممکن است باشد (174) .
من عرض می‏کنم به همه ، که چیزهایی که اولیا یافتند ، احتمال بدهید درست باشد . ممکن است یک کسی در بین مردم باشد که صریحاً هم نگوید ممکن است ، اما این‏که انسان انکار کند ، بگوید : نه ! مسائل این نیست ، اصلاً این حرف‏ ها همه چرت و پرت است ، این آدم دیگر موفق نمی‏شود که راه بیفتد . اگر بخواهد موفق بشود ، باید این جحود را بردارد از قلبش (175) .
امام‏ خمینی ‏رحمه الله [ علیه ] در نامه ‏ای خطاب به خانم طباطبائی می‏نویسد : دخترم ! سعی کن اگر اهلش نیستی و نشدی ، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنی و معاندت با آنان را از وظایف دینی نشمری ، بسیاری از آنچه آنان گفته‏اند ، در قرآن کریم به طور رمز و سربسته و در ادعیه و مناجات اهل عصمت بازتر ، آمده ‏است . و چون ما جاهلان از آن ‏ها محرومیم باآن به معارضه برخاستیم . گویند : صدر المتألهین دید در جوار حضرت معصومه ‏علیها السلام شخصی او را لعن می‏کند ، پرسید : چرا صدر را لعن می‏کنی ؟ جواب داد : او قائل به وحدت واجب‏ الوجود است ، گفت : پس او را لعن کن ! این امر اگر قصه هم باشد حکایت از یک واقعیت دارد . واقعیت دردناکی که من خود قصه هایی را دیده یا شنیده‏ام که در زمان ما بوده‏است (176) .
چوبشنوی سخن‏اهل‏دل مگوکه‏خطاست‏
سخن‏شناس نه‏ای دلبرا خطااینجاست‏
امام ‏خمینی‏ رحمه الله [ علیه ] در نامه‏ ای به فرزند خود می‏نویسد : پسرم آنچه در درجه اول به تو وصیت می‏کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی که این شیوه جهّال است و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزی که اینان قطّاع طریق حق هستند (177) .
گر اهل نه ‏ای ز اهل حق خرده مگیر
ای مرده چو خود زنده ‏دلان مرده‏ مگیر
برخیز از این خواب‏گران ای مهجور
بیدار دلان خواب گران برده مگیر (178) 

پ . ن : 
156) بحارالانوار ، محمد باقر مجلسی ، ج 2 ، ص 112 ، کتاب العلم ، ح 45.
157) نک : کتاب ‏پژوهی ، محمد اسفندیاری ، ص 223.
158) هزار و یک کلمه ، ج 5 ، ص 184.
159) قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند ، ص‏150 ؛ نیز نک : در آسمان معرفت ، ص‏71 ؛ هزار و یک نکته ، نکته  614 .
160) روح مجرد ، ص‏352.
161) گلشن جلوه ، به اهتمام غلام ‏رضا گلی زواره ، به نقل از حجت‏الاسلام والمسلمین سعید رحیمیان ، ص‏293.
162) وحدت وجود یا وحدت موجود ، علامه محمد حسین کاشف‏ الغطا ، مقدمه سعید رحیمیان ، ص 4 ، با تلخیص .
163) آشنایی با علوم اسلامی ( کلام و عرفان ) ، ص 122 و 123 با تلخیص .
164) جمال آفتاب و آفتاب هر نظر ، ج 1 ، ص 9.
165) آشنایی با علوم اسلامی ( کلام و عرفان ) ، ص 103.
166) رساله لقاء اللّه ، آیت‏ اللّه میرزا جواد ملکی تبریزی ، ترجمه سید احمد فهری ، ص 222 ؛ نیز نک : توحید علمی و عینی ، علامه حسینی تهرانی ، ص 329 و 330.
167) در محضر بزرگان ، محسن غرویان ، ص 184.
168) نظام حقوق زن در اسلام ، ص 31.
169) توحید علمی و عینی ، علامه حسینی تهرانی، ص 329.
170 ) تفسیر سوره حمد ، امام خمینی ‏رحمه الله [ علیه ] ، جلسه پنجم ، ص 175 و 176.
171) همان ، صص 186 - 184 با تلخیص.
172) همان ، ص 191 و 192.
173) ره عشق ، امام خمینی ‏رحمه الله [ علیه ] ، ص 29.
174) تفسیر سوره حمد ، جلسه پنجم ، ص 170.
175) همان ، ص 173.
176) صحیفه امام ، ج 18 ، ص 453 ؛ نامه ‏های عرفانی امام خمینی ‏رحمه الله [ علیه ] ، ص 73 ؛ نک : سرّالصلاة ، امام خمینی ‏رحمه الله [ علیه ] ، ص 64 .
177) صحیفه امام ، ج 20 ، ص 155 ؛ نامه‏ های عرفانی امام خمینی ‏رحمه الله [ علیه ] ، محمد بدیعی ، ص 96 .
178) دیوان امام خمینی ‏رحمه الله [ علیه ] ، ص 216. 
 



ثبت نظر

  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه