گامی در مسیر (به بهانهی ماه مبارک رمضان)(22)
پنجشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۸۹، ۰۸:۴۷ ب.ظ
شعبانیه
«دعا»، شستشوى دل در چشمهی یقین است.
«نیایش»، عطرآگینساختن جان، به بوى خوش «یاد» است.
نماز، هم «دعا» ست، هم «ذکر خدا» ست.
«شعبان» هم، ماه دعا و ذکر و یاد و توجه و عبادت و استغفار است.
هر شبانهروز پنج نوبت، چراغ دل قامت به نورى مىافرازد، تا فارغ ازحجابها، جلوههاى آشکار یار را در وسعت آفرینش به تماشا برخیزد و سفرمعنویت و عرفان را، رهتوشهاى بایسته فراهم آورد.
«مناجات شعبانیه»، سهمى از این رهتوشه دارد که امامان بر خواندنآن استمرار داشتهاند.
از روشنایى تا روشنایى، پنجنوبت بلور نازک دل در خود مىشکند تا در سایهی عطوفت بىمرز محبوب، پیوند گیرد و آینهی تجلى نور خدا شود.
خوان رحمت الهى در ماه شعبان گستردهتر است، و «مناجات»، وسیلهی حضور در کنار این مائدهی معنوى است.
نمازگزاران و متهجدان و نیایشگران، در محرابى مىایستند که همهی عارفان و سالکان و پیامبران و امامان، مقیم و معتکف آن بودهاند.
اهل دعا، پیمانه از بحر بیکران رحمت خدا مىکشند و مستان سرخوش بادههاى سحرگاهى و شبهاى پرستاره و روشن از تهجد و سجودند.
آنکه به «نماز» مىایستد و به «دعا» مىنشیند، بر سفرهی رزق روح نشسته است و روزى رحمت و استجابت در محراب عبودیت او نازل مىشود.
«مناجات شعبانیه»، درخواست «روشنایى دل» از خدایى است که هم «نور» است، هم فروغآفرین.
شعبانیه، گامى در زدودن «حجاب» از چهرهی «جان» است، تا جلوهی ربوبى، در این آینه بهتر انعکاس یابد و «نجوا»ى او در «ضمیرهاىروشن» به گوش دل رسد.
در مناجات شعبانیه، با امامان معصوم همنوا مىشویم تا همهی ایام عمر را در سایهی نیایش «مبارک» گردانیم.
«برکت»، خیر و نیکى ماندگار و پایدار در یک چیز است.
«مبارک»بودن یک روز یا یک ماه یا یک مکان و ساعت و لحظه، بهسرشارى آن از اینگونه نیکىهاى جاودانه است.
شعبان و رمضان از همین رو «مبارک» است.
آنان که در این ماهها، دست نیکى به سوى دیگران دراز مىکنند و گام یارى به سوى منزل محرومان بر مىدارند و زبان خیرخواهى به نفع مستمندان مىگشایند، در همین دنیا بار سفر آخرت خویش را مىبندند و براى آن «روز نیاز»، ذخیرهسازى مىکنند.
به قول صائب تبریزى:
اى رهروى که خیر به مردم رساندهاى
آسوده رو، که بار تو بر دوش مردم است
بارى، ایام ما با عبادت و عمل صالح ما «مبارک» مىشود و اگر به غفلت و سستى بگذرد، «بىبرکت» خواهد شد.
شبزندهدارىهاى عابدان، اشکهاى شب بیداران، استغفارهاى متهجدان، «یا رب، یارب» سحرخیزان، نجواى خالصانهی دعاخوانان، همه و همه جلوههایى از «برکت» است که در ساعات و لحظات این ماه «مبارک» نهفته است.
کاش چراغ «ذکر» و شمع «یاد» در شبستان همهی دلها روشن شود وظلمت گناه و غفلت، از زاویهی همهی قلوب، زدوده گردد.
کاش کاهش چشمگیر خطاها و تخلفات و شکایتها و نزاعها که در اینماهها جلوهگر است، تا ماههاى دیگر هم دامن بگستراند و همهی ایام، در«طهارت» و «آرامش»، مانند شعبان و رمضان گردد.
زیانکار، کسى است که رمضان بگذرد و او در «کورهی روزه» نگذارد و پاک نشود.
خسرانزده کسى است که ماه مغفرت بر او بگذرد و غفران الهى شامل حالش نشود و حالش تحول نیابد.
مگر ما چه قدر فرصت «تجدید دیدار» با «فطرت» داریم؟
مگر در طول سال، چند «شب قدر» داریم؟
ماهى جان در دریاى «یاد خدا»ست که حیات مىیابد. و گرنه دلهاى جدا از خدا، مشتى گوشت است، سختتر از سنگ!...
رمضان، فرصت شکوفایى
اگر وجود خود را به زمینى تشبیه کنیم، تهذیب نفس و اخلاق، همچون زدودن علفهاى هرزه و شاخ و برگهاى آفتگرفته از مزرعه و باغ زندگى است.
آراستگى به کمالات معنوى نیز، مثل شکفتن غنچه و به برگ و بارنشستن آن است.
