گامی در مسیر (به بهانه‌ی ماه مبارک رمضان)(23) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

گامی در مسیر (به بهانه‌ی ماه مبارک رمضان)(23)

جمعه, ۱۹ شهریور ۱۳۸۹، ۰۸:۴۸ ب.ظ
    خط رابطه چه موهبتى بالاتر از اینکه «کلام خدا» در اختیار توست؟ خداوند، با تو هم صحبت مى‏کند، براى تو هم «پیام‏» مى‏فرستد، تو هم‏ اگر بخواهى، مى‏توانى همچون حضرت موسى، «کلیم خدا» شوى. چگونه؟... با خواندن «نماز» و «قرآن‏». وقتى با طهارت جسم و جان، با نورانیت وضو و با «نیت قرب‏»، به نماز مى‏ایستى، و آنگاه که با دهانى پاک، دلى روشن، ضمیرى خداجوى و قلبى‏ خاشع، به «تلاوت‏» مى‏پردازى، در هر دو حال، کلیم خدا شده‏اى. آنجا تو با «او» سخن مى‏گویى، اینجا، او با «تو» سخن مى‏گوید. وقتى به نماز قامت مى‏بندى، چنین تصور کن که در پیشگاه و محضرآن رب جلیل و خداى هستى‌آفرین ایستاده‏اى و نیازت را با آن بى‏نیاز درمیان مى‏گذارى. وقتى به تلاوت مشغولى، چنان تصور کن که جبرئیل امین، از سوى‏خدا، این کلمات را هم اینک بر تو نازل مى‏کند و تو شنونده‌ی سروش آسمانى ‏و وحى خدایى هستى. آهنگ دلنشین، بر زیبایى قرائت مى‏افزاید،(36) اما هرگز مباد، که شیوه‌ی ‏تلاوت و اسلوب قرائت، تو را از معنى و توجه به پیام‌هاى آیات، باز دارد. بکوش تا «الفاظ‏»، حجاب «معانى‏» نشود، و «کیفیت‏»، فداى «کمیت‏» نگردد. «قرآن‏»، گنجینه‌ی معارف خدایى است و «قرائت‏»، کلید گشایش این‏ گنج است. مگر مى‏شود کسى گنجینه‏اى را بگشاید ولى ننگرد که در آن ‏چیست و به چه کارى مى‏آید؟ «نماز»، وسیله‌ی ارتباط با خالق است. مگر زیبنده است که کسى نماز بخواند، اما رشته‌ی ارتباط با معبود، همچنان گسسته بماند؟ وقتى مى‏توان دل را در «چشمه‌ی یاد» شستشو داد، چرا ماندن در تیرگى‏ غفلت؟! وقتى مى‏توان با «تلاوت‏» و «عبادت‏»، با خدا انس گرفت، چرا دورى و مهجورى؟! او، خواستار «وصل‏» است، ما چرا «قطع‏» کنیم؟... نشاط «روح‏»، جسم را هم با نشاط مى‏سازد. تاثیر حالات روحى و درونى بر حالات جسم و ظاهر، بسیار جدى است. اثر ظاهر بر باطن نیز در جاى خود محل تامل است. شادابى و طراوت جوانان، بخشى هم به روحیه، قوا، غرایز و نیروهاى ‏نهفته در جوان باز مى‏گردد. اگر جوانى افسرده‌دل و گرفته‌خاطر شد، توان و تحرک ظاهرى و اجتماعى خویش را از دست مى‏دهد. آنان که سحرخیز و متهجدند و «خواب‏» را بر دیده‌ی خود راه نمى‏دهند و «بى حالى‏» را از خود طرد مى‏کنند، از نیروى روحى ایمان و محبت ‏به ‏محبوب و معبود برخوردارند. این «عشق برتر»، خواب و تنبلى را فرارى مى‏دهد. انس با «یاد محبوب‏»، میزان تحمل و ظرفیت انسان را نسبت ‏به ‏بى‏خوابى و بیدارماندن و نیایش شب و استغفار سحر و بهره‏گیرى از لحظات ملکوتى «سحر»، مى‏افزاید. عشق به خدا، لحظات خلوت نیمه‏شب و صبح‌دم را، براى «شب‌زنده‌دارى‏»، دوست‌داشتنى و لذت‌بخش‏ مى‏سازد. «المستغفرین بالاسحار»(37)، ویژگى بندگان عارف و عاشق است که از «فیض سحر» بهره‏مندند. یکى از راه‌هاى کسب این توفیق، «زود خوابیدن‏»، براى «زودبرخاستن‏» است. آنان که تا دیروقت و تا ساعتى از نیمه‌شب‌گذشته، همچنان در شب‏نشینى و گردش و گفتگو و تماشاى فیلم و مسابقات ‏ورزشى به سر مى‏برند، روشن است که توفیق «سحرخیزى‏» ندارند. جسم نیز استراحت و آسایش مى‏طلبد، تا بتواند بار روح را بکشد. نباید «مدیون جسم‏» بود. این بدهکارى به بدن، سبب مى‏شود نتوانیم ‏از این مرکب، براى «سفر شبانه‏» و «اسراء معنوى‏» استفاده کنیم. خوشا نسیم لطیف و نوازش‌گر و بیدارگر صبحدم! و دریغا از محرومیت از این نعمت روح‏بخش و شادابى‌آفرین. نگویید «نمى‏شود!»، اگر بخواهید، خیلى از این «نمى‏شود»ها «مى‏شود».   مشق و سرمشق از نشانه‏هاى غناى هر مکتب، معرفى «الگو» براى پیروان خویش‏ است. «اسوه‌جویى‏» هم، نشان بالندگى فکر و اهداف یک انسان است. نتیجه آنکه: هر که در پى الگو و اسوه است، «کمال‌جو» ست. هر آیینى هم براى پیروان خود سرمشق معرفى کند، «کامل‏» است. خوشحالیم که مکتب ما با صداى بلند و رسا، از سپیده‌دم طلوع‏ خورشید دین تا به امروز و همیشه، اعلام کرده است که «اهل بیت‏»، اسوه‌ی‏کمال‌جویان و حق‏طلبان‌اند. «على‏» و «فاطمه‏»، از این خورشیدهاى فروزان در «منظومه‌ی اهل‏بیت‏»اند که قرن‌هاست تاریخ را به زیر بال پرفروغ خویش کشیده‏اند و الهام‏بخش اهل دل‏اند. آن که مى‏خواهد «عبودیت‏»، بر زندگانى‏اش سایه‌ی عفاف و پاکى‏ نگهبان باشد، آنکه مى‏خواهد در مکتب فضایل، نمونه و سرمشق دیگران باشد، آنکه مى‏خواهد در خانه، در جامعه، با فرزندان، با همسر، با پدر و مادر، نسبت‏ به دین خدا، نسبت‏ به وضعیت مردم، نسبت‏ به سرنوشت جامعه و نظام سیاسى، آنگونه باشد که خدا مى‏خواهد و دین مى‏پسندد، به «فاطمه‏» و «على‏» بنگرد، و به زهد و علم و ساده‏زیستى و نیایش شب و تربیت فرزند و دفاع از ولایت و جهاد در راه حق، تا مرز شهادت، که جلوه‏هایى گونه‌گون ‏از شخصیت آن «بانوى نور» است. «على‏» و «زهرا» را باید به نسل امروز و فردا شناساند. آنکه «فاطمه‏» را بشناسد، دچار «فقر هویت‏» و «کمبود الگو» نخواهد شد و آنکه «على‌شناس‏» شود، اسوه‏اى خداپسند را شناخته است. آنکه «زهراى اطهر» را الگوى خود قرار دهد، امواج فرهنگ‌هاى بیگانه و بى‏ریشه، او را به این سو و آن سو نخواهد برد. فاطمه، الگویى براى همه و همیشه است. از نگاه در این «آینه‌ی عفاف‏» غفلت نکنیم و از روى این سرمشق، مشق‏ بنویسیم. على‏ علیه‌السلام، سرمشق دیگرى براى پویندگان راه خداست، الگویى در همه ‏حال براى هر نیکى و پاکى، اسوه‏اى کامل و جامع براى سلوک ناب، که‏قطب‌نماى عرفان است. راه معنویت، پرفراز و نشیب، پرخوف و خطر و پر از وسوسه‏هاى ‏شیطانى است. «جهاد با نفس‏» مى‏طلبد و غلبه بر خواهش‌هاى دل و تمناهاى نفس سیرى‏ناپذیر! «سحر»، جلوه‏گاه