گامی در مسیر (به بهانه‌ی ماه مبارک رمضان)(11) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

گامی در مسیر (به بهانه‌ی ماه مبارک رمضان)(11)

يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۸۹، ۰۳:۳۶ ب.ظ
    گوهر اخلاص «گوهرشناسى‏» کار هر کس نیست. شناخت «عمل مخلصانه‏»، واقعا دشوار است. امام صادق ‏علیه‌السلام یکى از نشانه‏ها و معیارهاى آن را چنین بیان فرموده ‏است: «عمل خالص، آن است که نخواهى جز خدا، کسى تو را بر آن بستاید».(5) گاهى در سویداى درونت، در اعماق دلت، نیت و انگیزه‏اى است که‏ خودت هم به سختى متوجه آن مى‏شوى. همان نیت پنهان، گاهى عمل را تباه مى‏سازد و خرمن را به آتش‏ مى‏کشد. انسان‏هاى وارسته، چنان روح بلندى دارند که جز «تقرب به خدا» عامل دیگرى آنان را به کار، به ویژه کارهاى عبادى و صالحات، برنمى‏انگیزد. «گداى کوى تو، از هشت‏خلد، مستغنى است اسیر قید تو، از هر دو عالم، آزاد است‏».(6) آیا عارف‏تر و عاشق‏تر از «على‏» مى‏شناسى؟ اخلاص و راه و رسم ‏بندگى هم باید از این امام عاشقان آموخت. عبادت، براى رسیدن به نعمت‏هاى بهشت، عبادت تاجران سوداگراست و امید عطا و ثواب داشتن، دکاندارى است و عبادت به خاطر دورى ازآتش، کار بردگان ترسو است. این است عبادت عارفان عاشق. این همان است که على‏ علیه‌السلام فرمود: «کسانى خداوند را نه بدان امید، و نه روى این ترس، بلکه از روى سپاس‏ و شکر پرستیدند که این عبادت آزادگان است‏».(7) خالص کردن عبادت، کار اولیاء خداست. به یاد آوریم، روزى را که خداوند خواهد فرمود: «من، تو را بودم. تو که را بودى؟...» چه کمیاب است «گوهر اخلاص‏»! و چه فراوان است کالاهاى «ریایى‏» در بازار اعمال! وقتى مزد و پاداش را خدا مى‏دهد، چرا کار براى دیگران؟ تصفیه‌کردن «عمل‏» از انگیزه‏هاى غیرالهى، کارى دشوار است(8) ، ولى‏لازم و کارساز. بدون آن، چه امیدى به اجر خدایى؟ دیده‏اى که بعضى «انفاق‏» مى‏کنند، تا سخاوتمند به شمار آیند، «نماز» مى‏خوانند، تا آدم خوبى شناخته شوند، به جبهه مى‏روند، تا انقلابى به شمارآیند، به نیازمندان، سیل‌زدگان و صندوق‏هاى امداد، کمک مى‏کنند، تا کسب اعتبار کنند، مى‏نویسند، تا مشهور شوند، درس مى‏خوانند، تا دانش و معلومات خود را به رخ این و آن بکشند. صد تاى این‌ها به یک قاز نمى‏ارزد. آیا دوست دارى به خاطر «کار نیک‏»، ستایشت کنند؟ آیا واقعا براى تو مهم است که بدانند فلان کار شایسته را انجام داده‏اى، یا چندان فرقى نمى‏کند؟! رد پاى «ریا» را که ظریف‏تر از اثر پاى مورچه بر سنگى سخت در شبى‏تاریک است، همین جاها مى‏توان پیدا کرد. اینجاست که آدم مى‏فهمد «اخلاص‏»، واقعا یک گوهر کمیاب است و ارزنده. آیا تو حاضرى از بازار، یک «کالاى معیوب‏» و «جنس خراب‏» را بخرى؟ کارهاى ریایى، همان اجناس خراب است. خدا که مشترى اعمال ماست، جز «متاع خوب‏» نمى‏خرد. پس... چرا ریا؟   