دریغ از غنچهاى که نشکفته پرپر شود،
و... شاخهاى که به بار ننشسته، بشکند!
گاهى موعظه و حکمت، بذر این «مزرعهی وجود» است،
گاهى تنبه و بیدارى، زمینهساز شکفتن «گل کمال» است،
گاهى قرارگرفتن در مدار یک روح قوى و جاذبهی عرفانى، انسان را بالا مىکشد و از خاک به افلاک مىبرد.
گاهى هم، مجلس و محفل با شور و حالى، فطرت را گرم و روشن و شکوفا مىسازد و انس با خدا را فراهم مىآورد.
«رمضان»، مجموعهاى از همهی این زمینهها و عوامل و فرصتى براى شکفتن است.
هم بهار قرآن و موسم نیایش و راز و نیاز است،
هم فصل حضور در میعادگاههاى معنویتبار مساجد و نمازها و مجالس قرائت و دعا و حال و حضور و احیاست،
هم موسم نشستن بر مائدهی تقوا و عفاف و بهرهمندى از ضیافت خدا و قرآن است،(34)
هم ذخیرهسازى عمل صالح و حسنات، و هم زدودن آثار سیئات و توبه از گناهان و پاکى از رذایل.
اگر تلاش در مسیر «خودسازى»، تکلیف مادامالعمر هر یک از ماست، این وظیفه در «ماه خدا» دوچندان مىشود و رهاشدگان از دام ابلیس و نجاتیافتگان از چنگ عادات زشت و زندان «هواى نفس» نیز در این موسم خدایى بیش از فرصتها و مناسبتهاى دیگرند.
«جوان»، در مناسبترین دوران عمر خویش است، تا جلوههاى ملکوت را در زندگى نشان دهد و در پى رهیافتگان سلوک و نوشندگان از چشمهی «توبه و تزکیه» رود.
و... «رمضان»، بهترین فرصت براى شکوفایى است.
«خودسازى» براى جوان، که در فصل شکلگیرى شخصیت انسانىخویش است، یک «ارزش» است.
رمضان، الگویى براى جوانان است، تا در سایهی آن به «چگونه بودن» و«چگونه زیستن» مورد نظر مکتب، دستیابند.
الگو، همیشه شخص نیست، گاهى هم یک «برنامه» است.
روزه و رمضان، یک برنامهی الگو براى جوانان است، که هم «نظم دقیق» در زندگى را مىآموزد، هم «سحر خیزى» و نشاط سحرگاهى را تمرین مىدهد، هم سلامتى جسمى را تضمین مىکند، هم مشارکت در کارهاى خیر و همراهى با سحرخیزان باصفا را دارد، هم توبه و دعا و نیایش و انس با قرآن و حضور در مجالس قرآن و دینشناسى و آموختن احکام را وارد زندگى انسان مىکند.
در رمضان، بیش از اوقات دیگر، روزهدار در پى عمل «طبق وظیفه» و مراعات «صحت عمل» و «درستى عبادت» است.
رمضان یک الگو و سرمشق است، براى اینکه ثابت کند «مىشود».
آرى، مىشود بر نفس اماره غلبه کرد، مىتوان حرص و آز و شهوت را مهار زد، مىشود به خاطر «خدا»، از خواستههاى «خود»، چشم پوشید، مىشود با تقویت اراده و تصمیم جدى، حتى ساعتى پیش از اذان صبح بیدار شد و با شب و سحر و ستاره و افق و اذان و نماز اول وقت، انس گرفت.
رمضان تمرینى براى «مىتوان» و دلیلى براى اثبات «مىشود» است.
از امساک این ماه و معنویت این فصل، توشه و الگویى براى همهی سال بگیریم و درسها را تکرار کنیم.
اینگونه، رمضان را به «الگوى معنوى» تبدیل کنیم.
«رمضان»، بهار معنویت و عرفان و موسم بازگشت به سرشت پاک و فطرت خدایى و پرگشودن در فضاى نیایش و عبودیت و شکوفایى گل رحمت در بوستان جان است.
روزه، آزمون سراسرى «اخلاص» بندگان است.(35)
آنان که طول سال، در اسارت «شکم» و «شهوت»اند و همواره اسیر«نفس» و گرفتار «مادیات» اند، در این فصل از دام نفسانیات رها مىشوند و از کمند «تعلقات» آزاد مىگردند.
مىگویید نه؟ سرى به منزلگاه دلتان در صبح و شام رمضان بزنید. مىبینید که پاکیزهتر از روزهاى دیگر و منزهتر از حالات دیگر است.
روزه، رهانندهی انسان از «خود» و رسانندهی او به «خدا»ست.
این را دعاهاى «افتتاح» و «سحر» و «ابوحمزه» مىگوید، و سحرهاى پر برکت و سرشار از نور و افطارهاى آمیخته به معنویت و جلسات دعا و قرائت قرآن و زمزمه و نیایش و شبهاى احیاء و «لیلة القدر».
کیست که بر سفرهی مولا بنشیند و گرسنه برخیزد؟! مگر نه اینکه این ماه «ضیافة الله» با مغفرتهاى الهى و نفحات رحمانى گره خورده است؟
حتى آنان که «اطعام» مىکنند و اهل «احسان»اند، به نوا مىرسند و نوایشان همان دستیافتن به رتبهی والاى «قبول» است.
رمضان، ضیافت نور و «مائدهی تقوا» و دعوتى است به باز یافتن «خودگمشده».
دریغ، اگر از این مهمانى، تهیدست برگردیم!
دمسازى با فرشتگان رحمت از یک سو، همنوایى با بینوایان و مساکین از سوى دیگر و یادآورى عطش و گرسنگى روز رستاخیز از دیگر سو، به رمضان و روزه، مایهی «ذکر» مىبخشد و در سایهی این «یاد»، روزهدار از غفلت مىرهد.
گاهى واردکردن یک «شوک»، انسان را تکان مىدهد و حس و حرکتى جدید، پدید مىآورد.
وقتى روزه مىگیرى، «گرسنگى» را لمس و حس مىکنى.
نه آن گرسنگى که هر روز، وقت ظهر و شام، به تو دست مىدهد و چند لحظه بعد، سر سفره یا کنار میز غذا مىنشینى و خود را سیر مىکنى،
بلکه چشیدن ساعتهاى مدید گرسنگى و اینکه مجبورى تحمل کنى و نمىتوانى خواستهی دل و اشتهاى درونت را فورى پاسخ دهى.
محروم نیستى، ولى محرومیت مىکشى.
اما کسانى هم هستند که مدام در محرومیتاند و از غذایى چرب و گرم، بىنصیب! آیا در روزهاى رمضان، به یاد رنج پیوستهی آنان مىافتى؟ یا آنکه هنگام سحر، آن قدر ذخیرهسازى مىکنى که تا غروب، گرسنه نشوى و سطرى از رنجنامهی «بینوایان» را نخوانى؟!
سورهی «هل اتى» دربارهی ایثار خاندانى نازل شد که روزه بودند، اما هنگام افطار، غذاى خود را به مسکین و یتیم و اسیر دادند و با «آب» افطارکردند و این فداکارى، سه روز تکرار شد، تا سورهی انسان «هل اتى على الانسان...» نازل شد.
اگر روزهات نتواند «حس همدردى» تو را بیدار کند و تو را به یاد فقرایى بیندازد که سفرهشان خالى و جیبشان تهى است، پس چه امساک و صوم و رمضانى؟...
آیا شده است که روزى جمعى را براى «افطار» سر سفرهات بنشانى که بینوا و تهیدستاند، نه فقط آنان که وضعشان خوب است و اگر به خانهی تو هم نیایند، افطار خانهی خودشان رو به راه است؟
یک چشم بگردان، میان فامیل، دوستان، همسایگان، همنوعان، آیا چنین کسانى را مىشناسى که دعوت کنى و سر سفرهی کرم و بزرگوارى خودت بنشانى و از سیر کردن شکمهاى گرسنه، لذت ببرى؟
براى اهل دل، «غذا دادن» بیش از «غذا خوردن» لذتبخش است.
بارى... «رمضان» تمام مىشود و به آخر مىرسد.
به همین راحتى و سرعت و شتاب!
گرچه فکر مىکنیم چه قدر طول مىکشد، ولى دقت که بکنیم، مىبینیم خیلى زود مىگذرد.
رمضان و سپرى شدن، یک نمونه است.
عمرها، جوانىها، فرصتها، قدرتها و نشاطها نیز به همین سرعت مىگذرد. یک نگاه کافى است که «شتاب عمر» را نشانمان دهد.
جوان با ایمان، در روزهاى آخر، مىاندیشد که محصول من از اینگرسنگى و تشنگى چه بود و چه به دست آوردم و چه تغییرى کردم؟
این سؤال، در مورد مجموعهی عمر و زندگى هم قابل طرح است.
ما با روزگار، در حال «داد و ستد»یم. او از ما «عمر» و «جوانى» مىگیرد. ما از آن چه گرفتهایم و مىگیریم؟ آیا حساب سود و زیانمان را کردهایم؟
«غرق آوازیم و بلبل رفته است...»
ما هم، غرق جوانى هستیم و غافلیم که عمر، چه پر شتاب مىگذرد. لحظهها، پرشتابتر از ابرهاى گذرا، از آسمان عمرمان کوچ مىکنند. پایان خط کجاست؟ به انتهاى فرصت چند روز، یا چند سال مانده است؟ نمىدانیم؛ ولى حتمى است.
رمضان، برنامهاى براى «خودسازى» و «تحول» است. آیا خود را ساختیم و متحول شدیم؟
مکتب هم، یک «رمضان مادامالعمر»براى ماست. بناى شخصیت معنوى و انسانى ما در سایهی مکتب و آموزشهاى «وحى» شکل مىگیرد.
در کجاى زمان ایستادهایم؟ کیستیم و به کجا مىرویم؟
پ.ن:
34) دعیتم فیه الى ضیافة الله (پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله).
35) و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق (نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت244).