نور و حضور است و همدم مردان خدا. آنکه خواب را در دیده مى‏شکند و بستر نرم و گرم را به عشق رکوع و سجود و به شوق نماز و نیاز ترک مى‏کند، گامى در مسیر تزکیه برداشته‏ است. بى حالى در دعا یک بیمارى است. اگر به فکر درمان ضعف‌هاى روحى وجبران کاستی‌هاى معنوى هستیم، دارالشفایى بهتر از «معبد نیاز» و«عبادت و نماز» نیست. کجایند نیایش‌گران شب‌هاى رازگویى با محبوب و نجوا با برترین کریم؟ مقتداى احیاگران شب‌هاى قدر، امام على‏ علیه‌السلام است، آن چشمه‌ی روشن ‏حقیقت! معجون «اشک‏» و «آهن‏»، پیشتاز جبهه‌ی جهاد و عرفان، اقیانوس‏کران‌ناپیداى عظمت و نیکى. آنکه نگاهش روشن‌تر از سپیده بود، کلامش جوشان‌تر از چشمه، علمش، ژرف‏تر از اقیانوس، استقامتش عظیم‏تر از کوه، مهرش پناه درماندگان و قهرش در هم‌کوبنده‌ی ستمگران و منافقان و... در همان حال، قلبى خاشع و چشمى اشکبار و زبانى ذاکر و تنى لرزان از خشیت و خوف خدا داشت. شب‌هاى کوفه، شاهد نجواهاى شبانه و عاشقانه‌ی مولا بود. و على ‏علیه‌السلام، عبد همیشه‌معتکف در آستان عبودیت و محراب عبادت! آنان که مى‏خواهند «معمار جان خویش‏» باشند، در هندسه‌ی وجود از امیرمؤمنان باید نقشه و الگو بگیرند. اگر راه سلوک، دشوار است و نیازمند «راهنما»، على ‏علیه‌السلام همان راهنماى‏ خبیر و راه‌رفته‌ی بصیرى است که سالکان را به «مقصد» مى‏رساند. اگر پاى رفتن داشته باشیم و عزم رسیدن!   پیر جوانان و جوان پیران الگویابى، نیاز همیشگى ما در پیمودن «راه معنى‏» است. امام عزیز، یکى از این الگوهاست. امام امت ‏قدس‌سره معمار مدینه‌ی انقلاب بود. و... پیش از آن، معمار مدینه‌ی دل و کشور جان خویش. از ویژگى‏هایش، رهایى از تعلقات و دل نبستن به ناپایدارها و دست‏یافتن به گوهر «هب لى کمال الانقطاع‏»(38) بود، که او را از اسارت این ‏خاکدان رها ساخته بود. با ما هم که بود، دل و جان در گرو آخرت داشت. سرانجام، جان افلاکى‏اش از جسم خاکى به جوار حق پر گشود و ما را به ‏ماتم نشاند و داغ غمش بر دل‌ها نشست و سوز هجرانش به آتش‌مان کشید. شخصیت جامعش الگوى «چگونه‌بودن‏» بود. نماز عشق و نافله‌ی شب را به حماسه‌ی روز و عطر جهاد مى‏آمیخت و درکام فرزندان بسیجى‏اش مى‏ریخت. شگفت‌مردى بود، آن پیرمرد بُرنادل، آن پیر جوانان و جوان پیران! نوحى بود که موج‌ها را مى‏شکست و امت را نجات مى‏بخشید. ایوبى بود صبرآموز، ابراهیمى بود بت‏شکن، عیسایى بود جان بخش، حسینى بود شهادت‏آموز!... در سایه‌ی کرامتش، دین حق جان گرفت و اسلام عزیز درخشید و عزت ‏مسلمان جان گرفت. علمدار اسلام ناب بود و زبان رساى قرآن و عزت ‏شیعى و فرهنگ علوى. اگر امروز، عده‏اى آن سوى «خندق ولایت‏» به توطئه مشغولند، براى ‏انتقام از ضربتى است که از «تیغ حیدرى‏» این فرزند على ‏علیه‌السلام خورده‏اند. ما همچنان در سوگ قافله‏سالار رهایى، سیه‌پوشیم و در غم آن