از هیچ تا همه انسان، گاهى از «هیچ‏» به «همه‏» مى‏رسد، و گاهى از همه به «هیچ‏»! خوب محض است، شر محض مى‏گردد. منحرف است، به حقیقت مى‏رسد و صالح مى‏شود. عالم و داناست، اما «غرور علمى‏» او را بر زمین مى‏زند. گنه‌کار و عاصى است، اما «توبه‏»، او را «عبد صالح‏» مى‏سازد. اینها همه ممکن و شدنى است و از انسان بعید نیست که هرگونه ‏تحولى را در خود ایجاد کند. این نکته، از یک سو امیدوار کننده و الهام‏بخش است، از سویى هم‏ خطرناک و لغزاننده، تا انسان چگونه از امانت «انتخاب‏» استفاده کند! چه دل‌هاى سنگى که یکباره همچون موم، نرم شده است، و چه‏ دیده‏هاى خشک و جامد، که با یاد خدا و تاثیر موعظه، متاثر شده و به اشک‏ نشسته و چشمه‏سار خوف و خشیت گشته است. تضمینى نیست که یک انسان نیک، تا ابد نیکو بماند. چنان هم نیست که یک فرد تبهکار و زشتخو، تا پایان در تباهى و آلودگى باقى بماند و درهاى هدایت و رشد، به رویش بسته باشد. مگر نه ‏اینکه پیامبران آمده‏اند تا بدان را خوب کنند و بردگان هوس و بندگان دنیا را، صاحبان خرد و سروران آخرت سازند؟ کجاست که «برده‏»ها را «آزاد» مى‏سازد؟ انسان که کمتر از حیوانات نیست! وقتى سگ و طوطى و اسب و مار و باز شکارى تحول پذیرند، انسان که اشرف مخلوقات و مورد تکلیف الهى‏ است، چرا نباشد؟... که هست! دل انسان سخت‏تر از سنگ و فولاد که‏ نیست، پس مى‏تواند شکل‏پذیر باشد. اگر به تربیت جان و تصفیه‌ی دل بپردازیم، مى‏توانیم خود را از «چاه‏بردگى‏» تا «اوج برازندگى‏» بالا بکشیم. نقش «محیط‏»، «مربى‏»، «تذکر» و «تفکر» را نمى‏توان انکار کرد، چرا به «تربیت‏خود» کمتر مى‏پردازیم؟ تربیت پخته کند هر خام را نیک سازد بخت ‏بد فرجام را وا رهاند مرد را از بندگى مغز و معنى مى‏دهد بر زندگى خوشا آنان که تربیت پذیرند و پند نیوش!... انسان، در گیر و دار دو جاذبه قرار دارد: «الهى‏» و «نفسانى‏». «نفس‏»، به گناه و پیروى از هوس‏ها و عمل به خواسته‌ی دل مى‏خواند، و... «خدا»، به ترک هواى نفس و تمایلات حیوانى. از هر کدام اطاعت کنى، باید دیگرى را نافرمانى کنى و به هر یک‏ نزدیک شوى، از دیگرى دور مى‏گردى. مقتضاى بندگى، اطاعت فرمان‏خداست و تسلیم امر و اراده «مولى‏» بودن. اگر «بنده‏»ایم، طاعتمان باید. و اگر «مطیع‏» مولاییم، اطاعت و تسلیم، باید در عمل و زندگى آشکار شود. و گرنه، چه فرقى میان آنکه «مولا» ندارد و آنکه مولایش خداست؟ نداشتن روحیه‌ی عبودیت و بندگى و تسلیم، نشان چیست؟ و گستاخى و جرات بر گناه، دلیل چیست؟ آنچه انسان را به «معصیت‏» مى‏کشد، «غفلت‏» است. فراموش کردن بندگى خود و ولایت پروردگار. «گناه‏»، معلول لحظات غفلت انسان و «خدا فراموشى‏» است. وقتى ‏عقل، مغلوب نفس اماره شود، محصولى جز گناه به بار نمى‏آورد. کسى تن ‏به گناه مى‏دهد و دل به معصیت مى‏سپارد که از عواقب آن نیز غافل باشد، یا بى خبر. مگر نه این که دوزخ، فرجام گنه‌کاران است؟ پس چرا نافرمانى؟ امام باقر علیه‌السلام مى‏فرماید: «شگفتا از کسى که از ترس بیمارى، از غذا پرهیز مى‏کند، اما از ترس‏آتش، از معصیت ناپرهیزکار است!». راستى هم شگفتا!... اما آنکه به عبودیت ‏خود و ربوبیت ‏خالق، معترف است، خود را در قید طاعت مقید مى‏داند و در بند «بندگى خدا» حس مى‏کند، نه یله و رها که هرچه مى‏خواهد بکند و هر چه مى‏خواهد بگوید و هرگونه که مى‏خواهد باشد! مگر مى‏توان خدا را عالم و بصیر و شاهد و حاضر و ناظر دید و گناه کرد؟ در لحظه‌ی گناه، شعله‌ی ایمان در دل فروکش مى‏کند و گاهى هم به ‏خاموشى مى‏رسد. ...این چراغ را، روشن نگه داریم.   پ.ن: 5) العمل الخالص الذى لا ترید انح یحمدک علیه احد الا الله عز و جل(محجة‏البیضاء، ج 8، ص 128). 6) حافظ. 7) نهج البلاغه، صبحى صالح، حکمت 234. 8) تصفیة العمل اشد من العمل (امام على‏علیه السلام).    
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه