گامی در مسیر (به بهانهی ماه مبارک رمضان)(14)
چهارشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۹، ۰۹:۳۹ ب.ظ
دستور زبان عرفان
کسب عرفان و معنویت هم براى خود دستورى دارد.
در بسیارى از الفاظ و اصطلاحات در علوم مختلف، غیر از معنایى که به صورت عادى از آنها فهمیده مىشود، مفاهیم دیگرى هم مىتوان فهمید.
از خود همین «دستور زبان» نمونه بیاوریم.
دستور زبان، براى تصحیح «گفتار» و «نوشتار» است. ولى... آیا نمىشود از آن در تصحیح «کردار» هم کمک گرفت؟
دستور زبان براى شناخت روش صحیح کاربرد واژهها و ساختار کلمات و تنظیم جملات است.
براى «عمل صحیح» چه معیار و دستورى وجود دارد؟ ناهنجارى و غلط در کردار و معاشرت را با کدام دستور باید شناخت؟
تازه، درستى گفته و نوشته هم تنها به «بعد ادبى» آن منحصر نیست. درستبودن سخن در «مضمون و محتوا» هم شرط کمال و زیبایى آن است.
دستور زبان به ما مىآموزد که «فعل» و «فاعل» باید هماهنگ باشد. بین «ضمایر» و «اشخاص» هم باید تناسب وجود داشته باشد. ولى... آیا رفتار ما فعل به حساب نمىآید؟ و آیا حالات درونى ما جزء ضمایر نیست؟ ناهماهنگى میان ظاهر و ضمیر ما آیا «غلط دستورى» نیست؟
«نهاد» ما چگونه ساخته مىشود؟
براى «مستقبل» خود چه کردهایم و «ماضى» ما چگونه بوده است؟
در گفتار روزمرهی ما چه قدر «حرف اضافه» است؟ اصلا در «صفت» و«فعل» به چه چیزى و چه کسى «اضافه» شدهایم؟
آیا فعلهایى که از ما سر مىزند «لازم» است؟ «معلوم» است؟ «مجهول» است؟
آیا هیچ تمرین مىکنیم که «فعلهاى مجهول» را به «معلوم» تبدیلکنیم؟
من غیر از خداى متعال، هیچ «اول شخص مفرد»ى نمىشناسم. شما چطور؟
چگونه مىشود از «من»ها، «ما» ساخت و مفردها را به «جمع» تبدیلکرد؟
بسیارى از ما کارهایى مشابه انجام مىدهیم. «ماده»ی افعال ما گاهى مشترک و مثل هم است، اما کدام «شناسه» است که ماهیت ارزشىکارهاى ما را تعیین مىکند؟ شاید آن شناسه، «نیت» باشد!
اگر کارها و نیتها را از «مرکب»شدن با خدا و ریا در آوریم و همان «ساده» خالص باشیم، بهتر است. اگر «خدا» را پیشوند و پسوند همهی فعلها و صفات و ترکیبات خود سازیم، زندگىمان «ادبىتر» مىشود.
مىبینید که «دستور زبان» کاربردهاى دیگر و بیشترى هم دارد!...
هم «آرایش» عمل لازم است، هم پیرایش آن. آرایش به اخلاص و نیت الهى و پیرایش از ریا و عجب و غرور. در این صورت، گلهاى معنویت و اخلاق، در بوستان جان مىروید و زبان فطرت، گویاتر مىشود و نداى حقجویى جان آدمى، بهتر شنیده مىشود.
بذرى که در شورهزار افشانده شود، هدر مىرود. شربتى هم که در جام آلوده ریخته شود، تباه مىشود.
پس، ابتدا باید زمین را آماده بذرافشانى ساخت و جام و ظرف را از آلودگىها پیراست.
«دل» نیز یک مزرعه است، براى کاشتن «نهال فضیلت» و افشاندن «بذر حقیقت».
«جان» نیز، ظرفى است که مىتوان «شراب معرفت» در آن ریخت.
آنچه علماى اخلاق و اساتید سلوک، با عنوان «تخلیه» و «تحلیه» ازآن یاد مىکنند، اشاره به همین پیرایش دل و جان از «رذائل»، سپسآرایش آن به «فضایل» است.
مریدى از استاد و شیخ خود پرسید: آیا استغفار کنم، یا خدا را تسبیح بگویم؟
گفت لباسى که چرکین است، احتیاجش به صابون، بیشتر از عطر وگلاب و بوى خوش است!
و براستى که چنین است. روح و نفس را اول باید از «زنگار گناه» و «موانع معرفت» و صفات ناپسند پیراسته و پاک ساخت، تا لیاقت آن را یابدکه به فضیلتها و کمالات آراسته گردد، هر چند «تهذیب نفس از عیوب»،خودش مرتبهاى از کمال است!
این که گفتهاند: «آیینه شو، جمال پرىطلعتان طلب»! نیز اشارهاى به همین حقیقت است.