یوسف ‏به سفر رفته، چشم انتظار «فرج شیعه‏» به افق آینده مى‏نگریم. امت، هنوز هم داغدار کوچ شبانه‌ی اوست، هنوز هم سر بر دیوار غم ‏مى‏نهد و چو شمع، آرام آرام مى‏سوزد. دل‌ها هنوز هم محشرى پرغوغا ازکلام عطرآگین اوست. امت هنوز هم وفادار «ولایت‏» و عهدبسته‌ی با «مولا»ست. یاد آن حاضر عصر غیبت و آن باریافته به حضور، آن سراسر نور، آن‏ زمینه‌ساز ظهور، هرگز از لوح دل‌ها محو نخواهد شد. نامش، چراغ راه ما و یادش نیروبخش امت است. ما، میراث‏دار نهضتى عظیم هستیم که یادگار آن عزیز جاودانه است. بار سنگین حفظ انقلاب و پاسدارى از خون شهیدان بر دوش ما سنگینى‏ مى‏کند. وارثان خط انبیا و شهدا را، چه رسالتى بزرگ‌تر از «مرزبانى ارزشهاى‏الهى‏» است؟ چه کسانى، تکلیف سپردن این پرچم مقدس و نظام الهى را به صاحب‏ اصلى‏اش بر دوش دارند؟ غم، همدم بى کسى است، اما نه کنون محتاج به بررسى است، اما نه کنون آن روز که انقلاب، تعطیل شود هنگام مرخصى است، اما نه کنون اگر «خالصان‏»، میدان را خالى بگذارند، «ریاکاران‏» صحنه‌گردان ‏مى‏شوند. اگر متعهدان درد‌آشنا از صحنه‌ی حضور «غایب‏» باشند، فرصت‌طلبان ‏بیماردل، خود را بر خواست مردم و سرنوشت دین و انقلاب، تحمیل ‏مى‏کنند. وقتى «خودی‌ها» کنار روند، «بیگانه‏ها» میدان‏دار مى‏شوند و حق را منزوى مى‏سازند. «قلب‏» ما نیز چنین است که اگر از فضایل تهى شود، رذایل جاى آن را مى‏گیرد و اگر عقل را «حاکم وجود» نسازیم، نفس و هوس، فرمان‌دار دل و جان ما مى‏گردد. در صحنه‌ی اجتماع نیز همین‌گونه است. کسى که در برابر «گناه‏» بى‏تفاوت باشد، «عارف‏» نیست. آنکه نسبت ‏به وضعیت جامعه احساس مسؤولیت نکند، بویى از دیانت ‏نبرده است، هر چند دائم در رکوع و سجود باشد! عرفان ناب اسلامى، در متن جامعه است، نه در حاشیه و انزوا. جوانانى که شوق وصال و عشق سلوک دارند و خود را از تبار رسول الله ‏مى‏دانند و از سلسله‌ی «آل على‏» و پرورده‌ی «مکتب عاشورا» مى‏شناسند، هرگز به «مرگ تدریجى ارزش‌ها» رضا نمى‏دهند و سکوت نمى‏کنند. تکلیف «امر به معروف و نهى از منکر» به عهده‌ی کیست؟ مگر سیدالشهدا علیه‌السلام آن عارف انقلابى و زاهد حماسه‏ساز و انقلابى ‏سالک، قیام خود را عمل به این «فریضه‏» معرفى نکرد؟ حیات‌بخشیدن به این فریضه، هم سازندگى اجتماعى است، هم‏ «خودسازى‏» و «سلوک انقلابى‏». امام امت ‏قدس‌سره، پیرى نشسته بر تارک زمان بود که به جوانان عصرخویش، الگوى مبارزه و مشق عرفان داد و راه دفاع از اسلام را آموخت و سهمى عظیم در احیاى معارف دین داشت. راستى... احیاى این واجب و عمل به آن، وظیفه‌ی کیست؟   پ.‏ن: 36) پیامبر اکرم: «حسنوا القرآن باصواتکم فان الصوت الحسن یزید القرآن‏حسنا» (وسائل‏الشیعه، ج 4، ص 859) . 37) آل عمران، آیه‏17. 38) تعبیرى عرفانى در «مناجات شعبانیه‏».  
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه