گامی در مسیر (به بهانهی ماه مبارک رمضان)(20)
سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۸۹، ۰۸:۴۵ ب.ظ
در انتهاى کوچه نومیدى
در انتهاى کوچه «نومیدى»، درى باز مىشود، به نام «توبه».
ورود به این منطقه، تنها یک مجوز و برگ عبور مىخواهد، آن هم عبارت است از «تنبه» و «آگاهى».
گاهى کسانى چنان آلوده مىشوند که از خود هم شرمگین مىشوند و عذاب وجدان آرامشان نمىگذارد و «نفس لوامه»، مدام تازیانهی نکوهش و سرزنش بر روح آنان فرود مىآورد.
ولى... آیا هیچ راهى براى بازگشت نیست؟ چرا!
راستى، جز «آب تطهیر»، چه چیزى مىتواند «آسیاب توبه» را به حرکت درآورد؟ پاکسازى دل از وسوسههاى شیطانى، پاکسازى نیت از هواى نفس و خودخواهى، پاکسازى زبان از آلودگىهاى گفتارى، تطهیر نگاه از آنچه نباید و نشاید.
مگر مىتوان با زبان آلوده، ذکر پاک «استغفار» گفت؟
مگر بر دل ناپاک و غیرمصفا، «کبوتر پشیمانى» گذر مىکند تا به ما بالزدن در هواى ملکوت را بیاموزد؟
امام سجاد علیهالسلام به درگاه خداوند عرضه مىدارد:
«خدایا! اگر توبه، عبارت از پشیمانى است، من از پشیمانترین پشیمانانم».(28)
گاهى بذر گناه، در زمین دل مىروید و نهال معصیت، در مزرعهی زندگى جان مىگیرد. اگر آن نهال را از ریشه برنیاورى، پیوسته آزارت مىدهد و روزى به سیهروزى مىنشاند.
«تا ریشه به جاست، درد، درمان نشود.»
وقتى آتش پشیمانى بر دل افتاد و آن را سوزاند، نور ایمان قلب را چون آینه مىسازد، جلوهگاه جمال محبوب.
وقتى شعله محبت محبوب فروزان شد و سرکشید، در خانهی دل جایى براى «اغیار» نمىماند.
توبهی صادقانه و نصوح یعنى همین: آفتزدایى کلى و ریشه کنى مایهی فساد در دل، و طرد وسوسههاى شیطانى، آنچنان که امید بازگشت نداشته باشد و اگر برگردد، جایى براى فرود نیابد.
چرا به فکر نگهبانى از قلعه دل نیستیم؟! باید راه ورود شیطان را به دلبست و از گناهان، چه کوچک و چه بزرگ، پرهیز کرد.
کوچکى و بزرگى، «نسبى» است.
قدرت و ضعف نیز چنین است. به قول سعدى:
«گربه در گرفتن موش، شیر است، ولى در مصاف پلنگ، موش است».
انسانهاى کوچک و بزرگ نیز همین حالت را دارند. علم و کمال، یا گناه و خطا هم، در یک مقایسه، کوچک و بزرگ مىشود.
آیا چیزى به نام «گناه کوچک» وجود دارد؟ تا آن را با چه بسنجى!
«صغایر» و «کبایر»، در مقایسه با هم، کوچک و بزرگند، ولى در برابر خدا که مولا و رب و سررشتهدار و ولىنعمت ماست، هر گناهى بزرگ است و هر صغیرهاى «کبیره» محسوب مىشود.
«ابن معتز» (متوفاى قرن 3) در شعر زیبایى به مفهوم «تقوا» و ارتباطآن با پرهیز از آلودگى به گناه، چنین اشاره کرده است:
«همه گناهان را، چه کوچک چه بزرگ، واگذار،
که این، همان «تقوا»ست.
و از گناه بپرهیز، همچون کسى که از خارستانى مىگذرد و از خارها حذر مىکند،
و... هیچ گناهى را کوچک مشمار،
چرا که کوهها از ریگها و سنگریزهها پدید آمده است».(29)
و این، همان داستان پدید آمدن نهر از قطرات باران و پیدایش دریا از به هم پیوستن نهرهاست: «قطره قطره جمع گردد، وآنگهى دریا شود».
حال، آیا مىتوان قطره را کوچک شمرد، اگر به دریا تبدیل شود؟
و آیا مىتوان «گناه» را کوچک به شمار آورد، اگر نتیجهاش عذاب و شقاوت باشد؟
هر چند خود گناه، کوچک و ناچیز باشد، ولى وقتى نسبت به فرمان خداى بزرگ، گستاخى و جرات نافرمانى پیش آید، همان گناه صغیر، کبیر مىشود.
گناهان صغیره، بزرگهاى کوچک نمایند، و کوچکهاى بزرگند.
مبادا کوچکى گناه، مغرورمان کند و همین جرقههاى بظاهر بىمقدار و ناچیز، دوزخى شعلهور و دریایى از آتش برایمان فراهم آورد و راهها را به رویمان ببندد!
کسى هنر ترک «گناه کبیره» دارد، که از گناهان ریز و ناچیز هم پرهیزکند. پرهیز از صغایر، میدانى براى تمرین «ترک کبایر» است.
«گناه»، یکى از چیزهایى است که کم آن نیز بسیار است، مثل همان جرقهی شعلهافروز.
بنبست گناه را با «توبه» بگشاییم.
بازگشتبه فطرت
فراخوانى به «متن فطرت» و پرهیز «حاشیه گناه»، دعوتى آشناست.
کسانى که در مسیر زندگى، «بیراهه» مىروند، روزى به «بنبست» خواهند رسید و سر شعورشان به سنگ ندامت خواهد خورد، ولى به چه قیمتى؟
وقتى به جاى «عروج»، در حال «هبوط» و «سقوط»اند،
وقتى به جاى «فلاح» و «صلاح»، در مسیر «خسران» قدم بر مىدارند،
هر جا که بفهمند و هر روز که آگاه شوند و هر لحظه که فطرت خدایى و وجدان زلالشان بیدار شود و برگردند، سود کردهاند و «جلوى ضرر را از هرجا که بگیرند نفع است». این همان توبهی مقدس است.
توبه، دستیافتن به «خود آگاهى» انسانى است که موجب رجعت به سوى «فطرت» است. توبه، سبب مىشود که از خویشتن، نقبى به سوى خدا بزنى و درى به روى روشنایى جان بگشایى. اینجاست که حکمت به سراغ تو مىآید و دست تو را گرفته و نجات مىبخشد و به پاکى باز مىگرداند.
توبه، بازگشت از «عصیان» است به «طاعت»، از «اسیرى نفس» به «امیرى نفس»، از «فجور» به «تقوا»، از «غفلت» به «ذکر»، از «سیئات» به«حسنات»، از «خود محورى» به «خدا محورى»،
توبه وقتى تحقق مىپذیرد که «چشم دل» باز شود و «زشتى گناه» و فرجام تلخ معصیت و هوسبازى را ببیند، بیدار شود، پشیمان گردد و به فکر جبران ضایعات گذشته بیفتد.
مىبینى که توبه، تنها یک «لفظ» نیست، یک انقلاب درونى است، شوراندن شخصیت انسانى و فطرت الهى، علیه شخصیت پلید اجتماعى و هویت مسخشدهی انسانى است،
از خود، «انسان جدید» ساختن است؛ با چهرهاى روشن و درونى پاک.
اگر «اراده»، که گوهر ارزش آفرین وجود آدمى است، در این میدان بهکار نیاید، پس براى کجا و چه زمانى است؟
این است که خدا، توبهکنندگان را دوست مىدارد.
توبه یعنى استفادهی بهینه، از نعمتى که خدا در اختیارت نهاده است، بازگشت به فطرت و بازیابى لحظات مقدس در قلمرو کمال و خودسازى.
جهان، آینه الهى است. هستى، گفتهها و کردههاى ما را ثبت مىکند.
خداوند نیز، به سخن، کار و نیت ما آگاه است و فرشتگانى هم کارهاى نیک و بد ما را مىنویسند.(30)
چنین نیست که فراموششدگانى بىحساب و کتاب باشیم!
حال که چنین است، چرا خود، از خویش حساب نکشیم و پروندهی صفات، حالات، اعمال و افکار خویش را نگشاییم و به بررسى ننشینیم؟!
عیب دیگران را دیدن، ولى عیب خود را ندیدن، نشانهی کور دلى است، نهبصیرت و تیزهوشى!
فرزانگان سالک، در شبانهروز، ساعتى هم به خود مىپردازند و از خود حساب مىکشند. این همان «محاسبه» است که از گامهاى اولیهی خودسازى و سلوک به شمار مىرود.
آرى... مطالعهی کارنامه هر روز! بازبینى فیلم عملکرد خویش، در ساعات آخر شب! اینکه امروز، از لحظهی چشمگشودن از خواب، تا دوباره چشمبستن به روى زندگى، چه کردى؟ چه گفتى؟ کجا رفتى؟ با که بودى؟ چگونه برخورد کردى؟ عملهاى مثبت و منفى تو چه بود؟ خندهها و خشمها وکینهورزىها و محبتهایت از کجا و از چه سرچشمه مىگرفت؟!
براستى که طبق حدیث امام علىعلیه السلام: «تصفیه و پاکسازى عمل، از عمل دشوارتر است!»(31)
اینگونه «خودشناسى» است که سودمندترین معارف و شناختهاست.
کسى که از فضیحت و رسوایى زشتکاریهاى دنیا مىترسد، از رسوایىآخرت باید هراسانتر باشد، آنجا که همهی نهانها آشکار مىشود!
کسى که از خود حساب مىکشد، مىتواند بار خود را سبکتر کند و براى حضور در آن روز «محاکمهی بزرگ»، با پروندهی روشنتر قدم به عرصات بگذارد.
پاکدلان، قصور و ضعفهاى عبادى خویش را با «نوافل» جبران مىکنند و اهل «استغفار» و «توبه»اند.
این پنجرهی گشوده به روى خطاکاران، غنیمت است؛ تا این پنجره باز است، باید راهى از آن به سوى «افقهاى پاک» یافت.
نگذاریم که موریانهی غفلت، بناى دیندارى ما را از درون بپوساند و بفرساید!
پ.ن:
28) الهى! ان کان الندم على الذنب توبة فانى و عزتک من النادمین...(مناجاتالتائبین، مفاتیح الجنان، ص 118) .
29) خلى الذنوب صغیرها و کبیرها فهو التقى.
و احذر کماش فوق ارض الشوک، یحذر ما یرى.
لا تحقرن صغیرة، ان الجبال من الحصى.
30) و ان علیکم لحافظین، کراما کاتبین. (انفطار، آیه11).
31) تصفیة العمل اشد من العمل (الحیاة، ج1 ص278).