اگر «دانش» در دلهاى ناپاک قرار گیرد، «تیغ دادن در کف زنگى مست» است. اگر «علم»، در قلوب غیر مهذب وارد شود، به جاى «کمالآفرینى»، «وبالآفرین» مىشود و اگر «قدرت» به دست افراد غیر«خودساخته» بیفتد، به ستم آلوده مىشود.
اگر پیش از آن که انسان از «بندگى دنیا» برهد، دنیا به او روى آورد،«آخرت» را از دست مىدهد. و اگر پیش از آن که دل را از «سلطهی ابلیس»آزاد سازد، به مقام و عنوان و شهرت و ریاست برسد، زمین مىخورد.
عطر زدن به جامهی کثیف، نقاشى بر لوح آلوده، آراستن سیماى کسى که درونى آلوده دارد، همه و همه، نقشزدن بر آب و نوشتن بر هواست.
باید در نگارش خط باور و یقین بر لوح دل نیز «روش» آموخت و «دستور زبان» عرفان و تهذیب را فراگرفت و به کار بست!
نگارندگان خط باور
برخى مىبینند، برخى به دیگران «دید» و «بینش» مىدهند.
بعضى مىروند، بعضى دیگران را «رفتن و رسیدن» مىآموزند.
کسانى مىپرند، کسان دیگر «پرواز» مىآموزند و دیگران را براى طیران، تجهیز مىکنند. خوشا به حالشان!
و مگر «تعلیم و تربیت» کارى جز این است؟
معلم و مربى، اگر به عظمت کار خود واقف باشد، هرگز آن را با معیارهاى حقوق و مزایا و دستمزد و پایه مقایسه نمىکند.
اما ناگفته نماند که تربیت دیگران، پیشنیازى همچون «خودسازى» مىطلبد.
آنکه مىخواهد «رشد» دهد، باید خودش «رشید» باشد.
آنکه مىخواهد «هادى» گردد، باید پیش از آن «مهدى» شده باشد.
معلمان، در لوح دل شاگردان «خط باور» مىنگارند و «نقش عقیده» ترسیم مىکنند.
مربى خداباور، بهتر مىتواند «خداباورى» را در مزرعهی دلها بکارد ومعلم خداترس، در ایجاد «تقوا» و «پرهیزکارى» موفقتر است. تهیدست وتهىدل، چه دارد که بدهد؟!
«ایمان جوانان»، مدیون تلاش فرهنگى و مؤمنانهی مربیان و معلمانى است که جرعهاى از «کوثر باور» و جرقهاى از «شعلهی یقین» را به کام و جان جوانان مىرسانند. گامشان استوارتر باد...
ولى برخى هم بر لوح دل جوانان، «خط غلط» مىکشند و در کام اندیشهی آنان «زهر شبهه» مىچکانند. اینجاست که باید هشیار بود که مسموم نشد و از خط بد سرمشق نگرفت.
سلامت و عیب هر چیزى با یک «معیار» سنجیده مىشود.
حتى دستگاهها و ابزار صنعتى و فرآوردههاى غذایى و محصولات مصرفى مردم، باید در یک حد و سطح قابل قبولى باشد که به آن «استاندارد» گفته مىشود.
اگر یک «کالا»، یا یک مادهی غذایى، آن بایستگىهاى لازم را نداشته باشد و براى سلامتى جامعه مضر باشد، آن را از بازار و کارخانه جمعآورى ومحو مىکنند، هر چند خسارت مالى به بار آورد، چون که جان مردم عزیزتر و پربهاتر از اینهاست.
آیا «فکر» و «روح»، نیاز به مواظبت ندارد؟ مسمومیتهاى فکرى وآلودگیهاى اخلاقى و بیماریهاى روحى از چه راهى پدید مىآید؟
همان طور که به نام «آزادى»، نمىتوان به هر کس اجازه داد که هرکالایى را با هر شرایطى تولید کند و به مردم عرضه نماید و سلامت و بهداشت و امنیت و آسایش جامعه را به خطر اندازد، به بهانهی آزادى هم نمىتوان با افکار، اعتقادات، اخلاق، سنتها و باورهاى مردم بازى کرد و یک نسل را دچار «انحراف فکرى» یا «یاس از آینده» یا «فساد اخلاقى» ساخت.
این نوع آزادى، یعنى آزادى اشاعهی ویروس بیمارى و مواد مخدر وسلاحهاى کشتار جمعى و گمراهى عمومى!...
«نظارت» چیز خوبى است. هرکس و هر جا که خود را از «نگاه ناظر» و «قضاوت داور» دور ببیند، زمینهی لغزش یا انحراف یا سوء استفاده از قدرت و موقعیت و نعمت، پیدا مىشود.
بپذیریم که هر حرف، هر نوشته، هر فیلم، هر رابطه، هر غذا و... هر فکر، قابل اطمینان نیست.
توجه به «استاندارد»ها، حتى در مسایل فکرى و روحى و اخلاقى هم ضرورى است.